تصریح اصحاب به عدم سماع اموات
در یکی از روایتهای این حدیث که امام احمد در مسندش به شمارهی ١٣٥٥١ با سندی که صحیح بوده است - و با شروط امام مسلم مطابق است - روایت کرده است، عدم سماع اموات توسط اصحاب صراحتاً بیان شده است:
انس س راوی حدیث میگوید: «... عمر صدای ایشان را شنید و گفت: ای رسول الله! آیا بعد از گذشت سه روز آنان را صدا میکنی؟ آیا میشنوند؟ الله تعالی میگوید: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾، «بیگمان تو نمیتوانی مردگان را شنوا بگردانی»، پیامبر فرمودند: قسم به کسی که جانم در دست اوست شما در مورد آنچه که میگویم از آنها شنواتر نیستید، اما آنها نمیتوانند جواب دهند...».
در اینجا عمر س صراحتاً عنوان میکند که آیهی مذکور علت اصلی سؤال کردن ایشان از پیامبر است و آنها از این آیه چنین برداشت کردهاند که مردگان چاه بدر نیز مانند سایر مردگان نمیشنوند و برای همین از اقدام پیامبر تعجب نمودند و صراحتاً این برداشتشان را با ایشان در میان نهادند.
بنابراین معلوم میشود که پیامبر ج برداشت صحابه - و در رأسشان عمر س - را از آیهی مذکور مبنی بر اینکه این آیه بهطور عموم شامل مردگان چاه بدر و دیگر مردگان میشود را با سکوتشان تأیید نمودند چرا که ایشان فهم و برداشت آنها را از آیه منکر نشد و بدانان نگفت که: شما اشتباه میکنید و آیه را اشتباه فهمیدهاید و این آیه سماع اموات را نفی نمیکند، بلکه نسبت به این فهم و برداشتشان از آیه سکوت کردند که به معنای تأیید آن و اقرار بدان است، اما امری را که آنها دربارهی مردگان چاه بدر نمیدانستند را برایشان توضیح داد و بیان نمود که آنها سخنش را حقیقتا شنیدهاند و این امری مخصوص آنان و استثنایی از آیه است و - همانطور که قبلاً توضیح داده شد – معجزهی آن حضرت ج محسوب میشود.
لازم به تذکر است که استدلال امالمؤمنین عایشه ل از آیهی مذکور کاملاً شبیه استدلال عمر س از آن آیه است. بنابراین وقتی روشن شد که پیامبر ج برداشت عمر را از آیه تأیید کردهاند دیگر جایی برای تخطئهی برداشت عایشه ل از آن آیه وجود ندارد و تنها اشتباهی که عایشه ل کرده است این است که علت خطاب مردگان توسط پیامبر و معجزه بودن آن و استثناء بودن آن از آیه برایشان روشن نبود و بدین خاطر عنوان نمودند که ابن عمر در روایت این واقعه دچار توهم شده است، ایشان نمیدانستهاند که غیر از ابن عمر دیگر اصحاب نیز این واقعه را دیدهاند و آنها نیز همانند ابن عمر شنیده شدن خطاب پیامبر از جانب مردگان را روایت میکنند و از این رو روایت ابن عمر را رد کردند و الا اگر روایت دیگر اصحاب را میشنیدند به معجزه بودن و استثنایی بودن آن واقعه اقرار میکردند. از خوانندهی عاقل پوشیده نیست که رد کردن روایت توسط حضرت عایشه ل، خود نشان از اطمینان قطعی امالمؤمنین از این مطلب دارد که آیهی ٩١ سورهی نمل بر عدم سماع اموات دلالت دارد.
بنابراین توضیحات ثابت میشود که حادثهی مذکور و آیهی ٨٠ سورهی نمل دلیل صریح بر عدم سماع اموات میباشد و این مطلب در استدلال حضرت عمر س از این آیه و اقرار پیامبر ج و نیز استدلال حضرت عایشه ل از آیهی مذکور ملاحظه میشود پس دیگر برای احدی جایز نیست که به اقوال مخالفینی که قائل به سماع اموات هستند - و استدلال به آیهی مذکور را برای اثبات عدم سماع اموات زیرسؤال میبرند - توجهی کند چرا که سخن آنان مخالف قرآنی است که رسول الله ج مبین آن بوده است.
نکته: اگر نگوییم که اصحاب رسول الله ج بر عدم سماع اموات اجماع داشتهاند حداقل باید به این معترف باشیم که این مسألهای اختلافی میان آنها بوده است و کسانی چون امالمؤمنین عایشه ل سماع اموات را مطلقاً رد میکردهاند. از این نکته به جهالت صوفی مسلکان مردهپرستی (همچون محمد بن علوی مالکی در کتاب مفاهیم یجیب أن تصحح!) پی میبریم که با کمال وقاحت ادعا میکنند که مسألهی شفاعتطلبی و یا حتی حاجتخواهی از مردگان مورد اتفاق گذشتگان امت و تمام مسلمین بوده است!! و با این دروغهای شاخدار به شعور پیروانشان توهین میکنند. مگر نه اینست که وقتی کسی شنیدن مرده را قبول نداشته باشد لاجرم ندا دادن آنها و شفاعتطلبی یا حاجتخواهی از آنها را هم قبول نخواهد داشت؛ چون مرده که نشنود از عرضهی حاجت به او و درخواست شفاعت از او چه سود؟!! این مسأله هرچند از بحث این رساله خارج بود، اما ذکر آن را لازم دانستم تا تلنگریزده باشم به برخی پیروان مشایخ صوفی مسلک تا بلکه تکانی خورند و مانند مرده در دست مرده شور نباشند!!