٢٢-٥. اسلام و حفظ صلح جهانی
در این مبحث، مسائلی نو که زیاد مورد جدل قرار گرفته است، بررسی میگردد؛ مسائلی که بسیاری از مردم به سبب عدمبررسی و درک حقایق اسلام و عدمرجوع به منابع اصلی این مسائل و نیز بر اثر عدمرجوع به تاریخ باشکوه اسلام که بیانگر عدالت، مهربانی و همزیستی و مدارای واقعی مسلمانان است، دیدگاه اسلام دربارۀ مسائل مذکور را درک نکردهاند، و با این توضیح که برخی از مسائل مورد بحث با یکدیگر همخوانی داشته و در هم آمیخته شدهاند.
اسلام – چنانکه مشخّص است و قبلا بیان گردید- دین صلح، خیر، عدالت و احسان بوده و حتّی در حالت جنگ که بنا به دلایلی منطقی و عقلی صورت میگیرد، این ویژگیها باقی است.
بنابراین در غیر جنگ، موارد مذکور روشنتر و هویداتر خواهد بود. برخی از نشانهها و جلوههای علاقۀ اسلام بر صلح و آسایش و امنیت و آزادی مردم، از این قرار است:
١. واژۀ «سلام» یا صلح از کلمات پرتکرار در دین اسلام است: این مطلب نشان میدهد که اسلام دین صلح و خوبی است.
مطلب فوق با توجّه به نمونههای بسیاری از قرآن و سنّت، به طور کامل روشن و معلوم میگردد؛ از جمله:
أ. سلام یکی از نامهای الهی است: الله ـ میفرماید:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾[الحشر: ٢٣]
«او الله است که جز وی معبودی [راستین] نیست، پادشاه، بینهایت پاک، منزّه [و سالم از هر عیب]، ایمنیدهنده، نگهبان پیروزمند، جبّار [جبرانکننده] و شایستۀ عظمت و بزرگی است. الله تعالی پاک و منزّه است از آنچه [برای او] شریک میآورند.»
ب. واژۀ «سلام» از «سِلم» گرفته شده است: سِلم و سلام از اسامی اسلام به شمار میرود.
الله أ میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ﴾[البقرة: ٢٠٨]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! همگی به اسلام [و اطاعت الله] در آیید.»
مراد از «سِلم» در آیۀ فوق، اسلام است.[٢٧٤]
الله تعالی میفرماید:
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا﴾[النّساء: ٩٤]
«و به کسی که بر شما سلام کرد [و اظهار صلح و اسلام نمود] نگویید: مؤمن نیستی.»
شوکانی در تفسیر این آیه میگوید: «سِلم و سلام به معنای استسلام [تسلیمشدن] و بنا بر قولی، به معنای اسلام است.»[٢٧٥]
ت. پیامبر ج مردم را بر افشا و آشکارساختن سلام تشویق نموده و آن را یکی از بزرگترین اسباب مهربانی و محبّت و ورود به بهشت دانستند. ابوهریره س نقل نموده که پیامبر ج فرمودند: «لَا تَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، وَلَا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَلَا أَدُلُّكُمْ عَلَى شَيْءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوهُ تَحَابَبْتُمْ؟ أَفْشُوا السَّلَامَ بَيْنَكُمْ»[٢٧٦]؛ «وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان بیاورید و ایمان نمیآورید تا اینکه با یکدیگر دوست [و مهربان] باشید. آیا شما را بر کاری راهنمایی کنم که وقتی آن را انجام دهید، با یکدیگر دوست میشوید؟ سلام را در میانتان افشا [و آشکار] سازید.»
ث. بهترین تحیّت و درود در بین مسلمانان، سلام است: یعنی اینکه تحیّتگوینده بگوید: السّلام علیکم، یا السّلام علیکم ورحمة الله، یا السّلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.
و فردی که به وی سلام عرض شده، پاسخ دهد: وعلیکم، یا وعلیکم السّلام، یا وعلیکم السّلام ورحمة الله، یا وعلیکم السّلام ورحمة الله وبرکاته.
نووی / میگوید: «مستحب است کسی که شروع به سلام میکند، بگوید: السّلام علیکم ورحمة الله وبرکاته؛ یعنی ضمیر جمع بیاورد هر چند بر یک نفر سلام کند.
