مختصر کتاب دین اسلام ماهیت شرایع

فهرست کتاب

٢. اسلام؛ دین فطرت

٢. اسلام؛ دین فطرت

فطرت در لغت به معنای خِلقت و آفریدن است.[٦] و در اصطلاح، یعنی اینکه الله تعالی مخلوقات را به گونه‌ای آفرید که نسبت به او شناخت دارند.

فطرت یکی از بزرگ‌ترین عوامل دینداری است و ادلۀ شرعی بیانگر این مطلب هستند که ذات انسان بر اقرار به خالق و عبادت برای او آفریده شده است.

بنابراین هر مخلوقی بر ایمان به خالقش آفریده شده و بر اینکه الله متعال پروردگار هر چیز و آفریدگارش است، بدون اینکه قبلا در این باره فکر کرده یا آموزش دیده باشد.

تنها کسی از مقتضای این فطرت برمی‌گردد که مانعی بر دلش خطور کند.[٧]

پیامبر  ج فرمودند: «مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلاَّ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ»؛ «هر فرزندی بر فطرت [پاک اسلام] متولّد می‌شود، امّا پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی می‌کنند.»

و بنا بر روایتی، فرمودند: «إلّا علی هذِهِ الملّة»؛ «مگر بر این ملّت [اسلام متولّد می‌شود].» و در روایتی دیگر، عبارت «إلّا علی الملّة»[٨]؛ «مگر بر ملّت [اسلام]» آمده است.

عیاض بن حمار  س روایت نموده که پیامبر  ج فرمودند: الله تعالی در حدیثی قدسی می‌فرماید: «إِنِّي خَلَقْتُ عِبَادِي حُنَفَاءَ كُلَّهُمْ وَإِنَّهُمْ أَتَتْهُمْ الشَّيَاطِينُ فَاجْتَالَتْهُمْ عَنْ دِينِهِمْ»[٩]؛ «همانا من تمامی بندگانم را حنیف [متمایل به اسلام و حقیقت] آفریدم، امّا شیاطین بر آنان تاخته و از دینشان باز می‌دارند.»

علاوه بر این، آدمی بر رجوع و پناه‌بردن به پروردگارش در هنگام سختی‌ها آفریده شده است. وقتی انسان – هر کسی که باشد- حتّی فرد کافر در سختی می‌افتد یا با خطری مواجه می‌شود، خیالات و گمان‌ها از ذهنش بیرون می‌رود و آنچه بر آن آفریده شده باقی می‌ماند تا با صدای بلند و از عمق جان و دل فریاد زند و پروردگارش را فرا خواند که سختی و غمش را برطرف نماید و فقط به او پناه می‌برد.

الله  أ راست گفته که می‌فرماید:

﴿فَإِذَا رَكِبُواْ فِي ٱلۡفُلۡكِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ يُشۡرِكُونَ[العنكبوت: ٦٥]

«پس هنگامی ‌که در کشتی سوار شوند، الله   را با اخلاص می‌خوانند، سپس وقتی [الله] آنان را [با آوردن] به خشکی نجات دهد، باز آنان شرک می‌آورند.»

مراد از اینکه انسان بر فطرت متولّد می‌شود، این نیست که در آن وقت، آگاه به امور اسلام است، زیرا الله ـ می‌فرماید:

﴿وَٱللَّهُ أَخۡرَجَكُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَيۡ‍ٔٗا[النّحل: ٧٨]

«و الله شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی‌که هیچ چیز نمی‌دانستید.»

همچنین هدف این نیست که ساده و خام آفریده می‌شود و شرک و توحید را نمی‌شناسد، چون رسول الله  ج فرمودند: «إلّا ویُولَدُ علی الملّة»؛ «مگر اینکه بر ملّت [اسلام] متولّد می‌شود.» و در روایتی دیگر، عبارت «علی هذِهِ الملّة»؛ «بر این ملّت [اسلام]»، آمده است.

بلکه مراد این است که هر فرزندی بر محبّت به خالقش و اقرار به ربوبیّت او و قبول عبادت برای وی آفریده می‌شود و اگر بدون مخالف و مانعی رها شود، از این امور منحرف نمی‌گردد، همان گونه که علاقمند به غذاها و نوشیدنی‌های متناسب با بدنش متولّد می‌شود و مثلا شیری که سازگار با بدن اوست و باعث رشد وی می‌گردد را می‌پسندد.[١٠]

به همین سبب، پیامبر  ج فرمودند: «فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ»؛ «سپس پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی می‌کنند.»

