مختصر کتاب دین اسلام ماهیت شرایع

فهرست کتاب

٢٤. دیدگاه اسلام دربارۀ اجبار

٢٤. دیدگاه اسلام دربارۀ اجبار

مبحث حاضر تکمیل‌کنندۀ مباحث قبلی بوده و از این طریق، روحیۀ بردباری و تسامح و ترک زور و اجبار در دین اسلام بیشتر روشن خواهد گشت. این مسائل در موارد زیر بیان می‌گردد:

١. مفهوم اکراه: از نظر لغوی، اکراه یعنی الزام و اجبار فرد به کاری که خودش آن را نمی‌پسندد.[٣٠٠]

و از نظر اصطلاحی، به معنای زدن، زندانی‌کردن و قطع روزی فرد یا امثال آن است در صورتی که آنچه به وی دستور داده شده است را انجام ندهد. [٣٠١]

٢. موضع اسلام نسبت به مخالفان: هیچ آیینی همچون دین اسلام احکام – حقوق و تکالیف- مخالفان را به تفصیل بیان نکرده است. قبلا مطالبی در این زمینه بیان شد. و حتّی برخی از عالمان مسلمان در این باره کتاب‌هایی نگاشته‌اند؛ مانند ابن قیّم  / که کتاب مهم «أحکام أهل الذّمّة» را نوشت.[٣٠٢]

از این رو، برخی از پژوهشگران غربی در حوزۀ حقوق بشر معتقدند پیمانی که پیامبر اسلام  ج با اهل ذمّه بستند، نخستین عهد و پیمان در جهت آزادی اعتقادی بود.[٣٠٣]

٣. اجبارنکردن دیگران برای پذیرش دین اسلام: اصل بر این است که کسی برای قبول اسلام مجبور نشود.

این موضوع به روشنی در آیات قرآن و عبارات سنّت بیان شده و مسلمانان در رفتار با ملّت‌ها، این مسأله را مدّ نظر داشته‌اند.[٣٠٤]

بنابراین اجبار بر پذیرش دین و اعتقاد از چندین جنبه منتفی است:

أ‌. کسی که از روی اجبار ایمان بیاورد، ایمانش فایده‌ای ندارد، زیرا لازم است که ایمان و باور با رضایت و یقین صادقانه و اطمینان قلبی باشد.[٣٠٥]

شیخ الإسلام ابن تیمیّه  / می‌گوید: «به همین سبب، همۀ ما موافقیم که به ناحق نمی‌شود بر فردی که مجبور شده است، حکمی صادر کرد و از این رو، کفر یا ایمان چنین فردی اعتبار ندارد.»[٣٠٦]

ب‌. وظیفه و تکلیف پیامبران و پیروانشان، تبلیغ و رساندن حقیقت به مردم است.

الله ـ خطاب به پیامبر  ج می‌فرماید:

﴿إِنۡ عَلَيۡكَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ[الشّورى: ٤٨]

«بر [عهدۀ] تو فقط تبلیغ [رسالت] است.»

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞ[ص: ٦٥]

«[ای پیامبر  ج!] بگو: به درستی که من فقط یک هشداردهنده‌ام.»

بنابراین وظیفۀ اصلی آنان، دعوت و تبلیغ، پنددادن و خیرخواهی، امر به معروف و نهی از منکر؛ یعنی همان نشان‌دادن راه و ارشاد است.

امّا توفیق و الهام و واردکردن ایمان در دل‌ها، فقط مختصّ الله تعالی است.

این موضوع بیانگر نوعی آزادی است؛ یعنی آزادی انسان از هر نوع واسطه و مانعی که در بیان او و آفریدگارش قرار گیرد. بنابراین رابطه – در دین اسلام- رابطه‌ای مستقیم و بدون واسطه میان بنده و پروردگارش است؛ فرقی نمی‌کند که از چه جایگاهی برخوردار باشد.[٣٠٧]

ت‌. شرایط و حالات واقعی افراد غیرمسلمان در کشورهای اسلامی، که در مبحث قبلی، مطالبی در این باره بیان گشت.

ث‌. گواهی غیرمسلمانان در این زمینه، که در ادامه بیان خواهد شد.

ج‌. اگر فردی مسلمان با زنی از اهل کتاب ازدواج کند، نباید وی را وادار نماید که دینش را رها کند و اسلام را بپذیرد، بلکه کاملا حق دارد بر آیین خود بماند و تمامی حقوقش نیز حفظ گردد.[٣٠٨]

٤. مشهورترین نصوص دربارۀ نفی اجبار در دین اسلام: می‌توان گفت مشهورترین عبارت از قرآن و سنّت دربارۀ اینکه اسلام، کسی را مجبور به مسلمان‌شدن نمی‌کند، آیۀ زیر است:

﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ[البقرة: ٢٥٦]

«در [قبول] دین هیچ اجباری نیست، قطعا راه راست [و هدایت] از راه انحراف [و گمراهی] روشن شده است.»

ابن کثیر  / در تفسیر آیۀ فوق می‌گوید: «یعنی کسی را وادار به پذیرش اسلام نکنید، زیرا دلایل اسلام روشن و آشکار است و نیازی نیست که کسی مجبور به این کار شود.