جوابدهنده نیز بگوید: وعلیکم السّلام ورحمة الله وبرکاته؛ یعنی "واو" عطف را در "وعلیکم" بیاورد.»[٢٧٧]
عمران بن حصین س میگوید: مردی نزد پیامبر ج آمد و گفت: السّلام علیکم. پاسخ سلامش داده شد و نشست. پیامبر ج فرمودند: «عَشْرٌ»؛ «١٠ تا». فرد دیگری آمد و گفت: السّلام علیکم ورحمة الله. سپس جوابش داده شد و نشست. رسولالله ج فرمودند: «عِشْرُونَ»؛ «٢٠ تا». نفر سوم آمد و عرض کرد: السّلام علیکم ورحمة الله وبرکاته. پاسخ این فرد نیز داده شد و نشست. پیامبر ج فرمودند: «ثَلَاثُونَ»[٢٧٨]؛ «٣٠ تا».
یعنی اینکه با زیادشدن عبارات سلام و تحیّت، پاداش آن نیز افزایش مییابد.
عالمان سخنان بسیاری دربارۀ شیوۀ سلام و پاسخ به آن، آداب سلام، سلامگفتن سواره بر پیاده، سلامگفتن پیاده بر نشسته، سلامگفتن تعداد کم بر افراد بسیار، مستحببودن اعادۀ سلام بر کسی که دیدار با وی تکرار میگردد، مستحببودن سلام برای کسی که وارد خانهاش میشود، سلامگفتن بر کودکان، سلامگفتن کسی که از مجلسی برخیزد یا از همنشینانش جدا شود و سایر احکامی که بیانگر جایگاه سلام در دین اسلام است، آوردهاند.[٢٧٩]
ج. تحیّت مسلمانان در بهشت، سلام است: الله ﻷ میفرماید:
﴿وَتَحِيَّتُهُمۡ فِيهَا سَلَٰمٞۚ﴾[يونس: ١٠]
«و تحیّتشان در آن، سلام است.»
الله متعال دربارۀ تحیّت فرشتگان برای اهل بهشت میفرماید:
﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ﴾[الرّعد: ٢٤]
«[و به آنان میگویند:] سلام بر شما به [سبب] آنچه صبر نمودهاید، پس چه خوب است عاقبت آن سرای [جاویدان]!»
و نیز میفرماید:
﴿ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٖۖ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلۡخُلُودِ﴾[ق: ٣٤]
«[به آنان گفته میشود:] به سلامت وارد آن [بهشت] شوید، [که] این روز جاودانگی است.»
ح. الله تعالی مؤمنانی که بیخردی و نادانی را با سلام پاسخ میدهند، ستوده است: الله أ در بیان صفات بندگان الهی میفرماید:
﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا﴾[الفرقان: ٦٣]
«و هنگامی که جاهلان این افراد را مخاطب قرار دهند [و سخنان نابخردانه و ناسزا گویند]، به آنان سلام گویند [و از این افراد روی میگردانند].»
و در جایی دیگر میفرماید:
﴿وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ أَعۡرَضُواْ عَنۡهُ وَقَالُواْ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ لَا نَبۡتَغِي ٱلۡجَٰهِلِينَ﴾[القصص: ٥٥]
«و هنگامی که سخن لغو [و بیهوده] بشوند، از آن روی گردانده و میگویند: اعمال ما از آنِ ماست و اعمال شما مالِ شما. سلام بر شما، ما خواستار جاهلان نیستیم.»
خ. پیامبر ج فرمودند مسلمان واقعی کسی است که مردم از شرّ او در امان باشند: ایشان در این باره میفرمایند: «المُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ»[٢٨٠]؛ «مسلمان [واقعی] کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند.»
مختصری از جایگاه سلام در دین اسلام بیان گردید.
٢. اسلام به دنبال حفظ اموال است: این کار سبب اشاعه و انتشار صلح و آرامش و امنیّت میشود و به همین علّت، دین اسلام مردم را تشویق به امانتداری نموده و امانتداران را ستوده و آنان را به حیاتی خوش و ورود به بهشت وعده داده است. همچنین دزدی را ممنوع و حرام گردانیده و فرد دزد را تهدید به مجازات نموده و حدّ سرقت؛ یعنی قطع دست دزد را تشریع کرده است تا کسی جرأت دزدی اموال را پیدا نکند و اگر دزد از عذاب آخروی نترسد، دستکم از ترس مجازات دنیوی و قطع دست، دزدی را رها کند. به همین سبب، ساکنان شهرهایی که احکام شریعت در آنها اجرا میشود، احساس امنیت میکنند و مطمئن هستند که اموالشان دزدیده نمیشود و قطع دست در این شهرها بسیار اندک اتّفاق میافتد، چون خیلی کم دزدی میشود.
