جبرئیل÷سینهی پیامبر جرا میشکافد
در ایامی که پیامبر جهنوز تحت سرپرستی حلیمه به سر میبرد، ماجرای شکافته شدن سینه جرخ داد.
ماجرا از این قرار بود که: پیامبر و فرزندان حلیمه که برای بازی به بیرون رفته بودند، پسر حلیمه دوان دوان نزد حلیمه آمد و گفت: دو مردِ سفید پوش آمدند و شکم برادر قُریشی ما را شکافتند و اکنون دستهایشان را نیز در شکم او قرار دادهاند. حلیمه و همسرش دوان دوان نزد پیامبر جشتافتند و او را رنگ پریده یافتند. پس از آن ماجرا را از او پرسیدند. پیامبرجگفت: دو مرد سفیدپوش آمدند و قلبم را شکافتند و چیزی را از آن بیرون آوردند و گفتند: این بهرهی شیطان است و سپس قلبم را طشتی زرین از آب زمزم شستشو دادند و پس از آن، آن را به جای نخستین آن بازگرداندند. این ماجرا باعث شد تا حلیمه بر خلاف رغبت و میل قلبی خود، پیامبر جرا به مادرش بسپارد.