بلکه کسی که الله تعالی او را به سمت اسلام رهنمون سازد و سینه‌اش را بگشاید و دیدگانش را باز کند، با دلیل و آگاهی مسلمان می‌شود.

و فردی که الله متعال دلش را کور و بسته گرداند و بر گوش و چشمش مهر زند، پذیرش اجباری اسلام برایش فایده‌ای ندارد.»[٣٠٩]

علاوه بر این، قرآن کریم نوع دیگری از رفتار خوب با مخالفان را در آیۀ زیر بیان می‌کند:

﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٨ إِنَّمَا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ قَٰتَلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَأَخۡرَجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ وَظَٰهَرُواْ عَلَىٰٓ إِخۡرَاجِكُمۡ أَن تَوَلَّوۡهُمۡۚ وَمَن يَتَوَلَّهُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ[الممتحنة: ٨-٩]

«الله تعالی شما را از نیکی‌کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی ‌که در [امر] دین با شما نجنگیده‌اند و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند، نهی نمی‌کند. همانا الله عدالت‌پیشگان را دوست دارد. فقط شما را از دوستی با افرادی نهی می‌کند که در [امر] دین با شما جنگیده‌اند و شما را از دیارتان بیرون نموده‌اند، و بر بیرون‌راندنتان [دیگران را] کمک [و پشتیبانی] کرده‌اند، و هر کس با این افراد [رابطۀ] دوستی برقرار کند، پس آنان ستمکارانند.»

آیۀ مذکور به روشنی بیان می‌کند که این افراد با مسلمانان زندگی کردند و دینشان که مخالف اسلام بود را حفظ نمودند و اسلام خوشرفتاری با آنان را ممنوع نکرد.

آیۀ زیر اصل آزادی در دینداری را بیان می‌کند:

﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡ[الكهف: ٢٩]

«[ای پیامبر  ج!] بگو: [این قرآن] حق است از سوی پروردگارتان، پس هر کس می‌خواهد ایمان بیاورد و هر کس می‌خواهد کافر گردد.»

مراد، دعوت مردم است و بدین معنا نیست که هر کس به سمت دین و هدایت فرا خوانده شود، قطعا آن را خواهد پذیرفت، هر چند بر همگی واجب است که مسلمان شوند.[٣١٠]

٥. گواهی افراد غیرمسلمان بر تسامح و مدارای مسلمانان: گواهی‌های بسیاری بر تسامح و سازش و عدالت و بلکه نیکی مسلمانان به مخالفان دینی وجود دارد.

بیشتر این شهادت‌ها از افراد منصف و برخی از آن‌ها منسوب به رجال دینی مسیحیّت و حتّی تعدادی مربوط به افراد کینه‌توز و جاهل است.

در ادامه، برخی از این گواهی‌ها بیان می‌گردد:

١. در یکی از دایرة المعارف‌های اهل کتاب -که گروهی از متکلّمان و عالمان به کتاب مقدّس آن را نوشته‌اند- دربارۀ شرایط دینی و احوال مسیحیان مصر در دوران فتوحات اسلامی و برخورد عادلانۀ مسلمانان چنین آمده است: «رفتار قوم عرب با یهودیان و قبطی‌ها خیلی بهتر از برخورد و معاملۀ رومی‌ها یا مردان کلیسای یونان بود.

پس از فتوحات قوم عرب، کلیسا از ستم آزاد و رها گشته و شکوفا شد و حتّی در میان غیرمسیحیان نیز مورد احترام افراد بسیاری بود.»[٣١١]

٢. اسقف میشل یتیم دربارۀ فتوحات اسلامی منطقۀ شام و عراق که بیشتر ساکنانش مسیحی بودند، چنین می‌گوید: «پس از نخستین سال‌های فتوحات اسلامی که قوم عرب قدرتمند و پایدار گشتند، خلفا و حاکمان مجبور شدند احکام و قوانینی روشن صادر نمایند تا موضع مسلمانان نسبت به مسیحیان را مشخّص و منظّم کند و اوضاع دینی، سیاسی و اجتماعی را سر و سامان دهد.

بدون تردید این عهد و پیمان‌ها با تسامح و بردباری و تفکّری باز صورت گرفت و به ساکنان و راهبان و مسؤولان اجازه داده شد که در صورت تمایل، به سرزمین‌های روم شرقی هجرت کنند و در نتیجه، افراد بسیاری حکومت اسلامی را ترک کردند و سایر مردم کلیساها و اموال و آزادی دینی و شرایع خاصّ خود را با فرماندهی و رهبری اسقف‌هایشان حفظ کردند.»

سپس وی برخی از تکالیف آنان را در قبال این موارد بیان می‌کند.[٣١٢]

٣. گلدزیهر؛ خاورشناس معروف با وجود اینکه علیه برخی احکام اسلام خرده می‌گیرد، نمی‌تواند تعجّبش را در این باره پنهان سازد و می‌گوید: «روحیۀ تسامح در اسلام بسیار قدیمی و ریشه‌دار است؛ یعنی همان روحیه‌ و صفتی که مسیحیان معاصر نیز آن را پذیرفته‌اند و این ویژگی، اصلی قرآنی دارد: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ [البقرة: ٢٥٦]؛ «در [قبول] دین هیچ اجباری نیست.»