قطع دست دزد باعث میشود که خودش دوباره دزدی نکند و دزدان دیگر نیز از این کار باز ایستند و این گونه در دین اسلام، اموال حفظ میشود و مسلمانان در امنیّت و صلح و آرامش زندگی میکنند.[٢٨١]
قطع دست سارق بدین معنا نیست که هر کس هر چیزی دزدی کند، فورا دستش قطع شود، بلکه باید شروطی محقّق گردد و موانعی نباشد. همچنین لازم است که قاضی موضوع سرقت را بررسی نماید و سایر جزئیّاتی که بیانشان به درازا میکشد و برای اجرای حدّ سرقت لازم است.
٣. اسلام به دنبال حفظ جانهاست: بر این اساس، کشتن انسان را به ناحق حرام و ممنوع اعلام کرده و قصاص قاتل را لازم گردانیده و به همین سبب، در کشورهای اسلامی که احکام شریعت اجرا میشود، کشت و کشتار کم اتّفاق میافتد. اگر انسان بفهمد و یقین کند که در صورت کشتن فردی به ناحق، کشته خواهد شد، قطعا از کشتن دست خواهد کشید و مردم از شرّ کشت و کشتار در امان میمانند.
علاوه بر این، خانوادۀ کشتهشده، حقّ و سهمی دارند. اگر انسان قاتل کسی را بکشد و رها شود که هر گونه بخواهد، زندگی کند، این کار خشم خانوادۀ مقتول را برمیانگیزاند و بسا اوقات آنان به قصد انتقام، بر وی حملهور خواهند شد و در نتیجه، باعث فتنه و ضررهای فراوانی میگردد.
امّا اگر قاتل قصاص شود، خانوادۀ مقتول راحت شده و آرام میگیرند و چون حقّشان گرفته میشود، آسودهخاطر میگردند.
ناگفته نماند که قصاص تنها راه نیست، بلکه ورثۀ مقتول میتوانند قاتل را ببخشند یا دیه بگیرند و این کار نشانۀ آسانگیری و مهربانی است.
و بلکه دین اسلام مردم را تشویق به عفو و بخشش نموده و در قبال این کار، اجر و پاداش فراوانی را از جانب الله تعالی وعده داده است.
الله ـ میفرماید:
﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾[البقرة: ١٧٩]
«و ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص حیات و زندگی است، باشد که شما تقوا پیشه کنید.»
و نیز میفرماید:
﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشّورى: ٤٠]
«پس هر کس که در گذرد و اصلاح [و آشتی] کند، پاداشش بر الله است.»[٢٨٢]
قصاصنمودن قاتل، حقّ هر کسی نیست، بلکه مسؤولیّت والی مسلمان یا فرد قاضی که از سوی وی تعیین شده است، به شمار میرود و باید که موضوع قتل دارای شروط و نبود موانعی باشد که بیان آنها به درازا میکشد.
نفسی که الله تعالی کشتن آن را به ناحق، حرام گردانیده، عام و فراگیر بوده و شامل کشتن انسان مؤمن میشود، چنانکه الله تعالی میفرماید:
﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا﴾[النّساء: ٩٣]
«و هر کس مؤمنی را از روی عمد به قتل رساند، کیفرش دوزخ است، که در آن جاودانه میماند و الله بر او غضب میکند و وی را از رحمتش دور میسازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است.»
همچنین شامل تجاوز بر زندگی افرادی که دین اسلام را نپذیرفتهاند و اسلام ضامن نگهداری و حمایت از آنان شده است، میشود. پیامبر ج فرمودند: «مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا لَمْ يَرِحْ رَائِحَةَ الجَنَّةِ، وَإِنَّ رِيحَهَا تُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ أَرْبَعِينَ عَامًا»[٢٨٣]؛ «کسی که [کافر] معاهدی [که با مسلمانان عهد و پیمان بسته است] را بکشد، هرگز بوی بهشت را احساس نخواهد کرد در حالی که بوی آن از فاصلۀ ٤٠ سال [راه] به مشام میرسد.»
