غیرت دینی سلطان
تاریخ در کنار این فتح مبین با تجلیل و احترام این داستان را که حکایت از ایمان قوی و عمیق سلطان صلاح الدین و غیرت و حمیت افروخته دینی وی دارد، ثبت خواهد کرد، بگذاریم که تاریخنگار انگلیسی این حکایت را برایمان باز گوید، حکایتی که قلبهای مرده را زنده و از ایمان و یقین سرشار میسازد و غیرت نهفتهی هر مسلمانی را برمیانگیزد، او میگوید:
«سلطان دستور داد که خیمهاش را در میدان جنگ بر پا کنند و در پی آن اسیران را به حضور طلبید، پادشاه «جی دی لوسنیان» و «رینودی شایتون» حکمران کرک را آوردند، سلطان پادشاه را کنار خود نشاند و چون آثار تشنگی شدیدی بر او مشاهده نمود، لیوانی آب سرد به او داد، پادشاه نوشید و باقیماندهاش را به «رینودی شایتون» حکمران کرک داد، سلطان این عمل او را نپسندید و به مترجمش گفت که به پادشاه بگوید: تو او را آب دادهای من به او آب ندادهام، ما هرگاه به کسی نان و نمکی بدهیم معنایش این است که او را تأمین داده ایم، اما این مرد از خشم و عقوبت من نجات نخواهد یافت، این را گفت و بیدرنگ از جا برخاست و به «رینودی شایتون» که از هنگام ورود به خیمه کماکان سر پا ایستاده بود نزدیک شد و به او گفت: من تاکنون دو بار نذر کردهام که تو را بکشم، یک بار هنگامی که تصمیم گرفته بودی به حرمین شریفین (مکه و مدینه) حمله کنی، و دیگر بار هنگامی که بر کاروان حجاج تاختی و آنها را غارت کردی و به خاک و خون کشیدی، و بدان که اکنون انتقام محمد صرا از تو میگیرم و پاداش خیانت و بیحرمتی مقدسات و گستاخیات را کف دستت میگذارم، در پی این سخن شمشیرش را از نیام بیرون کشید و با آن ضربهای محکم بر گردن «رینودی شایتون» نواخت و به نذر و عهد خویش وفا کرد [۳۳]، و پس از آن نگاهبانان کارش را تمام کردند، هنگامی که پادشاه «جی دی لوسنیان» عاقبت هولناک دوستش را دید، ترس و وحشت وجودش را فرا گرفت و یقین کرد که او نیز به سرنوشت دوستش گرفتار میآید و در پی او خواهد رفت، سلطان به او دلداری داد و گفت: پادشاهان عادت ندارند که پادشاهان را بکشند، اما چون این مرد چندین بار پی در پی پیمانشکنی و خیانت کرده بود با او اینگونه رفتار کردم» [۳۴].
ابن شداد میگوید:
«سلطان پرنس «ارناط» (رینودی شایتون) را احضا کرد و به او گفت: اکنون انتقام محمد صرا میستانم، و سپس او را به اسلام فرا خواند اما او نپذیرفت» [۳۵](و در پی آن او را کشت).
[۳۳] قاضی ابن شداد میافزاید: هنگامی که «رینودی شایتون» به کاروان حاجیان حمله کرد، حجاج به او گفتند که از خدا بترسد و به پیمان و صلحی که با مسلمانان دارد پایبند باشد، اما او در جواب گفت: به محمدتان بگویید تا شما را از دست من نجات دهد، هنگامی که این خبر به اطلاع سلطان /رسید، نذر کرد که هرگاه بر او ظفر یابد او را با دست خود به قتل برساند، النوادر السلطانیه، ص ۱۲٧. [۳۴] السلطان صلاح الدین، ص ۱۸۸. [۳۵] النوادر السلطانیه ص ۶۴.