۱- تصمیم پیامبر جبر انجام عمره
در سال ششم هجری پیامبر جدر خواب دیدد که خودشان و اصحاب به مسجد الحرام مکه رفتهاند و در حالتی از ایمنی و اطمینان، اعمال و مناسک حج را انجام دادهاند و بعضی موهایشان را تراشیده و بعضی را کوتاه کردهاند. آنگاه به اصحاب فرمودد که: قصد انجام عمره را دارد و به تمامی اعرابی که در اطراف مدینه بودند نیز دستور داد تا همراه آنان برای عمره حاضر گردند؛ تا قریش وقتی تعداد زیاد آنان را ببینند، ایشان را از عمره برنگردانند و بتوانند عمره را انجام دهند.
پیامبر جدر مدینه، عبدالله بن ام مکتوم را جانشین خود انتخاب نمود و در روز دوشنبه، یک ذیقعده از مدینه خارج شد و به سوی مکه عزیمت کرد تا اینکه به منطقهای به نام «الحُلیفه» رسیدند. در این مکان پیامبر جحیوانات قربانی را نشانه گذاری نمودند و احرام عمره بستند تا قریش متوجه شوند که پیامبر جقصد جنگ ندارد و تنها به قصد عمره آمده اند.
قریش وقتی از این امر آگاه شدند، تصمیمی اتخاذ نمودند که به هر طریق ممکن، از آمدن پیامبر جبه مکه جلوگیری نمایند و سپاهی را برای جلوگیر از ورود پیامبر جفرستادند؛ اما وقتی که پیامبر جاز این امر آگاه شد، راه اصلی ورود به مکه را رها نمود و از راه فرعی به مسیر خودشان ادامه دادند.
پیامبر جدستور داد تا اصحاب و یارانش در حُدیبیه توقف نمایند؛ در آنجا بود که «بدیل بن ورقاء خزاعی» نزد پیامبر جآمد تا قصد اصلی آمدن پیامبر جرا جویا شود.
از آنجایی که رابطهی بدیل با پیامبر رابطهای حسنه بود، قریش به حرفهای او اعتنا نکردند، خصوصاً بعد از اینکه به قریش گفت: قصد پیامبرجفقط انجام عمره است؛ لذا «حُلیس بن علقمه» را فرستادند، پیامبرجوقتی «حُلیس» را دید، فرمود: او از کسانی است که قربانی را بسیار دوست دارد و دستور داد به تعظیم او گوسفندان قربانی را به سوی او گسیل دارند و خودشان لبیک گویان از او استقبال کنند. حُلیس وقتی وضعیت را چنین دید، نزد قریش رفت و به آنها گفت: آنان قصدی غیر از عمره ندارند؛ اما باز هم سخنان او پذیرفته نگردید. به همین ترتیب قریش نمایندگان زیادی را فرستادند و سرانجام موافقت کردند که پیامبر جسال آینده برای انجام عمره بیاید.
پیامبر جوقتی که وضعیت را چنین دید، عثمان بن عفان را به عنوان نماینده فرستاد تا هدف اصلی پیامبر را که انجام عمره بود، به قریش برساند.