همچنین فرمودند: «أَيُّمَا رَجُلٍ أَمِنَ رَجُلا عَلَى دَمِهِ ثُمَّ قَتَلَهُ، فَأَنَا مِنَ الْقَاتِلِ بَرِيءٌ، وَإِنْ كَانَ الْمَقْتُولُ كَافِرًا»[٢٨٤]؛ «هر مردی که مرد دیگری را نسبت به خونش امان دهد، سپس [خیانت کند و] او را بکشد، من از قاتل بیزارم هر چند مقتول کافر باشد.»
شایسته است ماجرایی که در زمان فتح خیبر – یکی از پناهگاهها و قلعههای یهودیان در شمال مدینۀ منوّره- اتّفاق افتاد را بیان کنیم؛ عبدالله بن سهیل س وارد آنجا گشت و سپس جسدش در حالی که در یکی از چاههای آنجا افتاده بود، یافت شد. خانوادۀ او نزد پیامبر ج آمدند و یهودیان را قاتل وی میدانستند. رسول الله ج [ از طریق نویسندگان] در این باره به یهودیان نامه نوشتند و آنان پاسخ دادند که سوگند به الله، ما او را نکشتهایم. بنابراین پیامبر ج به خاندان مقتول فرمودند: «أَتَحْلِفُونَ، وَتَسْتَحِقُّونَ دَمَ صَاحِبِكُمْ؟»؛ «آیا سوگند میخورید که به خون رفیقتان برسید؟» آنان گفتند: نه. رسول الله ج فرمودند: «أَفَتَحْلِفُ لَكُمْ يَهُودُ؟»؛ «آیا یهودیان برای شما قسم یاد کنند [که وی را نکشتهاند]؟» خانوادۀ مقتول پاسخ دادند: آنان مسلمان نیستند. بنابراین پیامبر ج دیۀ وی را که ١٠٠ شتر میشد، به خانوادهاش دادند.[٢٨٥]
بدون تردید شبهاتی قوی و قراینی وجود داشت که یهود را متّهم سازد، چون آن صحابیِ مقتول در میانشان یافت گردید و در یکی از چاههای یهودیان افتاده شده بود و شهر خیبر، شهر آنان به شمار میرفت و مسلمانان قبلا نیز خیانتهایی را از سمت یهودیان دیده بودند.
امّا پیامبر اسلام ج این شبهات قوی را نپذیرفتند و خودشان دیۀ مقتول را پرداخت نمودند تا حرمت جان انسانها حفظ شود و صلح و عدالت با دشمنان اجرا گردد.
٤. اسلام تجاوز و ستم فرد بر خودش را نیز حرام کرده است: از دیدگاه دین اسلام، فقط ستم بر دیگران ممنوع نیست، بلکه ستم بر خود نیز که خاصترین دارایی انسان به شمار میرود، ممنوع است. اسلام اجازه نمیدهد که کسی عقلش را فاسد نماید یا سلامتیاش را به خطر اندازد، چه رسد به اینکه خواسته باشد خود را بکشد!
وعید شدیدی علیه کسی که خودش را بکشد، آمده است؛ الله تعالی میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا٢٩ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ عُدۡوَٰنٗا وَظُلۡمٗا فَسَوۡفَ نُصۡلِيهِ نَارٗاۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرًا﴾[النّساء: ٢٩-٣٠]
«و خودتان را نکشید، زیرا الله [نسبت] به شما مهربان است.و هر کس که از روی تجاوز و ستم چنین کند، پس به زودی او را در آتشی [سوزان] درآوریم، و این بر الله متعال آسان است.»
٥. دین اسلام آزادیها را تضمین و منظّم کرده است: این مورد، یکی از بارزترین علائم و نمودهای اسلام به شمار میرود؛ آزادی اندیشه و تفکّر در دین اسلام تضمین شده و وجود دارد و الله ﻷ به انسان حسّ شنوایی و بینایی و قلب بخشیده تا بیندیشد و تفکّر نماید و به حقیقت رسد. آدمی مأمور است که خوب و درست تفکّر نماید و در برابر غفلت و سهلانگاری و تعطیل حواسّ خود مسؤول است، همان گونه که اگر آنها را در موارد مضر و زیانآور به کار بَرَد، بازخواست میشود.
از دیدگاه اسلام، انسان در فروش، خرید، تجارت، سفرها و سایر کارهایش آزاد است تا زمانی که از حدود الهی بر اثر خیانت و فریب و فساد تجاوز نکند.
همچنین انسان آزاد است که از چیزهای پاکیزۀ زندگی دنیا بهره برد؛ از خوردنیها، نوشیدنیها، بوییدنیها و پوشیدنیها تا جایی که مرتکب حرام و ضرر بر خود یا دیگران نشود.
