دست نوشته های حجت الاسلام راد مهر در زندان اوین

خاطره ۱۵

خاطره ۱۵

طوطی صفتان طاقت اسرار ندارند

زمانه بزرگترین استادی است که به مرور می‌آموزد مردمانی که به ظاهر دوستدارند اما در ذهن طناب دار برایت می‌بافند گر چه عمر مدیدی را گذرانده‌ام اما زندگی‌ام به سوی خزان و برگریزان می‌رود آیا تمامی اقیانوس ودریاها توان شستن دست‌های آلوده به خون این قماش مردمان را که سبزگان را سرخگون نموده‌اند دارد که ظلمت را فراز نموده و بندگان را اسیر سیاهترین دود نابودی اندیشه‌های فکری قرار داده اند؟

کسانی که آگاه به آشفتگی روزگارند که تاریکی شب خورشید گردون را فنا نموده و مدت‌ها می‌گذرد که تا ظلمت در گوری مدفون گردد و اندیشه سوق در جامعۀ نو حاصلش آسودگی روحی و معنوی و نفی مصیبت هایی است که از به یاد آوردن سرزمین نگون بخت رنج برده می‌شود و ریاکاران را باید با قلبی ریاکارانه دوستی نمود خصوصاً در سرزمینی که عدالت عیان است و زمان از درون تاریکی به تو نظاره می‌کند و به هنگام بوسه ات سرفه می‌کند و با دوستی‌های دروغین با فریب و نیرنگ راه را برای نابودی زندگی که تنها یک انسان بلکه نیازمندی‌های انسان‌ها را بر می‌گذارند و بی ارزش بودن به عقاید و وارونگی معیارها برای چنین افرادی بی روح که از خود اراده‌ای ندارند و هر چه زورمندان به آن‌ها حکم نمایند کورکورانه چون مرده‌های متحرکی باشند و گویندۀ تمام شنیده‌ها و از داشتن راز عاجزند چگونه صفتی برایشان باید نهاد که سنبل و الهامی برای دیگران و گریز از این خصلت نا آدمی که با کار خویش طغیانی بر آنچه که در زنجیرۀ هستی رهنمود شده می‌باشد.

در روی درختان در شاخ و برگ گلها و در زیر پای بلبلان و مکان صدای آن پرندگان که انسان را به نشاط می‌آورد چه بسا در تفریحات و گذر گاه‌ها شاید به این گلزارها و نغمه‌ها گوشان شنوایی داشته‌ایم اما هرگز به این موضوع که زیبندگی طبیعت در این ابعاد نیست توجه نموده‌ایم! اگر توجه کرده‌ایم جایگاه خصوصی در عرصه روزگاری که با تلاطمش و عطوفت طبیعت را بدین معنا از ما سلب می‌نماید نگریسته‌ایم اگر چه پرندگان و موجودات دیگری بر گل خواهند نشست چگونه بهترین صفت را برای گل وجود بلبل شناخته‌ایم آیا تفکرات و اندیشه‌های انسانی و شکوفایی استعداد بشریت را می‌توان مقایسه با آن موجودات نمود نه هرگز این چنین نمی‌باشد که مکان عظیم ابنای امروزی باغچه‌های شکفته علمی و معنوی با نغمه‌های انسان‌هایی که با اندیشه‌های آزاد خواهی خویش غبار ظلمت را از برگها و غنچه‌های فرزندان و مادران مظلوم زدوده است چگونه مهدی برای این باغ و جنگل روزگار محسوب نمی‌شود آیا این نظری واقع بینانه می‌خواهد که جسم و روح و معنویات بلبلان اسیر مکان‌هایی چون برهوتی که نه شاخی و نه برگی و نه شکوفه‌ای در قفسی قرا گیرد که جغدان خصمانه در چشمان وی بنگرند و تنها قصدشان سوهان بر روح آزاد خواهی و آزاد طلبی آن‌ها باشد آیا در این باغبان و در آن باغبان اگر اختلافی باشد همانا ترازش خالق و مخلوق بودن است که در آنجا گلها از بهر مادیات و بلبلان با نارضایتی و گاه طعمه نارضایت‌های باغبان قرار گیرد اما معنویات طبیعت بدین گونه است که شکفته‌های جامعه و دنیای بی مرز است و هر کجا که بلبل معنویات آوای خوش را سر دهد گویی لذتی خاص ضمیر آدمی را به وجد در می‌آورد و گسل‌ها و چالش دنیای را چون آینه‌ای هموار و صاف می‌گرداند که فضائل و رحمات خداوندی را با تمام احساسات عقلانی در آدمیزاد می‌گرداند و چهره نا متلاطم جغدهای روزگار را نابود و منزوی می‌سازد.