و نفرمودند که او را مسلمان می‌کنند، زیرا در صورت پذیرش اسلام، بر اصل فطرت باقی می‌ماند و قبول غیر اسلام، انحراف و خروج از اصل و قاعده، بر اثر عواملی بیرونی به شمار می‌رود.

بنابراین تمامی فرزندان روی زمین بر فطرت؛ یعنی دین اسلام به دنیا می‌آیند و فرزند در حالی که اقرار به وجود آفریدگار دارد و او را دوست داشته و متوجّه وی است، متولّد می‌شود.

اگر بر این فطرت باقی بماند، بنا بر اصل، مسلمان است و زمانی که بالغ و عاقل گردد، نیازی نیست که از نو وارد اسلام شود.

امّا در صورتی که همراه پدر و مادری غیرمسلمان رشد نماید و دین باطل آنان را بپذیرد یا اینکه دینی غیر از اسلام داشته باشد، باید که از دین قبلی‌اش جدا شود و وارد اسلام گردد و گواهی دهد که معبودی بر حق، غیر از الله  أ نیست و محمّد  ج فرستادۀ اوست. سپس شروع به فراگیری شعائر دینش؛ همچون نماز و امثال آن نماید.

شیخ محمّد طاهر بن عاشور در تبیین اینکه مردم بر دین حنیف آفریده می‌شوند، چنین آورده است: «مفهوم آفرینش انسان‌ها بر دین حنیف، این است که الله تعالی مردم را به گونه‌ای می‌آفریند که سازگار و شایستۀ احکام این دین هستند و آموزه‌هایش را متناسب با آفرینش آنان گردانیده و مخالف و ناهماهنگ با آن نیست و آن‌ها را انکار نمی‌کنند؛ آموزه‌هایی مانند اثبات یگانگی الله  ، زیرا توحید موافق با عقل و دیدگاه صحیح است، به گونه‌ای که اگر انسان با فکر و اندیشه‌اش رها گردد و اعتقادی گمراه به وی القا و تحمیل نشود، قطعا بر اساس فطرت، به سوی توحید رهنمون می‌گردد.»

وی در ادامه می‌گوید: «اینکه اسلام دین فطرت بوده و احکامش ملازم و متناسب با مقتضیات فطرت گشته، صفتی است که تنها دین اسلام از میان تمامی ادیان، در فروعش متّصف به آن شده است.

امّا تمامی ادیان الهی در اصول با هم مشترکند و از عبارت: ﴿ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ[يوسف: ٤٠]نیز همین مفهوم به دست می‌آید.

در نتیجه، اسلام فراگیر و عمومی و جاوید و متناسب با تمامی دوران‌ها و موافق با همۀ امّت‌هاست و در صورتی این امر محقّق می‌شود که احکامش بر اساس اصول فطرت انسانی باشد تا هماهنگ با تمامی مردم و همۀ دوران‌ها گردد. ویژگی فطرت باعث شده که اسلام، دارای گذشت و بخشش و آسان باشد، زیرا این دو، مطلوبِ فطرت است.»[١١]

ابن عاشور  / در توضیح اینکه اسلام فطرت الهی است، می‌گوید: «توصیف اسلام به اینکه فطرت الهی به شمار می‌رود، یعنی اصل اعتقاد در آن، جاری بر مقتضای فطرت عقلی است.

امّا قوانین و فروعش، یا اموری فطری؛ یعنی جاری بر اساس فهم و گواهی عقل و یا به صلاح آن است و منافاتی با فطرتش ندارد.

قوانین معاملات در اسلام، مرتبط به آنچه فطرت گواهی دهد و تایید نماید، است، چون فطرت خواهانِ مصالح است.»[١٢]

بر این اساس، روشن می‌گردد اسلام همان فطرتی که الله   مردم را بر آن آفریده، است و انسان بر اقرار به آفریدگار و عبادت برای او خلق شده و این یعنی دینداری و فطرت عامل آن است و نصوص شرعی به طور صریح بیانگر همین مطلب هستند.

