دست نوشته های حجت الاسلام راد مهر در زندان اوین

خاطره ۵

خاطره ۵

لحظه‌ای که بدور از چشمان بهترین کسان در مکانی که محرومیت‌های اجتماعی به بالاترین وجه پرچم حقارت را به اهتزار در آورد و جسم و جانم آنچه را که بر خود ملموس می‌نمودند شقاوت و بی همدمی که سینه‌های پر از کینه که تنفسی مختل به بار آورده بود، امّا چه گویم از آن لحظات سخن گفتنی نیست که نا همدمان با چشمان نا آدمی خویش و با گفتار طنزآمیز که در نهاد آن‌ها نهفته است روح و روانم را می‌آزرند و چون به خصلت ناشایست خود نایل می‌گردند لذتی در خود احساس می‌نمایند در گفتار و حتی در خوردن طعام صفات حیوانی هرگز از وجودشان دور نبوده و این افعال روح آزار ناکسان که بویی از ابعاد مادی و معنوی انسانیت نبرده‌اند مدام خود را در زندانی دیگر می‌بینم که روح و روان در هسته این سلول چون مرغی در قفس میل پرواز خواهند داشت تنها امیدم به آزادی فقط بخاطر خلاصی از زندان روح می‌باشد.

۸/۸/۱۳۸۲