٣١. توصیف مسلمانان در کتابهای آسمانی پیشین
توصیف امّت اسلام؛ یعنی امّت محمّد ج در کتابهای پیشین به گونهای آمده که تردیدی در این زمینه باقی نمیگذارد که آنان همان امّت مختار و برگزیده و مورد توصیف در بشارتهای پیامبران قبلی هستند.
برخی از آن ویژگیها در مباحث و مطالب قبلی بیان گردید و در ادامه، موارد بیشتری آورده خواهد شد و با بیان اوصاف موجود در کتابهای رایج میان اهل کتاب، این ویژگیها بیشتر مورد تاکید و تایید قرار خواهد گرفت.
١. داود ÷ در یکی از مزمورهایش چنین بشارت میدهد: «صحراها و روستاهایش آسوده و آرام خواهند شد و سرزمین [قیدار] سرسبز خواهد گشت و ساکنان غارها تسبیح خواهند گفت و از قلّه[٤٤٦] و بلندای کوهها شکر و سپاس پروردگار را سر خواهند داد و تسابیح آن در جزایر منتشر خواهد شد.»[٤٤٧]
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / مژدۀ فوق را چنین توضیح میدهد: «آن صحراها غیر از امّت محمّد ج، برای چه کسانی است؟! و غیر از فرزند اسماعیل؛ جدّ رسول الله أ، چه کسی قیدار است؟! و غیر از قوم عرب، چه افرادی ساکنان آن غارها و کوهها هستند؟!»[٤٤٨]
٢. داود ÷ در زبور، امّت اسلام را این گونه توصیف میکند: «الله متعال را به شیوهای نو تسبیح میگویند و باید فردی که الله تعالی امّتش را برگزیده و وی را یاری رسانده و صالحانشان را با کرامت و استوار و پابرجا ساخته، خوشحال باشدکه آنان در بستر هم تسبیح گفته و با صداهایی بلند، تکبیر میگویند.»[٤٤٩]
بدون تردید صفات مذکور بر محمّد ج و امّتش صدق میکند؛ آنان در اذانی که برای نمازهای پنجگانه میدهند و در مکانهای مرتفع، با صدای بلند تکبیر میگویند و نیز در نماز و خطبۀ عید فطر و قربان و هنگام رفتن برای نماز و حاجیان در ایّام منی و ساکنان سایر شهرها پس از نمازها و همچنین هنگام رمی جمرات و بر صفا و مروه و هنگام طواف و نیز در برابر رکن تکبیر سر میدهند.
در تمامی موارد فوق، تکبیر با صدای بلند گفته میشود و تکبیر با این شیوه، از شعائر مسلمانان به شمار میرود.
تکبیر مذکور غیر از تکبیر و تحمید و تسبیح و تهلیل و سایر اذکار مشروعی است که مسلمانان آنها را آهسته انجام میدهند. امّت اسلام در هیچ حالتی ذکر الهی را ترک نمیکنند و بلکه در تمامی حالات و شرایط، الله أ را یاد میکنند.
علاوه بر این، نماز بزرگترین تسبیح است و مفهوم سخن داود ÷ نیز همین بوده که گفت: « به شیوهای نو الله متعال را تسبیح میگویند.»
تسبیحات جدیدی که الله متعال آنها را مشروع ساخت همچون نمازهای پنجگانه و جدیدی است که الله ـ آنها را برای مسلمانان مقرّر کرد.
امکان ندارد که صفات مزبور، بر غیر امّت محمّد ج صدق کند.[٤٥٠]
٣. حبقوق ÷ میگوید: «بدون تردید آسمان از درخشش محمّد ج روشن گشت و زمین از حمد ایشان پُر شد.»[٤٥١]
شیخ الإسلام / در توضیح جملۀ فوق چنین میآورد: «امّا پُرشدن زمین از درخشش احمد ج بر اثر انوار ایمان و قرآنی که از ایشان و امّتشان آشکار گشت و نیز پُرشدن زمین از حمد ایشان و امّتشان در نمازهایی که به جای میآورند، امری روشن و آشکار است، زیرا امّت محمّد ج ستایشگرانند و باید که در هر نماز و خطبهای، حمد الهی را به جای آورند و هر نمازگزاری در هر رکعتی میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾.
هرگاه بنده بگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾، الله متعال میفرماید: «حَمِدَنِي عَبْدِي»؛ «بندهام حمد مرا به جای آورد.» و چون بنده بگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾، پروردگار عالم میفرماید: «أَثْنَى عَلَيَّ عَبْدِي»؛ «بندهام مرا ثنا گفت.» و هنگامی که بگوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ﴾، الله ﻷ میفرماید: «مَجَّدَنِي عَبْدِي»[٤٥٢]؛ «بندهام مرا تمجید کرد.»
امّت محمّد ج قیام در نماز را با تحمید شروع نموده و آن را با تحمید به پایان میبرند و زمانی که سرهایشان را از رکوع بلند کنند، امامشان میگوید: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»؛ «الله متعال ستایش فردی که او را میستاید، میشنود.» و همگی با هم میگویند: «رَبَّنَا لَكَ الْحَمْدُ»؛ «پروردگارا! ستایش از آنِ توست.» همچنین نمازشان را با حمد الهی تمام میکنند و تمامی ستایشها و نمازها و پاکیها را مخصوص الله متعال میدانند.
