خاطره ۱۸
در طی هزاران سال رویارویی بسیاری از بزرگان و اندیشمندان تاریخ بر این منوال بوده که انسانها بتوانند بطور یکسان و برابر زندگی کنند بطوریکه طبقات اجتماعی آنها را از هم دیگر جدا ننمایند از غرور، تکبر و عذاب ناشی از فقر در امان باشند اما متأسفانه در نظامهایی که اساس ایدئولوژِی خود را تساوی قرار دادهاند مثمر ثمر واقع نشده است اگر چه در برخی از جوامع کنونی شدت فقر کمتر بوده اما فواصل میان ثروتمندان به قدری میباشد که احساسات تحرکهای اجتماعی و سیاسی و هم برابری را ارمغان میآورد در واقع میتوان گفت عدم مساوات میان انسانها پدیدهای نا ممکن بوده و طبعاً به لحاظ جسم ضعیف و یا قوی و با هوش و کم هوش با یکدیگر اختلافات بوجود آمدند اما بحث بدین صورت بیان طبقات اجتماعی را نقد میکند که تحت تأثیر عوامل مختلفی تعیین و شناخته میشود و درجامعههای معاصر مهمترین عوامل تعیین کننده طبقه اجتماعی در ابعاد ثروت یا درآمد سطح تحصیلات شغل و موقعیت فنی حرفه ای، خانواده و گروه خویشاوندی، قدرت و نفوذ سیاسی که تحت تأثیر عوامل فوق در طبقههای متفاوتی صورت میگیرد مثلاً روابط اجتماعی و محل اقامت در شرایط حاصل طبقات اجتماعی قرار گرفته میشوند نتیجتاً گذشته از موارد فوق گرایشها و اعتقادات در جایگاه اجتماعی از اهم موضوعات میباشد اگر چه در طول تاریخ و نابرابری صور مختلفی داشته اما خفیفترین شکل نابررسیها در جوامع بی طبقه که همانا انسان اولیه بوده میتوان تلقی کرد، اما همواره میان پیشرفت و فقر رابطۀ نا امید کنندهای وجود داشته چرخۀ روزگار گاه افراد طبقاتی را دگرگون به طوریکه بزرگان و بر گزیدگان را با انحطات و منزوی ساختن به طبقات پایین و افراد طبقات پایین را با رشد فکری و اندیشهای که جامعه تحت تأثیر آن قرار گرفته به والایی طبقاتی میرساند در بحث مربوط به طبقات اجتماعی امیدوارم آنچه را به مقصود واقعی و نظام طبقاتی که جامعه و افراد از آن رنج خواهند برد رسیده باشیم.
در جامعهای که دوران عمر براساس مسائل مادی به خود جلوهای خاص خواهد و فرزندان مستعدی که در چرخهای روزگار نقش مهمی را ایفا مینمایند چه بسا در اثر فقر مالی به آن شکوفایی که در جامعه بر اساس زمان نیازمند است نخواهدرسید سیستم و نوع دولتمردان در ساختار نظام حکومتی در مقاطع مقتضی تاریخ اگر چه نتوانسته گوشهای از مشکلات اجتماعی را حل نماید بلکه در عصری که جهان به کامل علمی دست یافته جوامعی از شدت فقر در رنج بوده و اوضاع بغرنجی را برای بشر که تناسب زیستی را نمیتوان قیاس نمود پی به مشقتهای طاقت فرسایی که نه تنها مردان بلکه طبقات سنی در اجتماع از کودکان تا پیران در خلأ خطر گرسنگی و محرومیت از ابتداییترین امکانات رفاهی را مشمول میباشند اکنون که نظر به عناوینی در ارتباط با فقر و نقش طبقات اجتماعی و ارزشهای اخلاقی جوامع در بیان معضلات متحمله شان خواهیم داشت ابتدا چگونگی اصول و بیان مطالب را در جامعهای که خود سپری مینمائیم و کماکان در بسیاری از مشکلات گریبانگیری باشیم مورد نقد و بررسی قرار دهیم تا بدین منوال آنچه را که برای این مرز و بوم در طی سالیان متمادی روا داشتهاند و مفهوم واقعی نجات از این معضلات را که نتیجه کلی بحث را پایان پذیرد به لحاظ آنچه را که ملموس و مشهود است با نگرشی آگاهانه و بدور از هر گونه احساسات بیان نمائیم.
