منذر بن سعید و خلیفه وقت ناصر
خلیفه وقت ناصر الدین به مجتمع مسکونی در شهر«زهرا» احداث کرد که در ساخت و ساز و تزیین آن سرمایه هنگفتی صرف نمود.
این مجتمع، متشکل از چند قصر فاخر بود و خود خلیفه مستقیما بر کار ساخت و ساز نظارت میکرد. روزی بخاطر مصروف بودن در امور مجتمع، از حضور جمعه باز ماند.
منذر بن سعید که امام جمعه و قاضی شهر بود، وظیفه خود دانست که خلیفه را در این مورد نصیحت کند تا از اسراف کارهای او در ساخت و ساز این مجتمع جلو گیری نماید.
چنانکه در یکی از روزها جمعه در حالی که همه مردم برای نماز در مسجد جامع شهر گرد آمده بودند. خود خلیفه نیز حضور داشت. منذر فرصت را غنیمت شمرده و خطبه را با این آیات کلام الهی آغاز نمود: ﴿أَتَبۡنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ ءَايَةٗ تَعۡبَثُونَ ١٢٨ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمۡ تَخۡلُدُونَ ١٢٩ وَإِذَا بَطَشۡتُم بَطَشۡتُمۡ جَبَّارِينَ ١٣٠ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ١٣١ وَٱتَّقُواْ ٱلَّذِيٓ أَمَدَّكُم بِمَا تَعۡلَمُونَ ١٣٢ أَمَدَّكُم بِأَنۡعَٰمٖ وَبَنِينَ ١٣٣ وَجَنَّٰتٖ وَعُيُونٍ ١٣٤ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ ١٣٥﴾ [الشعراء: ۱۲۸-۱۳۵].
«آیا شما بر روی هر مکان بلندی به بیهوده کاری و بدون نیاز، برجی عظیم و برافراشته بنا میکنید؟ (۱۲۸) و قلعهها و کاخهای استوار و مجلل برمی گیرید، که شاید جاودانه بمانید؟ (۱۲۹) و چون کسی را با شدت و قهر میگیرید ظالمانه و زورمدارانه میگیرید [بدون اینکه در عاقبت کار بیندیشید (۱۳۰) [بنابراین] از خدا پروا کنید واز من فرمان ببرید، (۱۳۱) واز کسی که شما را به وسیله آنچه خود میدانید یاری داده، پروا کنید، (۱۳۲) به وسیله چهارپایان و فرزندانی، به شما یاری داده است (۱۳۳) و [به وسیله] بوستانها و چشمه سارها، (۱۳۴) بیتردید من بر شما از عذاب روزی بزرگ میترسم».
سپس هر آنچه بر زبانش آمد در مورد ساخت و ساز و اسراف در آن، دریغ ننمود و در ادامه این آیه را تلاوت کرد: ﴿أَم مَّنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٖ فَٱنۡهَارَ بِهِۦ فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ [التوبة: ۱۰۹]. و سامعین را به شدت از اینگونه اعمال بر حذر داشت و به عواقب آن هشدار داد و سرزنش نمود طوری که مردم توجیه شده ترسیدند. خلیفه نیز عبرت گرفت و از سخنانش کمال استفاده را برد و دانست که مخاطب اصلی او میباشد.
اشک از چشمانش جاری شد و بر کرده پشیمان گشت. ولی بهر حال تاکنون کسی با خلیفه با این صراحت سخن نگفته بود، از این رو تاب شنیدن چنین سخنان صریح و تندی را نداشت.
چنانکه بعد از اتمام مراسم به فرزند خویش حکم گفت: امروز این شیخ با صراحت علیه من سخن گفت هدفش فقط من بودم و در سرزنش من جانب انصاف را رعایت نکرد، باید مجازات شود!
پس سوگند خورد که پشت سر او نماز نخواند. و از آن پس، نماز جمعه را پشت سر احمد بن مطرب امام جمعه قرطبه ادا میکرد.