در دنیای امروزی فاصله بین اصل و فرع، حق وباطل، پلیدی و نظیفی زیاد شده است پیدا کردن معنای واقعی زندگی انسان بسیار سخت و دشوار است افسار گسیختگی بیقراری سکوت در مقابل بی عدالتی بی میلی در زندگی و نهایتاً مهیلیسم شدن دستاورد بشر امروز است و جواب این سؤال‌ها و هزاران سوالی دیگر که آیا خصلت گرگ بودن جای گوسفند بودن را از بشریت نگرفته است؟

جایگاه مادیات کوی نفس پاک بشریت در کجاست؟ در قله آن یا در پایین‌ترین درجه؟ آیا زندگی معنا دارد و بشر باید آن را پیدا کند و یا به دلخواه خود به آن معنا دهد کدامین راه سعادت و کدامین راه شقاوت؟ چرا گرگان امروز در پوستین گوسفند به خیال فریب رمه دار مشغولند غافل از آنکه صاحب رمه گوسفندان خود را خوب می‌شناسد آری تمامی این سؤالات و هزاران سؤال دیگر زائیده ذهن بشر امروز است.

بیش از ۱۴۰۰ سال پیش نفسهایی به کمال رسیده و بی آلایش چگونگی پیدا کردن جواب سؤالات بالا را به بشریت آموخته‌اند و چگونه زیستن و چگونه مردن را دیکته کردند و در مواقع بحران راهکارهای مناسب را برای فرار بشر از طوفان‌ها و گرداب مشکلات زندگی پیشنهاد کردند اما از آنجایی که خصوصیت نفس انسان انعطاف پذیریست به راحتی تغییر مسیر داد و منحرف شد و کار بدانجا رسید که نفس روح القدس تصمیم می‌گیرد که خود را نابود کند چرا که جواب خیلی از سؤالاتش باقیمانده و نتوانسته نهاد خود را قانع کند آسیب شناسان اجتماعی امروزه بیشترین علت خودکشی و تصمیم به خودکشی را یأس و دلمردگی از دنیا و مجهول ماندن معادلات زندگی می‌دانند اگر بیشتر به نفس خود تعمق کنیم خواهیم فهمید که چه هستیم و چه می‌خواهیم و با چه چیز خرسند و یا چه چیز پریشان می‌شویم جمله‌ای از نفوس از اینکه رهبرشان دنیا را سه طلاقه می‌کند و ارزش دنیا را برابر با لنگۀ کفش کهنه می‌داند به خود می‌بالند و عده کثیری از اینکه دولتمردانشان پایان راه را در ماده و مادیات می‌دانند سرگرم و راضی هستند حال تفاوت کجاست آیا جوهر وجودی این نفس با آن یکی فرق دارد باید ریشه این تفاوت را در کجا پیدا کرد؟ گاهی اوقات بشر را خیلی راحت تعریف می‌کنیم و از کنار آن خیلی راحت می‌گذریم در صورتی که خالق آن در مورد این مخلوق به خود احسن می‌گوید آیا دربارۀ چنین مخلوقی نباید تعمق کرد بنده خودم از زمانی که به یک سری مسائل حقیقی پی برده‌ام حس امید در نفسم شکوفا شد و خواهد شد.