در این جامعه که در ساحل این اقیانوس مردمانی نشسته و شاد و خندان نظاره گر همنوعان خویش که در گرداب اقیانوس غرق و جان میبازند به چه صورت میتوان داوری این موضوع را نمود مگر با مهر و عشق ورزیدن به درون و دریای تلاطم و تیره و آنچه را که احساس قلبی غریقان است از زبان حلقوم فشرده آنها و از گویش لکنت وار آنها و از وارستگی وجودی آنها این چنین باید بیان کرد که تولدم چطور و نوجوانی، جوانی و کهولتم را چگونه و پدر بودن و پدر داشتن و مادر بودن و مادر داشتن چه و چه بوده است نه کامی و نه لذتی به جز احساس عدم نابودی برای من غریق چه میتوان شایسته دید اگر با صدای اولین نالهام گروه کوچک اجتماع که خانوادهام میباشد مشکلی نوین به خود خواهد گرفت اما تمرکز اذهان در چه بعدی قرار باید گیرد مگر نه اینکه به صدای نالهام آهی از درون قلب مادر از احساس پدرانهای که به صراحت ساعتهای آیندۀ عمرم را ورق میزند و در هر سطرش نخست کلمه فقر را در ذهن میپروراند و در نخستین روز تولدم تظاهر به جنبش مینماید که مفهوم اجابت سخن و والایی مرتبت به زندگیم هرگز در تصورش نخواهد بود و با تداعی دوران عمر خویش نهایت فشردگی حلقوم خویش را در تولدم میبیند این دیگر چه مصیبتی است که نزدیکترین کسانم تولدم را ندید ستمهای پیشینه بنا نموده و این چهره تاریک ظلمت را هرگز از یاد نخواهند برد این دیگر چه بازی است که روزگار سراپای وجودم را تقبل نخواهد نمود آیا روزهای نخست تولدم دردآور نوین موقعیتها را از بهر چه جریاناتی ارمغان خانوادهام نموده است در گوشهای و در کنجی از خانه متروکه و در فضایی که گفتارهای صادقانه اطرافیان نگاه ذوق زدگی و عاری از هر گونه امکانات که نشیمن و پخت و پز و خواب را برای کودکشان در نظر دارند و دود آتش فضای مکان را برایم تاریک و آیندهای که گویا ستم پیچیدگی خاصی بر من نموده و میخواهد سرنوشت رقم خوردهام را این چنین بیان نماید که استقامت و محرومیت با چند تکه چوبی که در معنای گهواره احاطهام نموده و با صدای گریهام صدای لغزش چوبها را مادرم به حرکت در میآورد و این سامان زندگی را که پدر با دستهای پر از پینه خویش برایم فراهم نموده گنجینه تلاشهای کدام کسان باید بدانم روزها ماهها سپری میشود چه بسا اندوهی احاطهام مینماید که لبخند و تبسم مادرانه و نگاه پدرانه از درماندگی خود بر آنچه که لازم میدانند سخن میگویند کهای فرزندم روزگار بشری در این خلاصه نمیشود این تفاوتها و این تضادها دستاوردی دیگر است که لبان تیغ تیز تبعیض در اجتماعات ما را در خود بلعیده و گاه خراشی بر دیدگان تاریک پرتوهای نوری را بوجود خواهد آورد که همه چیز را خواهیم دید و خواهیم شنید که این روزگاریان بر ما چنین روا داشتهاند خصوصاً در طول پس از انقلاب در ایران شوقی در دلها و لذتی ماوراء قلبها بی سر و سامانی همچنان ادامه خواهد داشت تا اینکه با گذشت زمان و خلاصی از بلایا با چشمان به ظاهر بینا در این سو و آن سو سر پناه خزیدن را میآموزم نه این غریزه انسانی است که چون انسانان دگر تحرکی را به