فصل: خدا در کتاب خود پیروی از سنت رسول را واجب کرده
«خبر داد ما را» ابوعبدالله الحافظ، گفت: خبر داد ما را ابوالعباس گفت: ربیع، گفت: شافعی/فرموده: خدایأاز برای دین و امر و کتاب خود رسول خود را علم و نشانه قرار داد، بواسطۀ آنکه طاعت او را واجب و عصیان او را حرام نمود. و فضیلت او را آشکار کرد بواسطۀ آنکه ایمان به خود را با ایمان با رسول مقرر نمود. پس خدای تبارک و تعالی در سوره نساء آیه ۱۳۶ فرمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ﴾[النساء: ۱۳۶] .
«ای مؤمنان، به خدا و پیامبر او ایمان آورید».
و در آیه ۶۲ سوره نور فرموده:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ يَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ يَسۡتَٔۡذِنُوهُ﴾[النور: ۶۲] .
«همانا مؤمنین کسانیند که به خدا و رسول او ایمان آورند و هرگاه با او در امری حاضر باشند بیاذن او اقدام ننمایند».
پس رسول را راهنمای ایمان قرار داد که دیگران تابع او باشند. ایمان به خدا سپس به رسول اوج. پس اگر بندهای به خدا ایمان آورد و به رسول او ایمان نیاورد هرگز نام مؤمن کامل [۶] بر او گفته نشود تا آنکه به رسول او ایمان آورد.
شافعی/فرموده: و خدای تعالی بر مردم واجب کرده پیروی وحی خود و سنتهای رسول خود را، و در کتاب خود در سورۀ بقره آیۀ ۱۲۹ فرموده:
﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٢٩﴾[البقرة: ۱۲۹] .
«خدایا، درمیان ایشان رسولی از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان بخواند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد و ایشان را پاک سازد، همانا تو عزیز و حکیمی».
و در سوره آل عمران آیه ۱۶۴ فرموده:
﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ١٦٤﴾[آلعمران: ۱۶۴] .
«بتحقیق خدا بر مؤمنین منت نهاد زیرا در میان ایشان رسولی از خودشان برانگیخت که آیات او را بر ایشان تلاوت کند و به ملایمت و تأنی بخواند و ایشان را از آلودگیها پاک و تزکیه نماید و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد و حقا که از پیش در گمراهی آشکار بودند».
و در سوره احزاب آیه ۳۴ به زنان رسول خدا فرموده: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤﴾[الأحزاب: ۳۴] .
«بیاد آرید آنچه تلاوت میشود در خانههای شما از آیات و حکمت الهی».
و غیر این آیات که در همین معنی نازل شده. پس مقصود از ذکر کتاب در جمله ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ﴾، قرآن است. و اما مقصود از حکمت، شنیدم از یک نفری که اهل علم به قرآن بود که میگفت: «حکمت»، سنت رسول است، زیرا حکمت مقرون به کتاب آمده و آن نباید باشد مگر سنت رسول که رسول خدا جبیان کنندۀ مراد خدا و راهنمای بر خاص و عام کتاب است، و برای احدی چنین مقامی نیست.
سپس شافعی/فرموده: از طرف خدا آیاتی وارد شده برای بیان وجوب طاعت رسول خدا ج. از آن جمله در سورۀ نساء آیۀ ۵۹ فرموده:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾[النساء: ۵۹] .
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید رسول و فرماندارانی که از میان شما هستند».
بعضی از اهل علم گفتهاند که مقصود از ﴿أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ﴾فرمانداران سپاهیان رسول خدایند، و چنین به ما خبر رسیده است، و خدا داناتر است. و این قول شبیه است به قول آنکه گفته که اطراف مکه بعضی عرب های بودند که امارتی و امیری را نمیشناخت و به دماغ آن بر میخورد که بعضی مطیع دیگری باشد بعنوان امارت. پس چون دین رسول خدا جرا پذیرفت غیر رسول خدا کس دیگر را به این مقام نمیشناخت، پس مأمور شدند که فرماندارانی که رسول خدا جآنان را معین کرده اطاعت کنند نه اطاعت مطلقه، بلکه چنان اطاعتی که استثناء دارد (و مقید است به اینکه امرشان طبق کتاب و سنت باشد زیرا اطاعت خدا و رسول مقدم بر اطاعت اولوا الامر میباشد) و لذا خدای تعالی در همان آیۀ ۵۹ فرموده:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ۵۹] .
«اگر بین شما با یکدیگر (حتی با فرماندار) نزاع گردید و در چیزی اختلاف نمودید نزاع را برگردانید به آنچه خدا گفته و رسول بیان نموده».
