دست نوشته های حجت الاسلام راد مهر در زندان اوین

خاطره ۱۳

خاطره ۱۳

دوران‌هایی در اندیشه و فکر رفته‌ام که هدفم خلاصی از فشارهای معنوی بوده و مسائل فردی و خصوصی را که برای رسیدن به اهدافم بود لمس می‌نمودم و با این اشتیاق کانون گرم خانواده را برای خود محروم و چون زندگی را در آنچه می‌دانستم می‌خواستم با تمام وجود لمس نمایم به یقین می‌دانستم آنچه را که در این راه مشغولم در این خطه خود آزاری است و به طور حتم بر شناخت اعماق درون خویش را داشتم و این اشتیاق روحی برای یافتن چیزی بجز حقیقت نبود و آزادی که از آن بابت می‌بینم علاقگی خاصی است که در خواست‌های معنویم وجود خواهد داشت آن‌هایی که مدعی رسیدن به واقعیت و اسرارند تخیلی واضح از حقیقت نخواهند داشت در این زمانه حقیقت غائب در ارتباط با آن غیر ممکن هم نشده است بلکه پرده‌ای ضخیم بر چهره افکنده‌اند که واقع بینان را در کنار خویش مبهوت نموده دیوانی که مقرر می‌باشد درآن محاکمه شوم همه چیزش سری حتی اتهامات و رأی صادره حتی زمان اجرای حکم که با فشار طناب بر حلقومم از ماهیت تقصیری بی اطلاع حال که بی گناهان محکوم و یا اعدام می‌شوند چگونه تن به طلب آموزش باید داد اگر چه همه ما در عین آزاد بودن زندانی هستیم با این تفاوت که میله‌های آهنین و غل و زنجیر ملموس نخواهد بود در عین حال مردمانی بروی پلکان روزگار که نیاز به ارشادات به موعدات خداوندی دارند ایستاده‌اند ولی چون پروانه‌ای سرگردان کشتی بی سکان در اعماق اندیشه‌های روزگار سیر می‌کنند و عواملی باز دارنده چون زنجیری نادیدنی بر گردن آن‌هاست که حرکت در جهت رهایی حلقه را تنگتر می‌کنند اما در دل‌هایی که نور خورشید پرتوهایی می‌افکند ولی در بعضی‌ها سایه‌ای از نور پدیدار نمی‌باشد سرنوشت زندگیم را چنان کرده که احتمال رسیدن به سرزمین کنعانی نمی‌باشد در حالی که آرزوهایم رو به پایان است اما نیاز ارشادی به موعودات خداوندی را لازم می‌دانم و آخرین آرزو.

عدنان ۱۳/۸/۱۳۸۲