من میآموزد و گر نه کدامین آموزگار جویای حال من میشد گویا طبیعت در قهقههام و در صدایم تبعیض قائل شده است این دگر چه مرحمتی است که شکوه و خنده و خزیدنهای غریزی را تضاد باید در میان باشد در روزگاری که دگرگونیهای اجتماعی تأثیرات مهمی در طبقات اجتماعی داشته و گاه با انزوای خود در جامعه نسلهای متمادی وضعیت مادی هرگز رشد نخواهد داشت آیا میتوان نقش فردی را محکوم این قضیه نمود که با اجرای افعال دیکتاتوری موجودیت افکار اجتماعی را نفی و مسائلی سؤال برانگیز مینماید که حکایت ستم ستیزی در طی قرون متمادی در ممالکی صورت نمیپذیرد و این سکوت و تن در دادن به امیال و لذات ظالمانه محرومیتهای آتی را برای نسل بشری به ارمغان میآورد چگونگی شرایط تحمل سختیها برای خانواده در بدو تولدم گویای چه مطالبی خواهد بود و نسیمی که سرخیزان با تفکران معقولانه خویش با تزریق فکری جوامع ساختار حکومتی را در ملل خویش بنا نمودهاند که معضلات اجتماعی به حداقل خود رسیده در حالیکه امکانات شکوفایی استعدادها نقش کودکانه را در سرگرمیهای روز مرهام در اسباب بازیهای سنتی با آهنگی جانکاه که غرش ستم در لختی بدنم و نحوه پوشاکم و برهنگی در پاهایم نوازندگی مینماید و درخشش ظلم ستیزان را هستی میبخشد بطوری که اگر نامناسبی فعل خویش را مشاهده کنیم رشته بها ندادن به ارزشهای انسانی را نسلهای پیشین و حاکمان ستم پیشه میدانم که میراث نوع دوستی به ترتیب خاصی در هر یک حذف شده و طلوع تابندگی آزادیخواهی و عدالت پیشکی هیچ مبنایی نداشته و بر اساس موقعیت و زمان درچهرههای گوناگون عرصه را در میادین بر بشریت با احساسات نوع دوستانه اش، شعاع حدالامکان نگهدارنده بوده تا اینکه چه محرومیتی از این سنگینتر خواهد بود که همطراز انسانهای نخستین در تضاد طبقاتی بسر میبرم که همسالانم در طبقات مرفه جامعه امروزی با مدرنترین وسایل سرگرمی و مناسبترین وجه ممکن روزگار رو به رشدی خواهند داشت و در تقابل بهترین دوران کودکیم را با دنیای سختیها و مشقات مبارزه خواهم نمود گویی طبیعت در شرایط سخت سرنوشتم را ورق خواهد زد و بر گونههایم اشک حسرت و در چشمانم نشان درماندگی و در پاهایم چون زانوان اشتر بیابانی و در قلبم نکته سنجیها و تطابقها و تفاوت لحظه به لحظه تداعی میگردد و چه سود که زبان سخنرانی و سخن گویی در وجودم مسکوت مانده تا اینکه ارتباط خاص و زمینههای ممکن به اعمال احقاقا حقوق فراهم و نتیجه مطلوبی در زمان مناسب که ایجاد رشد فرهنگی از شرایط حتم میباشد بدست آورم چه بسا زمینههای رشد در فرهنگ همانا داشتن آگاهیها و دانشهای لازمه و فنون خاص که منفک از مسایل آموزشی نمیباشد به هر ترتیب دوران شرکت و شروع درس در کلاسها فرا میرسد و هر چه پیش میروم تضادها را سریعتر چه بسا محل آموختن و آموزندگان برابری را نقص مینمایند و در کلاسهای متروکه با آموزگارانی که با نداشتن ثبات روحی به لحاظ عدم امکان و دسترسی به آنچه که نیازمند است و مدام با وضعیت نابسامان مواجه باشد چگونه آنچه را که میخواهم و بعد آموختن قرار