مختصر کتاب دین اسلام ماهیت شرایع

فهرست کتاب

٩. نمونه‌هایی از معجزات پیامبر صلی الله علیه وسلم

٩. نمونه‌هایی از معجزات پیامبر صلی الله علیه وسلم

بدون تردید الله تعالی بر دستان پیامبرمان محمّد  ج معجزاتی آشکار و نشانه‌هایی روشن را جاری ساخت، که اگر کسی به دنبال حقیقت باشد و به آن‌ها دقّت نماید، قطعا به وی خواهند فهماند که شهادت و تاییدی صادقانه از جانب الله متعال برای رسول الله  ج هستند.

برخی از عالمان، معجزات پیامبر  ج را بیش از ١٠٠٠ تا دانسته‌اند و در این زمینه، کتاب‌هایی نگاشته شده و عالمان آن‌ها را شرح و بیان کرده‌اند.[٧٠]

قطعا بزرگ‌ترین معجزۀ رسول الله  ج و بلکه بزرگ‌ترین معجزۀ تمامی پیامبران، قرآن کریم است؛ نشانه‌ای که تا قیامت باقی خواهد ماند و هیچ تغییر و تبدیلی در آن ایجاد نخواهد شد:

﴿وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ[فصّلت: ٤١- ٤٢]

«و قطعا آن کتابی ارجمند است، که هیچ گونه باطلی نه از پیش روی آن و نه از پشت سرش، به او راه نیابد، از سوی حکیم ستوده نازل شده است.»[٧١]

علاوه بر قرآن مجید، معجزات زیادی را الله متعال بر دستان محمّد  ج جاری ساخت، که فقط تعداد اندکی از آن‌ها را می‌توان در این مبحث بیان نمود:

١. معجزۀ دو نیم‌شدن ماه: یکی از بزرگ‌ترین معجزات حسّی که بیانگر صحّت و صداقت نبوّت پیامبر  ج بود.

مشرکان اهل مکّه از رسول الله  ج درخواست نشانه و معجزه کردند و ایشان ماه را در حالی که دو نیم شده بود، به آنان نشان دادند.

الله متعال دربارۀ این معجزه می‌فرماید:

﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١ وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ[القمر: ١- ٢]

«قیامت نزدیک شد و ماه بشکافت.و اگر [کافران] معجزه‌ای ببینند، روی می‌گردانند و می‌گویند: [این] جادویی قوی است.»

شیخ الإسلام ابن تیمیّه  / می‌گوید: «الله تعالی نزدیک‌بودن قیامت و شکافته‌شدن ماه را بیان فرمود و این نشانه را در ماه و نه سایر ستارگان [و سیّاره‌ها] قرار داد، زیرا از خورشید و ستاره‌ها، نزدیک‌تر به زمین است. همچنین از میان اجزای آسمان و فلک، ماه برای شکافته‌شدن انتخاب شد، چون عمل مذکور در این جسم نورانی برای هر کسی که آن را ببیند، کاملا مشخّص و غیر قابل انکار است.»[٧٢]

وی در ادامه چنین می‌آورد: «پیامبر  ج این سوره[٧٣] را در اجتماع‌های مهم تلاوت می‌کردند؛ مثلا در نماز جمعه و عیدین، تا مردم نشانه‌های پیامبری و دلایل آن را بشنوند و پند گیرند.

تمامی مردم معجزۀ مذکور را تایید نموده و آن را انکار نمی‌کردند. بنابراین شکافته‌شدن ماه برای همۀ آنان مشخّص و معلوم بود.»[٧٤]

در صحیح مسلم روایت شده که سیّدنا عمر فاروق از ابوواقد لیثی  ب پرسید: رسول الله  ج در عید أضحی و فطر چه می‌خواندند؟

او پاسخ داد: ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ[ق: ١] و ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ[القمر: ١] را تلاوت می‌نمودند.[٧٥]

شیخ الإسلام ابن تیمیّه در توضیح این مطلب می‌گوید: «کاملا روشن است که اگر شکافته‌شدن ماه اتّفاق نمی‌افتاد، قطعا مؤمنان آن را ردّ و انکار می‌کردند، چه رسد به دشمنان ایشان؛ یعنی کافران و منافقان!

