عشق جهاد و آرزوی شهادت
سلطان صلاح الدین شیفتهی جهاد بود و به آن اهمیت زیادی قایل میشد، جهاد عبادت و لذت زندگی و غذای روح و مایهی آرامش روانش بود، قاضی بهاء الدین بن شداد میگوید:
«عشق جهاد تمام وجودش را فرا گرفته بود، بگونهای که تنها از جهاد سخن میگفت و جز به تجهیزات و مردان جنگی به موضوعی دیگر نمیاندیشید، و تنها به کسی توجه میکرد که از جهاد سخن بگوید و به آن ترغیب نماید، به خاطر عشقی که به جهاد فی سبیل الله داشت اهل، اولاد، وطن و خانهاش را ترک کرده و از دنیا تنها به سایهی خیمهای در معرض باد و طوفان قرار داشت بسنده نمود... هرگاه شخصی میخواست خود را به وی نزدیک کند از جهاد سخن به میان میآورد و او را ترغیب مینمود... به جرأت میتوان گفت که پس از آغاز جهاد حتی یک درهم در جایی دیگر جز جهاد و تجهیز لشکر هزینه نکرده است» [۲٧].
ابن شداد عشق سلطان به جهاد و دلسوزی وی نسبت به اسلام را اینگونه توصیف میکند:
«در آن روز میان دو لشکر نبرد سختی جریان داشت و سلطان همچون مادری داغدیده که فرزندش را از دست داده با اسبش بیقرار از گوشهای به گوشه دیگر میتاخت و مردم را برای جهاد و مبارزه برمیانگیخت و خود نیز به تنهایی به صفوف دشمن حمله برد، و به تنهایی میان صفها میگشت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود بانگ برمیآورد با «یا للاسلام!! یا للاسلام» [۲۸].
«در جنگ «عکه» هرگز غذایی به دهان نبرد و تنها با چند لیوان نوشیدنی که پزشک توصیه کرده بود اکتفا نمود» [۲٩].
«یکی از پزشکانش به من گفت که او آنقدر در امر جهاد منهک بود که از روز جمعه تا روز یکشنبه غذایی جز چند لقمهی ناچیز تناول نکرد» [۳۰].
[۲٧] النوادر السلطانیه: ص ۱۶ – ۱٧. [۲۸] مرجع سابق ص ۱۵۵. [۲٩] مأخذ قبل. [۳۰] مرجع سابق ص ٩۰.