علاوه بر این، دین اسلام آزادیها را مقیّد و منضبط ساخته و هرگز اجازه نمیدهد که سرکشی و طغیان انسان، آزادیهای دیگران را سلب و نابود سازد؛ به عنوان مثال، اگر تمایلات نفسانی آدمی رها شود و مقیّد به شروطی نباشد، انسان به دنبال تمایلاتش خواهد رفت و هلاک خواهد شد، چون توانش محدود است و اگر در راه لهو و بیهودگی و عیّاشی صرف شود، دیگر نیرو و توانی باقی نمیماند که در راه صحیح گام بردارد و او را برای انجام خوبیها یاری رساند. بنابراین آزادی بدین معنا نیست که با تمایلات و خوشیهایش انس گیرد و رها شود و به حلال و حرام و عواقب آن توجّه ننماید.
عاقبت زودهنگام چنین کاری پیش از عقوبت دیرهنگامش نیز دشوار و ناگوار خواهد بود؛ ثروتش نابود میگردد، توانش از بین میرود، سلامتیاش را از دست میدهد و بدبخت و درمانده خواهد شد.
تصوّر کن که انسان مهار و زمام تمایلاتش را رها کند، آیا آسایش و آرامش را خواهد دید؟!
در پاسخ باید گفت که هرگز آسوده و آرام نخواهد شد. اگر به دنبال دلیل هستی، به جهان معاصر با آن همه رونق مادّی بنگر که چون بیبند و باری و عیّاشی رواج یافته و از لذّات و خوشیها به شیوۀ درست استفاده نمیشود، منجر به پیدایش آشفتگیها، مشکلات و بیماریهای جسمی و روحی فراوانی شده و کشتار، غارت، دزدی، خودکشی، اضطراب و بیماریهای عجیب و غریبی شایع گشته است.
همچنین آزادی بدین معنا نیست که انسان بدون حدّ و مرز به دنبال خواستههای خود باشد و به پیامد کارهایش علیه دیگران اهمّیت ندهد. آیا حمله و ستم قدرتمندان علیه ضعیفان و نادیدهگرفتن حقوق آنان و مصادرۀ آرایشان که در کشورهای بزرگ جهان معاصر انجام میشود، آزادی است؟!
قطعا این امور آزادی نیست، بلکه آزادی واقعی آن چیزی است که اسلام آورده؛ یعنی آزادی منضبط و مشخّصی که اعمال انسان را کنترل میکند و انسان را بندۀ پروردگار و آفریدگارش میسازد؛ این راز آزادی بزرگ است، چون وقتی انسان از نظر ترس، طمع، محبّت، امید، فروتنی و تواضع، وابسته به پروردگارش باشد، از تمامی مخلوقات جدا و آزاد میشود و فقط از پروردگارش میترسد و فقط از او امید دارد و این عین رستگاری و عزّتش است.[٢٨٦]
علاوه بر سخنانی که بیان گشت، در مباحث پیش رو نیز مطالبی دربارۀ ایجاد صلح و همزیستی از سوی اسلام بیان خواهد شد.
[٢٧٤]- نک: تفسیر ابن کثیر، ج ١، ص ٥٦٥؛ تفسیر بغوی، ج ١، ص ٢٤٠.
[٢٧٥]- فتح القدیر، شوکانی، ج ١، ص ٥٠١.
[٢٧٦]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٥٤.
[٢٧٧]- ریاض الصّالحین، نووی، ص ٢٦٠.
[٢٧٨]- ابوداود، شمارۀ حدیث: ٥١٩٥؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: ٢٦٨٩. ترمذی / این روایت را حسن میداند.
[٢٧٩]- ریاض الصّالحین، نووی، صص ٢٥٦- ٢٦٤.
[٢٨٠]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ١٠؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ٤٠.
[٢٨١]- نک: الطّریق إلی الإسلام، صص ٣٣- ٣٤.
[٢٨٢]- همان، صص ٣٤- ٣٥.
[٢٨٣]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٢٩٩٥.
[٢٨٤]- المصنف، عبدالرّزّاق، شمارۀ حدیث: ٩٦٧٩؛ المسند، امام احمد، شمارۀ حدیث: ١٩١٠.
[٢٨٥]- نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ٦٧٧٩؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ١٦٦٩.
[٢٨٦]- نک: تلبیس مردود، صص ٢٢- ٢٧؛ الطّریق إلی الإسلام، صص ٢٨- ٤٠.