دارد به من میآموزد و چگونه با شرایط بد جوی بنا به موقعیت جغرافیایی و فشارهای روحی از بابت نامناسبات زندگی در وضعیتی قرار گیرم که با رشد فرهنگی زمینههای لازم به زندگی ایده آل اجتماعی را فراهم نمایم و یا جامعهای را که در آن قرار دارم که عدم حقوق اجتماعی و رسیدن به زندگی مطلوب ببینم که این خود نتیجه حضور تودههای مختلف میباشد لازم به توضیح میباشد که جریانات انقلابی در اکثر نقاط و در بین ملل بوقوع پیوسته و همگی این آرمانها رسیدن به عدالت اجتماعی را ملاک خویش و عقاید و نظریات میدانستهاند اما نتیجتاً در مقیاس کم و بیش چه در ایدولوژی خداگرایانه و چه در ممالکی که بدور از ادیان الهی زندگی نمودهاند معنای واقعی عدالت اجتماعی در هر عصری چهرهای نو برخود داشته و چه بسا مدعیان ادیان و یا عقاید در زمانهای متفاوت با شرایط ممکن که حاکمان مدعی ملاک و ساختار حکومت را بر اساسی که بتوانند تداوی در سلطه گری خویش داشته باشند با لگدمال نمودن ارزشها و عقاید صحنه را برای ادامه حیات خویش هموار نموده و ماشین امیال و شهوات و خواستههای نفسانی خود را در پناه آن ارزشها میچرخانند چه بسا که چرخش محاسبات ایده آل بر آنها تباهی و عدم را برای جوامعی به ارمغان داشته باشد از این رو توجهات خاص ملل بویژه نقش دادن ادیان در ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به معنای نفی و عدم تلقی خواهد شد اگر چه بحث ما وابستگی خاصی در ارتباط با مردم و حکومت خواهد داشت و تأثیر مستقیم و بالعکس که در بعضی موارد از چگونه بودن و یا قرار گرفته در موضع گیریها بوجود خواهد آمد اما لازمه حرکتها در جنبشهای درونی و جوامع و آگاهی اجتماعی طبقات مختلف در اینکه نوع دوستی و انسان دوستی به معنای برابری و همزیستی مسالمت آمیز است انگیزۀ گرایشها خصوصاً در زیستن مختلف متفاوت خواهد بود اما اگر گرایش به آزادیخواهی و انسان دوستی را در اولویت قرار داده و در صدر برنامههای اجتماعی بهره گیری مینماییم نتیجتاً به مسائلی خواهیم رسید که سرآغاز این حرکت مثبت گرایشهای مشابهی خواهد داشت که عموم و تودههای مختلف با گرویدن در این حرکت نماد اقتصاد را جلوهای کمتر خواهند داد در توضیحات مراحل سنی از کودکی تا کهولت تنها منظرهای که تابندگی آن چهرۀ خاص خود را محفوظ نگه میدارد همانا رسیدن به زندگی مسالمت آمیز و دست یابی به آزادی مطلوب بر پایه نوعدوستی میباشد امّا هیچگونه نفی طبقات اجتماعی سر لوحۀ رسیدن به کمالات انسانی نخواهند بود نوابغ مشاهیر سیاسی و مذهبی رهبری گر چه برگزیدگان مردمی میباشند اما خود نمونهای از ایجاد طبقات در بین تودهها خواهند بود و شکاف در جوامع به مانند گسل که حاصل وقوع حوادث طبیعی و عدم امکان ترمیم که تشابه بالقوهای در مناسبات اجتماعی دارد همچنان ادامه داشته و اکولوژی در بعد انسان و زندگی و جامعه و نقش نوین جویای روابطی عواطف غریزی در شکلات سوق به انحراف رونق خاصی به این روند داده که متعاقباً فراسوی قضایا به صرف موجودیت و بقا در نظر قرار گرفته خواهد شد.