علاوه بر این، متون شرعی بیان می‌نمایند که فطرت و اقرار به عبادت و ربوبیّت آفریدگار، ممکن است بر اثر عوامل بیرونی، تغییر کند و منحرف شود و این عوامل بیرونی که باعث می‌گردد فطرت از مقصد صحیح خود منحرف شود، بر اساس دلایل موجود، بر سه نوع است:

أ‌. شیاطین: عامل اصلی و نخستین سبب در این زمینه است، چنانکه روایت عیاض بن حمار  س که قبلا بیان شد، دلالت بر همین مطلب می‌کرد.

شیاطین شامل شیطان‌های جنّ و انس که برای انحراف مردم از فطرت و توجّه آنان به پروردگارشان تلاش می‌کنند.

ب‌. والدین: چنانکه در حدیث قبلی، بیان گردید که: «فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ»؛ «سپس پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی می‌کنند.»

این عامل از قوی‌ترین عوامل به شمار می‌رود، زیرا ارتباط فرزندان به والدینشان بسیار زیاد است و آنان تاثیر فراوانی بر فرزندان دارند.

گاهی اوقات جامعه و رسانه‌ها نیز همچون والدین و یا حتّی بیشتر از آنان باعث انحراف مردم از مقتضای فطرت می‌شوند.

ت‌. غفلت: این مورد، یکی از شدیدترین عوامل انحراف از فطرت به شمار می‌رود. غفلت بر اثر زینت‌های دنیوی و مشغول‌شدن با نعمت‌های آن، گاهی اوقات انسان را از یاد الهی غافل می‌سازد و او را از فطرتی که الله  أ وی را بر آن آفریده، دور می‌کند.

الله متعال این مطلب را در قرآن کریم بیان نموده و می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ١٧٢ أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ[الأعراف: ١٧٢-١٧٣]

«و [به یاد آور] هنگامی ‌که پروردگارت از پشت‌های فرزندان آدم، ذرّیۀ آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت، [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، [هستی] گواهی می‌دهیم و [این گواهی بدین سبب بود که مبادا] در روز قیامت بگویید: ما از این، بی‌خبر بودیم.یا [مبادا] بگویید: پدرانمان، از پیش شرک آورده بودند و ما هم فرزندانی بعد از آنان بودیم، آیا ما را به آنچه باطل‌گرایان انجام دادند، نابود [و مجازات] می‌کنی؟!»

آیۀ فوق نشان می‌دهد که غفلت، از بزرگ‌ترین عوامل انحراف و دورشدن از فطرت به شمار می‌رود.[١٣]

شاید کسی بپرسد: پس فایدۀ فطرت که این اندازه از عوامل بیرونی تاثیر می‌پذیرد و منحرف می‌گردد، چیست؟ آن هم در صورتی که انسان همیشه همراه یکی از این عوامل و اسباب یا تمامی آن‌هاست؟!

در پاسخ باید گفت: حکمت الهی بر آن بود که فطرت آدمی این گونه باشد تا هدف از آزمایش انسان بوسیلۀ خیر و شر و در نتیجه، پاداش یا عقوبت وی بر اساس عملش ثابت گردد، زیرا اگر فطرت قوی می‌بود و تحت تأثیر هیچ چیز قرار نمی‌گرفت، کفر و انحراف در بنی‌آدم واقع نمی‌شد، بلکه صلاحیّت کفر را نداشتند و امتحان و ابتلایی وجود نداشت و الله تعالی دارای حکمتی کامل است.

[٦]- لسان العرب، ابن منظور، ج ٥، ص ٥٦.

[٧]- نک: رسائل في العقیدة، شیخ محمّد بن عثیمین، ص ١١؛ دراسات في الأدیان الیهودیّة والنّصرانیّة، سعود الخلف، ص ٢٧.

[٨]- صحیح بخاری، ج ٢، ص ٩٧؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ١٢٥٨.

[٩]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٢٨٦٥.

[١٠]- نک: شفاء العلیل، صص ٥٧٨- ٥٧٩.

[١١]- تفسیر التّحریر والتّنویر، ج ٢١، ص ٩.

[١٢]- همان.

[١٣]- نک: دراسات في الأدیان، صص ٢٨- ٣٠.