و مشخّص است که پیامبر  ج از همه بیشتر دوست داشتند که مردم ایشان را تصدیق و پیروی نمایند و اگر این معجزه اتّفاق نمی‌افتاد، قطعا چنین خبری را اعلام نمی‌کردند و آیات مربوط به آن را برای مردم نمی‌خواندند و آن را دلیل نمی‌آوردند و نشانۀ نبوّت خویش قرار نمی‌دادند.»[٧٦]

در صحیح بخاری، از انس  س روایت شده که ساکنان مکّه از رسول الله  ج درخواست معجزه کردند و ایشان ماه را در حالی که دو نیم شده بود و کوه حراء را در بین دو قسمت می‌دیدند، به آنان نشان دادند.[٧٧]

جبیر بن مطعم  س چنین نقل می‌کند: «ما در مکّه بودیم که ماه شکافته شد و نیمی از آن بر روی این کوه و نیمی بر روی آن کوه قرار گرفت و گروهی گفتند: محمّد  ج ما را جادو کرده است.

مردی در پاسخ گفت: اگر شما را جادو کرده باشد، قطعا تمامی مردم را که جادو نکرده است.»[٧٨]

از ابن مسعود  س روایت شده که کافران قریش – ساکنان مکّه- وقتی دیدند ماه دو نیم شده است، گفتند: این سحر و جادوست، از مسافران بپرسید که اگر آنان هم آنچه شما دیدید را دیده باشند، این عمل راست و صحیح است و گر نه، جادوست.

وی می‌گوید: از مسافرانی که از مناطق مختلفی آمده بودند، پرسیده شد و تمامی‌شان گفتند که ما نیز این نشانه را دیدیم.[٧٩]

ابن کثیر  / پس از آوردن دلایل بسیاری در اثبات وقوع شکافته‌شدن ماه، می‌گوید: «قطعا این نشانه در سرزمین‌های بسیاری مشاهده شد.

و بنا بر قولی، در برخی شهرهای هند، شب وقوع این معجزه، به عنوان مبدأ یک تاریخ و با نام شب شکافته‌شدن ماه تعیین گشت.»[٨٠]

وی در تعلیل عدم‌مشاهدۀ این نشانه در برخی از سرزمین‌ها می‌گوید: «شاید این واقعه در یکی از شب‌های زمستان روی داده باشد که بیشتر مردم در خانه‌ها هستند یا آسمان بسیاری از سرزمین‌ها، ابری است.»[٨١]

بخشی از مطالب موجود دربارۀ شکافته‌شدن ماه، ارائه گشت.[٨٢]

٢. معجزۀ إسراء و معراج: یعنی الله تعالی محمّد  ج را شبانه از مسجد الحرام به مسجد الأقصی برد؛ جایی که تمامی پیامبران را جمع نموده بود و پیامبر  ج برایشان امامت داد.

الله ـ می‌فرماید:

﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِيَهُۥ مِنۡ ءَايَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ[الإسراء: ١]

«پاک و منزّه است ذاتی که بنده‌اش را شبی از مسجد الحرام به مسجد الأقصی، که گردا‌گردش را برکت داده‌‌ایم برد تا برخی آیات خود را به او بنمایانیم. قطعا اوست که شنوای بیناست.»

پیامبر  ج از این مکان، به آسمان‌ها برده شدند و در آنجا، نشانه‌های بزرگ پروردگارشان را دیدند؛ جبرئیل  ÷ را به شکل واقعی‌اش و به همان صورتی که الله متعال آفریده بود، مشاهده نمودند و ایشان را به سدرة المنتهی بُرده و از هفت طبقۀ آسمان گذشتند و با الله رحمان سخن گفتند و الله متعال پیامبر  ج را به خود نزدیک کرد.

الله متعال در تبیین این معجزه می‌فرماید:

﴿أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ١٢ وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ١٥ إِذۡ يَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا يَغۡشَىٰ١٦ مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ١٧ لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ[النّجم: ١٢- ١٨]

«آیا با او دربارۀ آنچه می‌بیند، مجادله می‌کنید؟!و به راستی بار دیگر [نیز] او را دید؛ نزد سدرۀ المنتهی،که جنة المأوی کنار آن [درخت] است.وقتی [درخت] سدرۀ را چیزی [نوری] پوشاند،چشم [پیامبر  ج] خطا نکرد و [از حد] نگذشت.قطعا [او] پاره‌ای از نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دید.»