وقتی فرزندش حکم متوجه شد که پدرش به «زهرا» و خواندن نماز در مسجد بزرگ آن علاقه دارد گفت: چرا منذر را از امامت مسجد عزل نمیکنی؟ خلیفه گفت: آیا فردی مانند منذر بن سعید با آنهمه علم و فضل و بزرگواری باید بخاطر خشنودی نفس.....عزل شود؟
چنین کاری ممکن نیست. و من از اینکه فردی پرهیزکار و راستگو مانند منذر بن سعید در روز جمعه بین من و پروردگارم واسطه نیست شرمندهام. ولی او با سخنانش مرا در مضیقه انداخت و من نیز سوگند خوردم. و من دوست دارم که تمام ثروت خود را کفاره سوگند خویش بدهم. و تا من و منذر زنده هستیم همچنان باید امام مردم باشد و فکر نکنم که بتوانیم مانند او کسی را بیابیم و بجای او بگماریم.
پس از مدتی پسر خلیفه وقتی دید که فاصلهای بین پدرش و شیخ ایجاد شده است، نزد پدر آمد و از جانب شیخ عذرخواهی کرد و گفت: او مردی صالح است و هدفی جز خیرخواهی نداشته است. و اگر از نزدیک میآمد و متوجه میشد که شما چه زحماتی در اینجا و خصوصا در زیبا سازی گنبد کشیده اید و سرمایه گذاشتهاید، آنگاه شما را معذور میدانست.
هدفش گنبد بزرگی بود که در وسط آن مجموعه قرار داشت و در تزئین سقف آن از نقره و آب طلا استفاده شده بود و یک قسمت آن زرد خالص و قسمت دیگرش سفید خالص بودکه از دور جلب توجه میکرد.
خلیفه طبق پیشنهاد فرزندش دستور داد که در تالار گنبد فرشهای زربافت و ابریشم پهن کنند و با ارکان دولتش در آنجا جلسه ای برگزار نمود. سپس به اطرافیان و وزیرانش گفت:
آیا دیده یا شنیده اید که پادشاهی قبل از من چنین چیزی ساخته باشد؟
آنها در پاسخ گفتند: سوگند به خدا که ما چنین چیزی از دیگری سراغ نداریم و شما در این کار رکورد را به نام خود ثبت کردید.
در آن اثنا منذر بن سعید در حالی که سرش را پایین انداخته بود، وارد شد. بعد از اینکه نشست، خلیفه از ایشان همان چیزی را که از اطرافیان خود پرسیده بود، پرسید:
اشک از دیدگان منذر سرازیر شد و گفت: ای امیر! بخدا سوگند که من نمیدانستم که با اینهمه فضل و شرفی که خداوند شما را بر سایر مسلمانان داده است، شیطان اینگونه بر شما چیره میشود و شما را در جایگاه کفار مینشاند.
خلیفه از این سخن بر آشفت و گفت: مواظب سخنانت باش، چگونه من در جایگاه کفار قرار گرفته ام؟
منذر گفت: مگر نشنیدهای که خداوند میفرماید: ﴿وَلَوۡلَآ أَن يَكُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن يَكۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُيُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَيۡهَا يَظۡهَرُونَ ٣٣﴾ [الزخرف: ۳۳] «و اگر [این احتمال] نبود که مردم همه یک امّت مىشوند، به یقین براى خانههاى کسانى که به [خداى] رحمان کفر مىورزند، سیمین سقفهایى قرار مىدادیم و [نیز] نردبانهایى که بر آن به بالا بر آیند».
بغض گلوی خلیفه را میفشرد سرش را پایین انداخت. اشکهایش جاری شد. سپس سرش را بلند کرد و به منذر گفت: خداوند به تو پاداش نیک بدهد.
آنچه را که تو گفتی حق بود.
سپس مجلس خویش را منحل کرد و دستور داد که گنبد را تخریب کنند و دوباره در آنجا بنائی با گل و خاک بسازنند [۲۵].
[۲۵] الإسلام بین العلماء والحکام.