دلیل اول:
﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ٢٢﴾، ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ...﴾
الف: ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ٢٢﴾[فاطر: ٢٢]. «و تو نمیتوانی مردگان آرمیده در گورها را شنوا گردانی».
باء: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ٨٠﴾[النمل: ٨٠]. «بیگمان تو نمیتوانی مردگان را شنوا بگردانی و ندای (دعوت خود) را به گوش کران برسانی، وقتی که (به حق) پشت میکنند و (از آن) میگریزند».
معتقدین به سماع اموات، در جواب گفتهاند که این دو آیه مجاز هستند و مقصود از «ٱلۡمَوۡتَىٰ: مردگان» و «مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ: مردگان در قبور» مردگان حقیقی گورستان نیستند بلکه منظور کفار زنده هستند که به مردگان تشبیه شدهاند و در نتیجه آیات مذکور را باید چنین ترجمه کرد: الف: «و تو نمیتوانی (پند و اندرز آسمانی را به دل دلمردگان فرو بری، همانگونه که نمیتوانی) مردگان آرمیده در گورها را شنوا گردانی» [فاطر: ٢٢]: «و بیگمان تو نمیتوانی مردهدلان (زنده نما) را شنوا بگردانی». [نمل: ٨٠].
در جواب آنها میگوییم: هرکس در این دو آیه تدبر کند و سیاق آن دو را بررسی کنید تردیدی نخواهد داشت که این سخنشان درست است و مفسرین نیز همینطور تفسیر کردهاند، اما با این وجود باز این مطلب مانع استدلال منکرین سماع نیست؛ چون از آنجایی که مردگان گورستان حقیقتاً نمیشنوند و این حقیقت نزد مخاطبان قرآن معروف بوده است الله تعالی کفار زنده را در عدم شنیدن ندای حق بدانان تشبیه کرده است. بنابراین این تشبیه میدهد که «مشبه به» یعنی مردگان در قبور نمیشنوند.
همانطور که وقتی زید را در شجاعت به شیر تشبیه میکنی و میگویی زید مثل شیر است این تشبیه دلالت بر آن دارد که خود شیر شجاع است بلکه شجاعتش از زید هم بیشتر است و برای همین زید به آن تشبیه شده است. هرچند در این مثال منظور و مقصود کلام، سخن گفتن از خود شیر نیست و دربارهی زید سخن میگوید. همینطور این دو آیه هرچند دربارهی کفار زنده سخن میگوید و آنها را به مردگان قبرستان تشبیه میکند، اما این نافی آن نیست که مردگان نمیشنوند و هرشخص عاقلی از تشبیه کفار زنده که ندای حق را نمیشنوند به مردگان در قبور، این مطلب را میفهمد که اینها نیز ناشنوا و بلکه ناشنواتر از آنها هستند.
بنابراین از این توضیحات نتیجه میگیریم که مردگان نمیشنوند و در آیات مذکور ناشنوایی قلوب مرده و مهرخوردهی کفار به[٥] ناشنوایی مردگان تشبیه شده است.
وقتی مخالفان این استدلال را ملاحظه کردهاند چارهای نداشتهاند که اقرار کنند که در این آیه سماع مردگان در قبور نفی شده است اما قیدی به آن اضافه کردهاند و گفتهاند که منظور «سماع مفید» است! و گفتهاند که آیات مذکور مطلقاً سماع را از کفار و مردگان نفی نکرده است بلکه سماع مفید و نافع را از آن دو نفی نموده است، به عبارت دیگر به گفتهی آنان: کفار ندای حق را میشوند، اما فایده و نفعی از آن نمیبرند و موجب هدایتشان نمیشود و مردگان در قبور نیز اصوات را میشنوند اما فایده و نفعی نمیبرند!
اما این قید قابل پذیرش نیست، چرا که در ادامهی آیه میگوید: ﴿وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ٨٠﴾: «و نمیتوانی صدا را به گوشکران برسانی، هنگامی که روی برمیگردانند و میروند»، میبینیم که الله تعالی کفار را به کران نیز تشبیه نموده است آیا اینجا نیز معنی تشبیه این است که کران میشنوند، اما از آن فایده و نفعی نمیبرند؟!، یا اینکه معنایش این است که کران مطلقا نمیشوند؟
و نیز این قید، مؤیدین سماع اموات را گرفتار تناقض کرده است و به بن بست میکشاند، چرا که آنها با استناد به احادیثی - که ضعیف هستند - معتقدند که مرده از سلام شخص زائر قبر خوشحال میشود و جواب سلام او را هم میدهد- و کسانی که خرافاتیترند گمان میکنند مرده برایشان دعا هم میکند!! - و این یعنی فایده بردن از سماع در حالی که آنها با اضافه کردن قید «مفید و نافع» فایده بردن مرده از سماعش را منکر شدهاند و این تناقضی عجیب است!!