قریش سخنان پیامبر  ج را در مورد اسراء و معراج، بزرگ و غیر قابل امکان دانستند، زیرا رفت و برگشت قافله‌ها به بیت المقدس چندین هفته طول می‌کشید و چگونه امکان داشت که کسی در پاره‌ای از شب، این مسافت را طی کند؟! قطعا کار عجیبی بود، امّا این تعجّب از بین می‌رود زمانی که بدانیم ذاتی که ایشان را در شب به مسجد الأقصی و آسمان‌ها و ... بُرد، الله تعالی بود؛ ذاتی که بر هر کاری تواناست.[٨٣]

٣. افزایش غذا: این معجزه چندین بار اتّفاق افتاد؛ به عنوان نمونه، انس  س چنین روایت می‌کند: ابوطلحه به أمّ سلیم  ب گفت: من صدای پیامبر  ج را ضعیف شنیدم و دانستم که ایشان گرسنه‌ هستند، آیا چیزی داری؟ او گفت: بله. سپس چندین قرص نان و چادری که داشت را بیرون آورد و نان‌ها را با قسمتی از چادر پوشاند و آن را زیر لباسم پنهان کرد و مرا با تعدادی نان نزد رسول الله  ج فرستاد. من آن‌ها را بردم و دیدم که پیامبر  ج همراه مردم در مسجد نشسته‌اند. کنارشان ایستادم و رسول الله  ج از من پرسید: «آرْسَلَكَ أَبُو طَلْحَةَ؟»؛ «آیا ابوطلحه تو را فرستاده است؟» گفتم: بله. سپس فرمودند: «بِطَعَامٍ»؛ «به همراه غذا؟» پاسخ دادم: آری. پیامبر  ج به کسانی که همراه ایشان بودند، فرمودند: «قُومُوا»؛ «برخیزید.» سپس به راه افتادند و من نیز در جلوی آنان حرکت کردم تا اینکه نزد ابوطلحه رسیدم و وی را باخبر کردم. ابوطلحه گفت: ای امّ سلیم! رسول الله  ج به همراه مردم آمده‌اند و ما چیزی نداریم که آنان را مهمان کنیم. همسرش پاسخ داد: الله و رسولش داناترند.

راوی می‌گوید: ابوطلحه به راه افتاد تا اینکه پیامبر  ج را دیدار کرد و سپس ایشان با ابوطلحه آمدند و فرمودند: «هَلُمِّي يَا أُمَّ سُلَيْمٍ، مَا عِنْدَكِ»؛ «ای أمّ سلیم! آنچه داری را بیاور [ یا اینکه: بیا که ببینم چه داری؟].» او آن نان‌ها را آورد. پیامبر  ج فرمان دادند که آن‌ها را تکّه‌تکّه و ریز‌ریز کنند و أمّ سلیم مشکی را که روغن داشت،[٨٤] فشرد و با آن نان‌ها، خورشت ساخت. سپس رسول الله  ج آنچه را که الله تعالی خواسته بود، خوانده و فرمودند: «ائْذَنْ لِعَشَرَةٍ»؛ «به ده نفر اجازه بده.» به آنان اجازه داد و غذا خوردند تا اینکه سیر شدند و بیرون رفتند. دوباره رسول الله  ج فرمودند: «ائْذَنْ لِعَشَرَةٍ»؛ «به ده نفر اجازه بده.» به آنان اجازه داد و غذا خوردند تا اینکه سیر شدند و بیرون رفتند. سپس فرمودند: «ائْذَنْ لِعَشَرَةٍ»؛ «به ده نفر اجازه بده.» بنابراین تمامی آن قوم خوردند و سیر شدند در حالی که ٧٠ یا ٨٠ مرد بودند.»

و بنا بر روایتی، می‌گوید: پس از آن، رسول الله  ج و ابوطلحه و أمّ سلیم و انس  ش غذا خوردند و مقداری زیاد آمد و آن را به همسایگانمان بخشیدیم.[٨٥]

٤. افزایش آب و بیرون آمدن آن از میان انگشتان شریف پیامبر  ج: این معجزه نیز بسیار اتّفاق افتاد؛ مثلا جابر بن عبدالله  ب چنین روایت می‌کند: «مردم در روز حدیبیّه تشنه شدند و در جلوی پیامبر  ج سطل کوچکی آب بود که بوسیلۀ آن وضو گرفتند و سپس مردم به سمتشان آمده و گفتند: آبی نداریم که وضو بگیریم و از آن بنوشیم مگر همین سطل کوچک روبروی شما. پیامبر  ج دست خویش را وارد سطل نمودند و فورا آب از میان انگشتان ایشان، همچون چشمه می‌جوشید. راوی می‌گوید: هم آب نوشیدیم و هم وضو گرفتیم.

