غزوه بنی قینقاع
یهودیان مدینه با وجود اینکه با پیامبر جپیمان همکاری امضاء کرده بودند، اما پیروزی مسلمانان در جنگ بدر برای آنان بسیار ناگوار بود. این امر موجب گردید تا آزار و اذیت یهودیان مدینه نسبت به پیامبر جو یاران و اصحابش وارد مرحلهای تازه گردد.
آزار و اذیت آنان به حدی بالا گرفت که میان مسلمانان دودستگی ایجاد مینمودند، آنان را مسخره میکردند، و هر مسلمانی که وارد بازارشان میگردید، از در آزار و اذیت او بر میآمدند وحتی موجبات آزار و اذیت زنان را فراهم میآوردند.
پیامبر جآنها را در مکانی جمع کرد و به آنان پند و اندرز داد و پیامدهای دشمنی با مسلمانان را به آنها گوشزد کرد؛ اما آنان با حالتی از تمسخر گفتند: ای پیامبر! خود را فریب نده و فریب پیروزیات درجنگ بدر نشو؛ زیرا اگر روزی با ما از در جنگ برآیی، خواهی فهمید که ما مردمان جنگجو و سلحشور هستیم و همانندِ ما را تاکنون ندیدهای. خداوند در جواب سخنان آنان این آیه را نازل کرد:
﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغۡلَبُونَ وَتُحۡشَرُونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ١٢﴾[آل عمران: ۱۲].
«ای پیامبر! به آنان که کفر پیشه کرده اند، بگو که شما به زودی شکست خواهید خورد و به سوی جهنم روانه خواهید شد، و جهنم بد جایگاهی است برای کافران»!
پیامبر جبا وجود اینکه از ناحیهی آنان بسیار آزرده خاطر بود، اما هنوز اقدامی علنی و آشکار علیه آنان انجام نداده بود تا اینکه زنی مسلمان، روزی به بازار بني قَيْنُقاع رفت. کفار بنی قَيْنُقاع اطراف او را محاصره کردند و لباسش را به پشتش گره زدند و هنگامی که آن زن برخاست، عورتش نمایان شد و همهی مردانی که در اطراف او بودند، با دیدن این صحنه خندیدند. آن زن فریاد برآورد و از مسلمانان کمک خواست. یکی از مسلمانان که این صحنه را مشاهده نمود، از جای برخاست و آن مرد را کشت.
اطرافیان آن مرد نیز از دیگر مسلمانان یاری خواست و بین مسلمانان و بنی قَيْنُقاع جدال و دعوا به صورت علنی صورت پذیرفت.
وقتی این خبر به پیامبر جرسید، بسیار ناراحت شد و دستور حرکت به سوی بنی قَيْنُقاع را صادر فرمود.
اما آنان همچنان مقاومت میورزیدند. پیامبر جنیز آنان را به شدت در محاصره قرار داد. این محاصره حدود پانزده روز به طول انجامید؛ اما خداوند ترس و وحشت را در دلِ آنان انداخت.
عبدالله بن ابی که فردی منافق بود، اصرار زیادی داشت تا اینکه پیامبرجعفو عمومی آنان را صادر فرماید؛ اما پیامبر جترتیب اثر ندادند و با اصرار زیاد عبدالله، سرانجام پیامبر جاز محاصرهی آنان دست کشید؛ اما دستور داد که مدینه را ترک کنند. به این صورت آنان به ناحیهای به نام «اذرعات شام» کوچ کردند، و پیامبر جاموال آنان را مصادره فرمود و «محمد بن مسلمه» را مأمور جمعآوری غنایم آنان قرار داد.