اخبار و نمونه‌های بسیاری از دهۀ نخستین نقل شده که بیانگر تسامح و مدارای دینی خلفا در برابر پیروان ادیان دیگر است و این افراد بسا اوقات، در توصیه‌هایی که به فاتحان داشتند، آموزه‌ها و سفارش‌های حکیمانه‌ای در این زمینه به آنان می‌کردند.»[٣١٣]

٤. خاورشناس آلمانی؛ زیگرید هونکه می‌گوید: «ادّعای برخی مبنی بر متّهم‌ساختن مسلمانان به تعصّب و خشونت، فقط نوعی افسانه و خیال‌پردازی است و هزاران دلیل از تسامح و انسانیّت آنان در رفتار با ملّت‌های شکست‌خورده، خلاف این ادّعا را ثابت می‌کند.

تاریخ طولانی بشر تنها تعداد اندکی از ملّت‌ها را سراغ دارد که همچون قوم عرب با دشمنان و مخالفان اعتقادی خویش معامله کرده باشند. این رفتارشان بهترین تاثیر را داشت و به تمدّن عربی اجازه داد که با موفّقیّت کامل در بین آن ملّت‌ها نفوذ کند؛ موفّقیّتی که تمدّن یونان با آن درخشش کاذبش و نیز تمدّن روم با وجود خشونت و تحمیل اراده‌اش بر مردم، نتوانست به آن دست یابد.»[٣١٤]

٥. خاورشناس انگلیسی؛ توماس آرنولد در کتاب «الدّعوة إلی الإسلام» می‌گوید: «بدون تردید در قرن اول هجری، مسلمانان پیروز با عرب‌زبان‌های مسیحی رفتاری شایسته و بردبارانه داشتند و این تسامح و سازش در سده‌های بعدی نیز ادامه یافت و می‌توان گفت قبایلی از مسیحیان که مسلمان شدند، قطعا از روی میل و اختیار و با آزادی کامل اسلام را پذیرفتند و مسیحیان عرب‌زبانی که اکنون در میان مسلمانان زندگی می‌کنند، گواه بر این تسامح و مدارا هستند.»[٣١٥]

٦. همچنین می‌گوید: «هرگز نشنیده‌ایم که قبلا تلاشی برای اجبار غیرمسلمانان به پذیرش اسلام یا توطئه و ستمی سازمان‌یافته به قصد نابودی دین مسیحی صورت گرفته باشد.»[٣١٦]

موارد پیشین، تنها نمونه‌های اندکی از شهاداتی که بیانگر تسامح و مدارای مسلمانان است، به شمار می‌رود.[٣١٧]

[٣٠٠]- نک: لسان العرب، ج ١٣، ص ٥٣٥؛ فتح الباري، ابن حجر، ج ١٢، ص ٣١١.

[٣٠١]- نک: مجموعة الفتاوی المصریّة، ابن تیمیّه، ج ١، ص ٥٦.

[٣٠٢]- نک: حقوق الإنسان بین الیهود والمسیحیّة والإسلام، ص ٣٠٠.

[٣٠٣]- نک: نشأة وتطوّر حقوق الإنسان، پاول جردن، ص ٢٤.

[٣٠٤]- نک: حقوق الإنسان، ص ٣٠١.

[٣٠٥]- نک: تلبیس مردود، ص ٢٨.

[٣٠٦]- الاستقامة، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ج ٢، صص ٢١٩- ٢٢٠.

[٣٠٧]- نک: تلبیس مردود، ص ٢٩.

[٣٠٨]- نک: همان، ص ٣٢.

[٣٠٩]- تفسیر ابن کثیر، ج ١، ص ٦٨٢؛ تفسیرهای دیگری نیز دربارۀ آیۀ مذکور بیان شده، امّا این تفسیر مشهورتر است.

[٣١٠]- نک: حقوق الإنسان، صص ٢٠٢- ٢٠٥.

[٣١١]- دائرة المعارف الکتابیّة، جمع‌آوری: گروهی از متکلّمان، ذیل مادّۀ: اسکندر ، ص ٦؛ نک: حقوق الإنسان، ص ٣١٣.

[٣١٢]- تاریخ الکنیسة الشّرقیّة، میشل یتیم، ص ١٦٨؛ نک: حقوق الإنسان، ص ٣١٤.

[٣١٣]- العقیدة والشّریعة في الإسلام، گلدزیهر، ص ٤٦؛ نک: حقوق الإنسان، ص ٣١٥.

[٣١٤]- شمس العرب تسطع علی الغرب، زیگرید هونکه، ص ٣٥٧.

[٣١٥]- الدّعوة إلی الإسلام، توماس آرنولد، صص ٩٨- ٩٩.

[٣١٦]- همان، ص ٩٩.

[٣١٧]- نک: حقوق الإنسان، صص ٣١٢- ٣١٧.