از جابر  س پرسیده شد: چند نفر بودید؟ او پاسخ داد: اگر ١٠٠ هزار نفر هم می‌بودیم، برایمان کافی بود، امّا ١١٥ تن بودیم.»[٨٦]

٥. شفای بیماری – به اذن الله تعالی-: از جمله درمان فردی که پایش شکسته بود؛ براء بن عازب  س می‌گوید: پیامبر  ج گروهی را نزد ابورافع فرستادند و عبدالله بن عتیک شبانه و در حالی که او خواب بود، وارد خانه‌اش شد و وی را کشت. من شمشیر را در شکمش فرو کردم تا اینکه به پشتش رسید و دانستم که او را کشته‌ام. سپس برگشتم و درها را باز کردم تا به نردبانی رسیدم و پایم را گذاشتم و [افتادم و فقط همین را فهمیدم] که در شبی مهتابی افتادم. بنابراین پایم شکست و آن را با دستاری بستم و نزد یارانم رفتم و سپس پیش پیامبر  ج آمده و ماجرا را به ایشان تعریف کردم و رسول الله  ج فرمودند: «ابْسُطْ رِجْلَكَ»؛ «پای خود را پهن کن.»

من آن را پهن کردم و ایشان بر پایم دست کشیدند و [چنان خوب شد که] گویی هرگز دردی نداشته است.[٨٧]

همچنین شفای چشم سیّدنا علی  س – به اذن الله تعالی-؛ از سهل بن سعد  س چنین روایت شده است: پیامبر  ج در روز نبرد خیبر فرمودند:«لَأُعْطِيَنَّ هَذِهِ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ، يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ»؛ «قطعا فردا این پرچم را به مردی خواهم داد که الله متعال با دستان او، [خیبر را] فتح می‌کند و الله و رسولش را دوست دارد و آنان نیز وی را دوست دارند.»

مردم وقتی صبح کردند، نزد رسول الله  ج شتافتند و هر یک از آنان امید داشت که پرچم را به وی دهند. سپس پیامبر  ج پرسیدند: «أَيْنَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»؛ «علیّ بن ابی طالب کجاست؟» صحابه  ش عرض کردند: ای رسول الله  ج! چشمانش درد می‌کند. ایشان فرمودند: «فَأَرْسَلُوا إِلَيْهِ»؛ «[کسی را] به دنبالش بفرستید.» وی را آوردند و پیامبر  ج آب دهان خویش را در چشمانش ریختند و او شفا یافت، گویی که هرگز دردی نداشته است. سپس پرچم را به وی سپردند و سیّدنا علی  س گفت: ای رسول الله  ج! آیا با آنان بجنگم تا مانند ما شوند؟

پیامبر  ج فرمودند: «انْفُذْ عَلَى رِسْلِكَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ، وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِيهِ، فَوَاللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِدًا، خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَمِ»[٨٨]؛ «به راهت ادامه بده تا به سرزمینشان برسی، سپس آنان را به پذیرش اسلام فرا خوان و حقّ الهی را در این زمینه که بر این افراد واجب است را به آنان برسان. سوگند به الله که اگر الله متعال بوسیلۀ تو، یک مرد را هدایت نماید، برایت از شترهای سرخ‌موی بهتر است.»

شترهای سرخ‌موی مورد پسند و افتخار قوم عرب بود.

٦. سلام‌کردن سنگ به پیامبر  ج: در صحیح مسلم، از جابر بن سمره  س روایت شده که رسول الله  ج فرمودند: «إِنِّي لَأَعْرِفُ حَجَرًا بِمَكَّةَ كَانَ يُسَلِّمُ عَلَيَّ قَبْلَ أَنْ أُبْعَثَ إِنِّي لَأَعْرِفُهُ الْآنَ»[٨٩]؛ «همانا من سنگی را در مکّه می‌شناسم که پیش از اینکه مبعوث شوم، بر من سلام می‌کرد و اکنون نیز آن را می‌شناسم.»

