سلطان صلاح الدین
شخصیت صلاح الدین ایوبی یکی از معجزههای بزرگ و نشانههای آشکار صلاحیت و جاودانگی اسلام است.
صلاح الدین ایوبی سربازی نجیب و از خاندانی متوسط و کرد بود، قبل از فتح مصر و جنگهایی که علیه صلیبیان سازمان داد، کسی گمان نمیکرد که این جوان نوخاستهی کرد روزی فاتح بیت المقدس و پاسدار کیان و مدافع عالم اسلام باشد و مجد و عظمت، عزت و کرامت ببادرفتهی مسلمانان را بازگرداند، و کسی نمیپنداشت که برای او سعادت و افتخاری بسعظیم مقدر است که صلحا و عابدان بزرگ و اشراف نیکنژاد به او رشک میبرند، و کسی نمیدانست که او به چنان عمل بزرگی اقدام مینماید که روح بلند پیامبر صرا شادمان و مسرور میگرداند، «لین پول» میگوید:
«صلاح الدین نمونهی بارز پرهیزگاری آمیخته با سکوت و آرامش روحی بود، و همچون دیگر افراد پاک طینت از تلوث به مفاسد و رزایل اخلاقی اجتناب میورزید و تا آن هنگام هیچ نشانی مبنی بر این که او در آینده یکی از مردان نامآور و قهرمانان تاریخ میگردد، وجود نداشت» [۲۲].
اما هنگامی که خداوند او را برای این کار عظیم برگزید از جانب خویش اسبابش را نیز برای وی فراهم نمود، و ولی نعمتش سلطان نورالدین با اصرار او را به مصر فرستاد.
قاضی بهاء الدین بن شداد امین و محرم راز سلطان صلاح الدین در کتاب خویش «النوادر السلطانیة والمحاسن الیوسفیة» مینویسد:
«سلطان قدس الله رحمه به من گفت: برای رفتن به مصر من از همه مردم بیشتر مخالفت میکردم، من با میل خود عمویم [۲۳]را همراهی نکردم، و کاملاً آنگونه بود که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾[البقرة: ۲۱۶] [۲۴].
پس از این که صلاح الدین به مصر رسید و زمام حکومت را به دست گرفت، در زندگیش تحول عظیمی رخ داد و یقین کرد که خداوند متعال برای او کاری بزرگ و ارزشمند مقدر ساخته است که با رفاه و خوشگذرانی و تنپروری سازگاری ندارد، قاضی ابن شداد میگوید:
«با بدستگرفتن زمام امور حکومت مصر دنیا نزدش خوار و بیارزش گشت، و سپاس نعمتی را که خداوند به او ارزانی داشته بود به جای آورد و از گذشتهی خویش توبه نمود و از خوشگذرانی و تنآسایی روی برگرفت و جامهی تلاش و سختکوشی را به تن کرد و تا واپسین لحظات زندگی نه تنها سست نشد، بلکه بر عزم و ارادهاش استوارتر گردید» [۲۵].
تاریخنگار مسیحی نیز این مطلب را تأیید میکند و میگوید:
«صلاح الدین برای خود زندگی سختی برگزید و بر پرهیزگاری و زهد خود که از قبل جزو صفات بارز وی بودند افزود، و از خوشگذرانی بازآمد و لذتهای دنیا را کنار گذاشت و در تمام امور بر خود سخت گرفت تا برای دیگران اسوه و الگو باشد، او تمامی تلاش خویش را به کار گرفت تا دولتی اسلامی و مقتدر ایجاد کند که توان آن را داشته باشد که کفار و صلیبیان را به طور کلی از سرزمینهای اسلامی براند، روزی چنین گفت: هنگامی که خداوند مصر را به من داد حدس زدم که فلسطین نیز به من خواهد رسید، از آن زمان تنها هدف زندگیش پیروزی و غلبهی دین اسلام بر ادیان دیگر بود و با خداوند عهد نمود که تا آخرین لحظهی زندگی با کفار بجنگند و در راه خدا جهاد نماید» [۲۶].
[۲۲] السلطان صلاح الدین، ص ۶۳. [۲۳] اسد الدین شیرکوه که سلطان نورالدین محمود او را برای تصرف مصر مأموریت داد. [۲۴] النوادر السلطانیه ص ۳۱. [۲۵] النوادر السلطانیه، ص ۳۲ – ۳۳. [۲۶] السلطان صلاح الدین، ص ۱۸۶.