سپردن پیامبر جبه دایه
آمنه، مادر پیامبر جاز همان نخستین روزِ تولد او در یافت که شیر کافی برای خوراندنِ تنها ثمره ازدواج خویش و یادگار عبدالله ندارد. آمنه تنها هفت روز به پیامبر جشیر داد و پس از آن از تغذیه و سیر کردن وی ناتوان ماند.
اولین زنی که بعد از آمنه، پیامبر جرا شیر داد، «ثویبه» کنیز آزاد شدهی ابولهب بود که همزمان با پیامبر، فرزندش را به نام «مسروح» شیر میداد.
بعد از «ثویبه» کسی که سرپرستی پیامبر جرا بر عهده گرفت، «حلیمه» دختر ابی ذؤیب بود. در آن زمان رسم و عادت عرب بر این بود که فرزندانشان را به خاطر این که قوی و نیرومند گردند و از هوای آزاد و باز استفاده نمایند و ذهنشان برای یادیگیری مطالب آماده گردد و همچنین به این خاطر که زبان فصیح عربی را یاد بگیرند، به دایه میسپردند. زنان بادیه نشین به خاطر امرار معاش و اینکه از این راه بتوانند مخارج زندگی خودشان را تأمین نمایند، به شهر میآمدند تا سرپرستیِ کودکی را به عهده گیرند.
«عبدالمطلب» و «آمنه» نیز در جستجوی یافتن دایهای بر آمدند تا سرپرستی پیامبر جرا عهده دار گردد، لذا پیامبر جرا به زنی نام حلیمه سپردند. بعد از اینکه حلیمه، پیامبر جرا به عنوان فرزند قبول کرد، برکات خداوند در زندگی او سرازیر شد. حلیمه میگوید: «بعد از این که پیامبر را بپذیرفتم، پستانهای شتر که داشتیم پر از شیر شد، در حالیکه قبل از آن از فَرط لاغری طاقت و تحمل راه رفتن را نداشت. همچنین پستانهای خودم پر از شیر گردید، به گونهای که هم پیامبر و هم فرزندم سیر میشدند، امّا قبل از آن پستانهای من شیری نداشت که بتواند فقط فرزندم را از گرسنگی نجات دهد».