٧. سلام درختان و کوه‌ها بر پیامبر  ج: سیّدنا علی  س می‌گوید: «همراه رسول الله  ج در مکّه بودم که به یکی از نواحی آن رفتیم. هر درخت و کوهی که با ایشان برخورد می‌کرد، می‌گفت: السّلام علیک یا رسول الله  ج[٩٠]

نمونه‌های بسیار اندکی از معجزات پیامبر  ج بیان گردید و کسی که به دنبال موارد بیشتری است، باید به کتاب‌هایی که معجزه‌های رسول الله  ج را بررسی نموده‌اند، رجوع کند؛ مانند کتاب «دلائل النّبوّة» از ابوزرعه رازی؛ «دلائل النّبوّة» اثر ابوالشّیخ اصفهانی؛ «دلائل النّبوّة» از ابونعیم اصفهانی؛ «دلائل النّبوّة» نوشتۀ بیهقی؛ «دلائل النّبوّة» از ابن ابی الدّنیا و سایر کتاب‌های فراوانی که در این باره نگاشته شده‌اند.

علاوه بر کتاب‌هایی که در ضمن بیان سیرۀ پیامبر  ج، از معجرات ایشان نام برده‌اند و نیز کتاب‌های صحاح و مسانید.[٩١]

[٧٠]- نک: الجواب الصّحیح لمن بدّل دین المسیح، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ج ١، ص ٣٩٩؛ الرّسل والرّسالات، ص ١٣١.

[٧١]- نک: إعجاز القرآن، باقلانی، صص ٢٧- ٣٦.

[٧٢]- الجواب الصّحیح، ج ٦، ص ١٦٠.

[٧٣]- یعنی سورۀ مبارکۀ «قمر» که در ابتدای آن، معجزۀ مورد بحث بیان شده است.

[٧٤]- الجواب الصّحیح، ج ٦، ص ١٦٠.

[٧٥]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٨٩١.

[٧٦]- الجواب الصّحیح، ج ٦، صص ١٦٠- ١٦١.

[٧٧]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٣٨٦٨.

[٧٨]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: ٣٢٨٩.

[٧٩]- بیهقی این روایت را در «دلائل النّبوّة»، ج ٢، صص ٢٦٥، ٢٦٦ و ٢٦٧، به صورت مفرّغ آورده است؛ ابونعیم در الدّلائل، ج ١، صص ٣٦٩- ٣٧٠.

[٨٠]- البدایة والنّهایة، ج ٤، ص ٢٩٩.

[٨١]- همان.

[٨٢]- برای جزئیّات بیشتر، رک: الجواب الصّحیح، ج ٦، صص ١٥٩- ١٦٤؛ البدایة والنّهایة، ج ٤، صص ٢٩٣- ٣٠٤.

[٨٣]- برای آگاهی از جزئیّات دقیق إسراء و معراج، رک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٣٢٠٧، ٣٨٨٦ و ٣٨٨٧؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ١٦٣، ١٧٠، ١٧٢ و ١٧٤؛ توجیه الآثار في الإسراء والمعراج إلی الجواب الصّحیح، ج ٦، صص ١٦٥- ١٨٢؛ البدایة والنّهایة، ج ٤، صص ٢٦٩- ٢٩٢؛ الرّسل والرّسالات، ص ١٣٤.

[٨٤]- نک: فتح الباري، ج ٦، ص ٥٩٠.

[٨٥]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٣٥٧٨ و ٥٣٨١؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٢٠٤٠.

[٨٦]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٤٥١٢.

[٨٧]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٤٠٣١.

[٨٨]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٤٢١٠؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٢٤٠٦.

[٨٩]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٢٢٧٧.

[٩٠]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: ٣٦٢٦. ترمذی  / این حدیث را غریب می‌داند؛ المستدرک، حاکم، ج ٢، ص ٦٢٠. حاکم  / می‌گوید: «اسناد روایت مذکور، صحیح است و بخاری و مسلم رحمهماالله آن را روایت نکرده‌اند.» ذهبی در این زمینه، با حاکم موافق است.

[٩١]- نک: الجواب الصّحیح، ج ٦، ص ١٥٩- ٥٢٣.