و اگر نمیدانید چون به رسول خدا جو یا اصحاب او رسیدید سؤال کنید زیرا این واجبی است که نزاع در آن نیست. و لذا خدایﻷدر سورۀ احزاب آیۀ ۳۶ فرموده:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ﴾[الأحزاب: ۳۶] .
«برای مؤمن و مؤمنهای اختیاری نیست هرگاه خدا و رسول او امری را معین کردند».
و کسی که پس از رسول خدا جباشد در نزاع باید مراجعه کند به حکم خدا سپس به حکم رسول خدا ج. اگر در مورد آن نزاع نصی در حکم خدا و رسول نبود باید برگردانند به قیاس بر یکی از این دو. و خدای تعالی در سورۀ نساء آیۀ ۶۵ فرموده:
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ﴾[النساء: ۶۵] .
«نه، قسم به پروردگارت ایشان ایمان ندارند تا اینکه تو را در منازعات و اختلافاتشان حکم قرار دهند».
شافعی/فرموده: این آیه طبق آنچه به ما رسیده و خدا داناتر است آنکه نازل شده دربارۀ مردی که با زبیر در زمینی نزاع کرد، پس رسول خداجبنفع زبیر حکم کرد. و این قضاوت سنتی از رسول خداجبود و حکم منصوصی در قرآن نبود. و خدایﻷدر سوره نور آیه ۴۸ و آیات بعد فرموده:
﴿وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ ٤٨﴾[النور: ۴۸] .
«و چون دعوت شوند به سوی خدا و رسول او تا بین ایشان حکم کند ناگاه گروهی از ایشان اعراض میکنند».
پس خدا مردم را اعلام کرده و ایشان را خوانده به سوی رسول خداجتا بین ایشان حکم کند طبق حکم خدا، و چون تسلیم حکم رسول شدند همانا تسلیم حکم واجب الهی شدهاند. و شافعی بسط کلام داده.
و شافعیسفرموده: و خدای جل جلاله شهادت داده که رسول او چنگ میزند به امر او، و دیگران چنگ میزنند به خود رسول و هدایت خود او و هدایت پیروانش. و در سورۀ شوری آیه ۵۲-۵۳ فرموده:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢ صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِيرُ ٱلۡأُمُورُ ٥٣﴾[الشوری: ۵۲-۵۳] .
«بدین گونه ما به تو وحی کردیم روحی از امر خود را، تو نمیدانستی کتاب چیست و ایمان چه باشد و لیکن ما آن را نوری قرار دادیم که بآن هر کس از بندگان خود را که بخواهیم هدایت کنیم و بدون شک تو به راه راست هدایت میکنی، راه خدائی که ملک او و مخصوص اوست آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه باش برگشت امور به سوی خدا میباشد».
و با این آیه، آیات دیگری نیز ذکر کرده و شهادت داده که رسول خدا جبواسطۀ قرآن به راه مستقیم راه خدا هدایت میکند و در وصف او، او را واجب الاطاعه خوانده و به او اقامۀ حجت بر خلق نموده به اینکه تابع حکم رسول باشند و امر او را اطاعت کنند. پس آنچه رسول خداجدر سنت خود بیان کرده که در آن حکم خدا منصوص نیست، پس حکم خدا سنت او است.
سپس شافعی/استدلال کرده به سنت او بر ناسخ و منسوخ از کتاب خدا، سپس ذکر کرده فرائضی را که رسول خداجبیان کرده، سپس ذکر کرده فرائض اجمالی را که رسول خدا از کتاب خدا بیان کرده و تفصیل داده که چگونه است و اوقات آنها را بیان کرده. سپس عمومات امر خدا را بیان کرده که کدام به عموم باقی است و کدام از آن عمومات خاص اراده شده. سپس ذکر کرده سنت رسول خداجرا در مواردی که نصی از کتاب خدا نبوده. و ایراد تمام آنها در اینجا موجب طولانی شدن کتاب است و در آنچه ذکر کردیم اشاره است به آنچه ذکر نکردیم.
[۶] در اصل نص امام شافعی/نیز اینطور آمده: «فَلَوْ آمَنَ بِهِ عَبْدٌ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِرَسُولِهِج لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ اسْمُ كَمَالِ الْإِيمَانِ أَبَدًا، حَتَّى يُؤْمِنَ بِرَسُولِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَعَهُ» «اگر کسی به خدا ایمان بیاورد اما به رسول اللهجایمان نیاورد اصلا مؤمن نیست چه رسد به اینکه کمال ایمان از او نفی شود». والله أعلم.