شنیدن یا نشنیدن مردگان

حتماً برای خواننده محترم سؤال خواهد بود که اگر مرده نمی‌شنود، پس چرا به او سلام می‌دهیم و هدف از این سلامی که مخاطب آن را نمی‌شنود چیست؟ در جواب می‌گوییم:

حتماً برای خواننده محترم سؤال خواهد بود که اگر مرده نمی‌شنود، پس چرا به او سلام می‌دهیم و هدف از این سلامی که مخاطب آن را نمی‌شنود چیست؟ در جواب می‌گوییم:

اولاً: ما مأمور به اتباع از رسول الله  ج هستیم حتی اگر حکمت فرمایشات‌شان را ندانیم و در شریعت موارد بسیاری (همچون تعداد رکعات نماز و مناسک حج و ...) هستند که اموری تعبدی می‌باشند و حکمت‌شان برای ما معلوم نیست و بنده واقعی آن است که در برابر خدایش چون و چرا نکند.

ثانیاً: سلام دعا است و درخواست رحمت برای فرد مقابل است و در دعا لازم نیست که فردی که برایش دعا می‌کنیم دعایمان را بشنود بلکه شنیدن خداوند مجیب کافی است! مثلاً در تشهد می‌گوییم: «السَّلَامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّـهِ الصَّالِحِين»، «سلام بر ما و بر بندگان صالح خدا». به تمام بندگان صالح سلام و درود می‌فرستیم و در واقع این دعایی است برای تمام بندگان صالح خداوند و لزومی ندارد که بندگان صالح خداوند که در هرگوشه دنیا پراکنده‌اند این سلام و دعایمان را بشنوند!

ثالثاً: می‌توانیم بگوییم که علت خطاب قرار دادن کسی که نمی‌شنود در دعای زیارت قبور یا سلام به پیامبر در تشهد، «استحضار قلبی» است.

استحضار قلبی یعنی: تصور شخص مورد نظر در ذهن به‌طوری که سخنی که درباره‌ی او می‌گوییم با روح و قوت بیشتری گفته شود. توضیح اینکه وقتی می‌خواهیم درباره‌ی شخصی سخنی بگوییم اگر او را در ذهن تصور کنیم و او را مورد خطاب قرار دهیم آن سخن بیشتر از دل بر خواهد آمد و دارای روح و حیات و نیروی زیادتری خواهد بود. مثلاً کسی که در غربت است و برای مادرش دلتنگ می‌شود او را خطاب قرار داده است و با او سخن می‌گوید و مثلاً می‌گوید: ای مادر! ای عزیزتر از جانم! کجایی که دستت را ببوسم و سر در آغوشت نهم! و... در حالی که خود شخص می‌داند که مادرش این سخنان او را نمی‌شنود، اما برای ابراز احساسات چنین روشی را در پیش گرفته است و با خطاب قرار دادن او، از ته دل با او سخن می‌گوید و این برای او بسیار آرامش بخشتر از آن خواهند بود که به صیغه‌ی شخص غایب درباره‌ی او سخن گفته و بگوید: دلم برای مادرم تنگ شده است و ای کاش می‌توانستم در کنارش باشم و او را در آغوش بگیرم! ... یا کسی که در غربت برای وطن و زادگاهش دلتنگ است، وطنش را خطاب قرار می‌دهد و با آن سخن می‌گوید در حالی که خود می‌داند وطن شیئ بی‌جان است و شنیدن و ادراک ندارد، ولی با این حال می‌گوید: ای وطن! ای خاکت سرمه‌ی چشمانم! ای تمام امید و آرزویم! یادش بخیر روزگاری را که قدم بر شانه‌هایت می‌نهادم و...!!! و هر کسی این نوع روش «استحضار قلبی» و خطاب قرار دادن اشیاء بی‌جان یا ناشنوا را تجربه نموده است و در هرزبانی این روش کاربرد دارد و شاعران در اشعارشان بسیاری چیزها از قبیل درختان و گل‌ها و کوه‌ها و دریاها و نسیم و باد و بلبل و... را خطاب قرار می‌دهند و بدان‌ها سلام می‌گویند و با آن‌ها سخن می‌گویند.

به خاطر همین استحضار قلبی است که مسلمان در نمازش پیامبرش را مورد خطاب قرار می‌دهد با اینکه می‌داند ایشان نمی‌شنود تا با این شهود قلبی و تصور ذهنی از ایشان و خطاب قراردادن‌شان محبت و شوق رسول‌الله  ج در قلبش به جوش آید و طوری به ایشان سلام دهد که انگار در محضر ایشان است و از نزدیک با ایشان سخن می‌گوید و می‌گوید: سلام بر تو ای پیامبر! و این روش بسیار روح‌دارتر و زنده‌تر و نیرومندتر است از اینکه به صیغه‌ی غایب بگوید: سلام بر پیامبر باد! در حقیقت حکمت از این خطاب متأثر شدن خود شخص نمازگزار و برانگیختن احساسات و ایمان و محبت او به پیامبرش می‌باشد به خصوص اینکه می‌داند فرشتگان این سلام و صلواتش را به ایشان خواهند رساند.

در دعای زیارت قبور نیز مسأله‌ی استحضار قلبی مطرح است. از آنجایی که هدف و حکمت از زیارت قبور به فرموده‌ی رسول الله  ج یادآوری مرگ و قبر و آخرت می‌باشد. استحضار قلبی مردگان و سخن گفتن فرضی و ذهنی با آنان در نفس زایر مؤثرتر بوده است و او را بیشتر به فضای مرگ و دنیای بعد از مرگ نزدیک می‌کند. منظور از دعای زیارت قبور و سلام دادن به مرده، در واقع دعا کردن و طلب رحمت کردن برای مردگان است و همانطور که گفتیم لازم نیست کسی که برای او دعا می‌کنیم آن را بشنود بلکه شنیدن خدایش کافی است، اما با خطاب قرار دادن او فوایدی که از استحضار قلبی حاصل می‌شود بدست خواهد آمد.

اگر به ادامه‌ی دعای زیارت قبور توجه کنیم مطلب واضح‌تر می‌شود: در ادامه‌ی دعا می‌گوییم: «إنا إن شاء الله بكم لاحقون»، «ما ان‌شاءالله به شما ملحق خواهیم شد» و در لفظ نسایی چنین آمده است که «أنتم لنا فرط ونحن لكم تبع»، «شما از ما پیشرو هستید و ما دنباله روی شما هستیم».

نکته اینجاست که مرده که دنیا و آخرت و نکیر و و منکر و عذاب و نعیم را می‌بیند چه نیاز به تذکر این مطلب دارد که «شما رفته‌اید و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد»؟!، مرده بهتر از تمام زندگان این حقیقت را درک کرده است و نیازی به گفتن و تذکر کسی ندارد پس این سخن با او برای چیست؟! واضح است که این سخن نه برای فهماندن مرده و یادآوری مرگ به اوست؛ بلکه برای یادآوری مرگ توسط خود گوینده است.

مؤیدین سماع اموات چه توجیهی برای این خطاب و «یادآوری مرگ به مرده»!! می‌توانند ارائه دهند؟! این خطاب قرار دادن کاری عبث و بیهوده است مگر اینکه بگوییم منظور استحضار قلبی است تا با این خطاب، گوینده که به‌طور فرضی و ذهنی با مرده سخن می‌گوید بیشتر متأثر و متذکر شود و حال و هوای جهان بعد از مرگ را اندکی حس نماید و در فضایی ذهنی قرار گیرد به طوری که ایمانش افزایش یابد و قلبش با یاد مرگ صیقل یابد.