زندگی نامه پیامبر صلی الله علیه وسلم برای کودکان و نوجوانان - جلد اول

۲- دعوت علنی (آشکار)

۲- دعوت علنی (آشکار)

بعد از اینکه در شهر مکه، جامعه‌ای کوچک از مسلمانان بر اساس برادری و همیاری تشکیل شد و یاران و اصحا پیامبر جقسمتی از مسئولیت ایشان را بر دوش گرفتند، خداوند آن حضرت را به علنی ساختن دعوتش مکلف نمود.

این دعوت با آیات زیر شروع شد:

۱- ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴].

«و اینک خویشاوندان نزدیک خویش را انزار کن!».

۲- ﴿فَٱصۡدَعۡ بِمَا تُؤۡمَرُ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٩٤[الحجر: ۹۴].

«آنچه که خداوند تو را به آن مامور ساخته، برای مردم بیان کن و مردم را آشکارا به سوی آن دعوت نما و از مشرکان روی بگردان».

با شروع مراحل دعوت علنی، مسئولیت پیامبر جمشکل و مشکل‌تر گردید و پیامبر جمی‌بایست این دعوت را به گوش اقوام و خویشان خویش می‌رساند. پیامبر جابتدا طایفه‌ی بنی هاشم را به خانه‌ی خویش فراخواند. همگی آمدند و تعداد آنان حدوداً به ۴۵ نفر رسید. پیامبر جخواست صحبت کند، اما ابو لهب، عموی پیامبر جپیش دستی کرد و گفت: این‌ها همه عموزادگان تو هستند؛ بنابراین این کار را کنار بگذار و چیزی نگو که با عقاید آباء و اجداد تو مخالف باشد؛ چون قبیله‌ی تو تاب و تحمل این را ندارند که در برابر قبایل عرب بایستند و من تاکنون کسی را ندیده‌ام که بدتر از آنچه تو برای قوم قبیله‌ی خود آورده‌ی، بیاورد. رسول خدا جسکوت کردند و چیزی نگفتند.

آنگاه پیامبر بار دیگر آنان را دعوت نمود و برای آنان چنین خطبه‌ی ایراد فرمود:

«سپاس مخصوص خداست، او را سپاس می‌گویم، و از او یاری می‌جویم و بر او ایمان و به او توکل کرده‌ام! شهادت می‌دهم که هیچ معبودِ برحقی جز خدا یکتا و یگانه نیست و شریک و همتایی ندارد و من فرستاده‌ی خدا به سوی شما و تمام عالمیان هستم. سوگند به خدا که همه‌ی شما خواهید مرد، همانگونه که می‌خوابید، و همگی برانگیخته خواهید شد، همان گونه که بیدار می‌شوید، و در برابر آنچه می‌کند، کیفر و پاداش خواهید دید».

از میان این جمعیت دعوت شده به خانه‌ی پیامبر ج، ابو طالب تنها کسی بود که با گفته‌های پیامبر جموافق بود. ابو طالب گفت: «ما بیش از حد، دوستدار همراهی و همدستی با تو هستیم و از سخنان خیر خواهانه‌ی تو استقبال می‌کنیم و گفتار تو را باور می‌کنیم؛ بنابراین مأموریت الهی خویش را دنبال کن؛ که به خدا سوگند، پیوسته از تو حفاظت و حراست می‌کنیم».

ابولهب گفت: «به خدا سوگند این رسوایی است! پیش از آن که دیگران بر سر او بریزند شما خود مانع او شوید، اما ابو طالب گفت: به خدا سوگند تا آخر از او پشتیبانی خواهم کرد.