در تفاسیر مأثور نیز قول منکرین سماع اموات تأیید شده است، مفسر شهیر ابن جریر طبری (٣١٠-٢٢٤) در تفسیر این آیه میگوید: «هذا مثل معناه: فإنك لا تقدر أن تفهم هؤلاء المشركين، الذين قد ختم الله على أسماعهم، فسلبهم فهم ما يُتلى عليهم من مواعظ تنزيله، كما لا تقدر أن تفهم الموتى الذين قد سلبهم الله أسماعهم، بأن تجعل لهم أسماعًا. وقوله: ﴿وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ﴾ يقول: وكما لا تقدر أن تُسمع الصمّ الذين قد سلبوا السمع - الدعاء، إذا هم ولوا عنك مدبرين، كذلك لا تقدر أن توفق هولاء الذين قد سلبهم الله فهم آيات كتابه، لسماع ذلك وفهمه».
«این مثالی است که معنایش چنین است: تو نمیتوانی این مشرکین را بفهمانی، مشرکینی که الله بر گوششان مهر زده است و فهم نصایحی که از قرآن بر آنها تلاوت میشود را از آنان سلب کرده است همانگونه که نمیتوانی مردگانی را که الله تعالی شنواییشان را از آنها سلب کرده است بفهمانی و آنها را شنوا گردانی و این فرمودهی باری تعالی ﴿وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ﴾، «و نمیتوانی صدا را به گوشکران برسانی» یعنی: و همانطور که نمیتوانی صدا را به کرانی که از شنوایی محروم شدهاند بشنوانی - هنگامی که روی برمیگردانند و میروند - به همین ترتیب نمیتوانی اینانی را که الله تعالی فهم آیات کتابش را از آنان سلب نموده است قادر به شنیدن و فهم آن گردانی».
سپس ایشان با اسناد صحیحی از قتاده (مفسر تابعی) روایت میکند که او گفته است: «هذا مثل ضربه الله للكافر، فكما لا يسمع الميت الدعاء، كذلك لا يسمع الكافر، ﴿وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ٨٠﴾ يقول: لو أن أصمَّ ولى مدبرا ثم ناديته لم يسمع، كذلك الكافر لا يسمع، ولا ينتفع بما يسمع».
«این مثالی است که الله تعالی دربارهی کافر زده است، همانطور که مرده ندا را نمیشنود، کافر نیز نمیشنود، ﴿وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ٨٠﴾ یعنی: اگر یک ناشنوا و کر پشت کرده و برود و سپس او را صدا کنی نمیشنود همینطور کافر نیز نمیشنود و از آنچه شنیده نفع نمیبرد».
و فهم و برداشت سیده عائشه ل و عمر س و دیگر صحابه از آیات مذکور نیز همینگونه بوده است و در ادامه این نکته را شرح خواهیم داد.
[٥]- بدیهی است که گوش سرکفار زنده، اصوات را و من جمله صدای قرآن را میشنود و این شنوایی از آنان نفی نشده است بلکه شنوایی قلوب آنها نفی شده است. در دیدگاه قرآن این قلب است که ندای حق را میشنود و ادراک میکند و این قلب است که حق را دیده و بدان معرفت حاصل میکند، به عنوان مثال دربارهی بصیرت قلب و کور شدن آن قرآن میگوید: ﴿أَفَلَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَتَكُونَ لَهُمۡ قُلُوبٞ يَعۡقِلُونَ بِهَآ أَوۡ ءَاذَانٞ يَسۡمَعُونَ بِهَاۖ فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰكِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِي فِي ٱلصُّدُورِ٤٦﴾[الحج: ٤٦]: «آیا در زمین به سیر و سفر نپرداختهاند تا (از دیدن آثار گذشتگان و مشاهدهی ویرانههای کاخهای ستمگران) دلهایی به هم رسانند که بدانها فهم کنند و گوشهایی داشته باشند که بدانها بشنوند؟ چرا که این چشمها نیستند که کور میگردند و بلکه این دلهای درون سینهها هستند که نابینا میشوند». بنابراین در آیهی ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾، ناشنوایی و کری قلوب کفار به ناشنوایی مردگان تشبیه شده است.