۵- قرآن امام مؤمنین است
«عِبَادَ اللهِ، إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللهُ عَلَى نَفْسِهِ... قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ، فَهُوَ قَائِدُهُ وَإِمَامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَيَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ...» [۱۷].
(ای بندگان خدا، بدانید که محبوبترین بندگان نزد خدا، آن بندهای است که خداوند او را در غلبه بر نفس خویش یاری نموده... زمام امور خویش را به کتاب (خدا) سپرده و قرآن را رهبر و امام خود قرار داده؛ در فرودگاه قرآن فرود آید و در جایگاه قرآن جای گیرد).
«فَانْظُرْ أَيُّهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ، وَاسْتَضِىءْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ...» [۱۸].
(پس ای پرسشکننده بنگر آن صفتی را که قرآن در مورد خداوند، تو را راهنمایی نموده، امام خویش قرار ده؛ و از نور هدایت قرآن طلب روشنایی کن).
«... ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْكِتَابَ نُوراً لاَ تُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ... وَبَحْراً لاَ يُدْرَكُ قَعْرُهُ... وَمَنَازِلُ لاَ يَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ،... وَنُوراً لَيْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ، ... وَهُدىً لِمَنِ ائْتَمَّ بِهِ، ... وَبُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ...» [۱۹].
(پس خداوند بر رسول خود کتاب را نازل نمود، نوری که چراغهایش خاموشی ندارد، و دریایی که عمق آن ناشناخته است،... و منزل گاههایی که مسافران آن را گم نکنند،... و روشنایی است که همراه آن ظلمتی نیست،... و هدایت است برای کسی که آنرا امام خویش قرار دهد، و برهانی است برای کسی که به آن تکلم کند ـ و به آن استدلال نماید ـ).
«...إنَّ رَسُولَكَ مُـحَمَّدٌ جنَبِيِّيْ؛ وإنَّ الدِّينَ الَّذِيْ شَرَعْتَ لَهُ دِيْنِيْ؛ وَإنَّ الكِتابَ الذي أُنْزِلَ إلَيْهِ إمَامِيْ» [۲۰].
(ـ بار خدایا! گواهی میدهم: ـ همانا فرستادهات محمد جپیامبر من؛ و دینی که برای او تشریع فرمودهای، دین من؛ و کتابی که بر او نازل گردیده، امام من است).
«وَإِنَّهُ سَيَأْتي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ أَخْفَى مِنَ الْـحَقِّ، وَلاَ أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَلاَ أَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللهِ وَرَسُولِهِ، وَلَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ، وَلاَ أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَلاَ فِي الْبِلاَدِ شَيءٌ أنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَلاَ أَعْرَفَ مِنَ المُنكَرِ! فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُهُ، وَتَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ; فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذ وَأَهْلُهُ مَنْفِيَّانِ طَرِيَدانِ، وَصَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لاَ يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ; فَالْكِتَابُ وَأَهْلُهُ فِي ذلِكَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَلَيْسَا فِيهِمْ، وَمَعَهُمْ وَلَيْسَا مَعَهُمْ! لاَِنَّ الضَّلاَلَةَ لاَ تُوَافِقُ الْـهُدَى، وَإِنِ اجْتَمَعَا، فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ، وَافْتَرَقُوا عَنِ الـْجَمَاعَةِ، كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ وَلَيْسَ الْكِتَابُ إِمَامَهُمْ، فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلاَّ اسْمُهُ، وَلاَ يَعْرِفُونَ إِلاَّ خَطَّهُ وَزَبْرَهُ...» [۲۱].
(پس از من زمانی بر شما خواهد آمد که چیزی پنهانتر از حق و آشکارتر از باطل و افزونتر از دروغ بر خدا و رسولش نباشد! و نزد مردم آن زمان چنانچه حق تلاوت کتاب خدا ادا گردد، هیچ کالایی بیارزشتر از آن نباشد؛ و هرگاه معانی آن از جایگاه خود تحریف گردد، چیزی رائجتر از آن نباشد. و در بلاد ـ اسلامی ـ چیزی زشتتر از کار نیک، و نیکوتر از کار زشت نباشد. حاملان کتاب به آن توجّه نداشته، و حافظانش آن را فراموش کنند؛ کتاب و اهلش در آنروز مطرود و رانده شدهاند. و آن دو، دو یار و دو هم نشینی هستند که کسی به آنها جای نمیدهد. در آن زمان کتاب و اهلش ظاهراً در بین مردماند، ولی در حقیقت بین آنان نیستند؛ و همراه ایشانند، در حالی که نیستند! زیرا که گمراهی و هدایت چنانچه با هم نیز گرد آیند هرگز با یکدیگر توافق نخواهند داشت. ـ در آن زمان ـ گروه مسلمانان بر جدایی اجتماع نموده و از جماعت واتحاد گریزانند. گویی که ایشان امام کتابند، و کتاب خدا امام ایشان نمیباشد!! نزد آنان از کتاب خدا جز نامی باقی نمانده، و جز خط و نوشتارش چیزی از آن نمیشناسند).
معرفی قرآنکریم و رسولخدا جبه عنوان امام و پیشوای مؤمنان و متّقیان توسط امیرالمؤمنین علی÷، مطابق با آیات صریح قرآن کریم است که میفرماید:
﴿وَمِن قَبۡلِهِۦ كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةًۚ﴾[هود: ۱۷].
«قبل از آن، کتاب موسی امام و رحمت بود».
و نیز در مورد امامت انبیاء الهی میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾[الأنبياء: ۷۳].
«و ایشان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما ـ مردم را ـ هدایت مینمودند».
و در سورۀ شریفۀ قصص آنجا که داستان برتری جویی فرعون را مطرح مینماید که چگونه بنیاسرائیل را به استضعاف و بردگی کشیده بود، بلافاصله میفرماید:
﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥ وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنۡهُم مَّا كَانُواْ يَحۡذَرُونَ٦﴾[القصص: ۵-۶].
«و ـ اینچنین ـ اراده میکنیم که بر مستضعفان زمین، منت نهاده و آنان را امامان و وارثان زمین گردانیم... و به فرعون و هامان و لشکریان آنها، آنچه را که از آن میترسیدند، نشان دهیم».
[۱۷] نهجالبلاغه، خطبه ۸۶. [۱۸] نهجالبلاغه، خطبه ۹۰. [۱۹] نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۹. [۲۰] صحیفه علویّه. [۲۱] نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۷.