بیان و توصیف انواع حمد الهی توسّط آنان، به درازا میکشد.»[٤٥٣]
٤. أشعیاء ÷ گواهی به صلاح و دیانت امّت محمّد ج داده و میگوید: «به زودی برای تمامی ساکنان این زمین، از دور، عَلَم و نشانۀ [نبوّت] را برپا خواهم کرد و [پیامبر ج] مردم را از دورترین نقاط زمین فرا میخواند و آنان شتابان به سویش میروند.»[٤٥٤]
ابن تیمیّه / در توضیح این بشارت میگوید: «نداء همان لبّیکگفتنی است که پیامبر ج آن را در مراسم حج مشروع ساختند. مسلمانان هم کسانی هستند که الله تعالی را ستایش نموده و وی را یگانه دانستند و پروردگار را عبادت نمودند، ربوبیّت را مخصوص او دانستند، بتها را شکستند و بتپرستی را از بین بردند.
مراد از علم و نشانۀ برافراشته، پیامبری است.
صفیر و بانگ زدن یعنی فراخواندن آنان به سوی بیت الله و مشعرها، که در نتیجۀ آن، با اطاعت و فرمانبرداری کامل به سمت آن میروند.»[٤٥٥]
٥. أشعیاء در توصیف امّت محمّد ج چنین میگوید: «به زودی این صحرا و شهرها از فرزندان قیدار پُر خواهد شد. آنان تسبیح میگویند و از بالای کوهها ندا سر میدهند؛ این افراد همان کسانی هستند که الله تعالی را به بزرگی یاد نموده و او را در خشکی و دریا به پاکی میستایند.»[٤٥٦]
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / بشارت مذکور را این گونه توضیح میدهد: «به اتّفاق تمامی مردم، قیدار پسر اسماعیل بود که قبیلۀ ربیعه و مضر از نسل وی هستند و محمّد ج از قبیلۀ مضر بودند.
پُرکردن این صحرا و تسبیح الهی فقط با مبعث محمّد ج به وقوع پیوست.»[٤٥٧]
٦. حزقیال ÷ در حالی که یهودیان را تهدید نموده و مسلمانان را توصیف میکند، چنین میگوید: «قطعا الله تعالی آنان را بر شما آشکار و پیروز میگرداند و پیامبری را در میانتان مبعوث میکند و بر آنان کتابی نازل نموده و گردنهایتان را به این افراد میسپارد و آنان بر شما غلبه میکنند و بوسیلۀ حق، شما را خوار و ذلیل میسازند. مردان بنیقیدار در میان گروههای مردم میروند در حالی که فرشتگانی سوار بر اسبانی سفید و مسلّح همراهشان هستند و آنان بر شما مسلّط میشوند و پایان کارتان، آتش [دوزخ] است. از این آتش به الله متعال پناه میبریم.»[٤٥٨]
برخی از بشارتها و گواهیهای موجود در کتابهای اهل کتاب بیان گردید و همان گونه که میبینی، بیانگر صلاح و رستگاری و برتری امّت محمّد ج است.
[٤٤٦]- قلّه یعنی بالای کوه و جمعش، قُلَل میشود؛ نک: مختار االصّحاح، ص ٥٤٩.
[٤٤٧]- الجواب الصّحیح، ج ٥، ص ٢٤٥؛ همین مفهوم را در سفر أشعیاء، إصحاح ٥: ٢٦- ٢٨ و إصحاح ٥٤: ١- ١٧ و عهد قدیم، صص ٧٨٧ و ٨٢٥- ٨٢٦ نگاه کنید.
[٤٤٨]- الجواب الصّحیح، ج ٥، ص ٢٤٥.
[٤٤٩]- الجواب الصّحیح، ج ٥، ص ٢٢٦؛ نک: مزمور ١٤٩ از سفر مزامیر؛ عهد قدیم، ص ٧٣٦.
[٤٥٠]- نک: الجواب الصّحیح، ج ٥، صص ٢٦٥- ٢٦٦؛ هدایة الحیاری، صص ١٤٩- ١٥٠.
[٤٥١]- الجواب الصّحیح، ج ٥، ص ٢٦٧؛ نک: هدایة الحیاری، ص ١٤٧؛ سفر حبقوق، إصحاح ٣: ٣- ٧؛ عهد قدیم، ص ١٠٤٦.
[٤٥٢]- نک: صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٣٩٥.
[٤٥٣]- الجواب الصّحیح، ج ٥، صص ٢٧٠- ٢٧١.
[٤٥٤]- همان، ص ٢٥٨؛ برای اطّلاع از متن کامل، نک: سفر أشعیاء، إصحاح ٥: ٢٦- ٣٠؛ عهد قدیم، ص ٧٨٧.
[٤٥٥]- همان.
[٤٥٦]- همان، ص ٢٦٢؛ نگاه کنید به چنین متنی در ترجمۀ موجود سفر أشعیاء، إصحاح ٤٢: ١٠- ١٣؛ عهد قدیم، ص ٨٢٣.
[٤٥٧]- همان، ج ٤، ص ٢٦٢.
[٤٥٨]- همان، ج ٢، ص ٢٧٢؛ نک: سفر حزقیال، إصحاح ٢٠: ٤٥- ٤٩؛ عهد قدیم، ص ٩٤٩.