۲- تمرین نفس بر صبر
خداوند میفرماید:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ﴾[الکهف: ۲۸].
«با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را میخوانند و رضای او را میطلبند، و چشمانت را از ایشان برای جستن زینت حیات دنیوی برمگردان».
امام مسلم از سعد بن ابی وقاصسچنین نقل میکند: ما شش نفر در محضر رسول خدا جبودیم، مشرکین به حضرت گفتند [که] اینها را از اطراف خودت دور کن تا در مقابل ما جسارت نکنند. آن شش نفر عبارت بودند از من و ابن مسعود و یک مرد از هزیل و بلال و دو مرد دیگر که اسم ایشان را از یاد بردهام. با این گفتۀ مشرکین به ارادۀ خدا فکری در دل رسول الله جآمد، ولی خداوند آیۀ فوق را نازل فرمود».
آنچه مهم است، گفتۀ سعد بن ابی وقاص است که گفت: به ارادۀ خدا در نفس رسول خدا جوسوسهای پدید آمد. از این حدیث درمییابیم که نفس همواره به بدی دستور میدهد و با التزام و تعهد و تقید سرِ سازگاری ندارد، بلکه خواستار افسار گسیختگی و بیقید و بندی است؛ هرچند که این قید و بند نفعی برای وی در دنیا و آخرت دربر داشته باشد. نفس دوست ندارد هیچ احدی به وی امر کند که خوشایند او نیست و او را محدود کند، به همین علت نفس اهمال و راحتطلبی را دوست دارد. در آیهای که ذکر شد، مشاهده میشود که اشرف انسانها که پیامبر بزرگوار است، مورد خطاب قرار میگیرد تا بر نفس خود تسلط داشته باشد و آن را به مصاحبت اصحاب و یاران فقیر وادارد.
یکی از معانی صبر حبس است. گو این که نفس زکیۀ حضرت به ایشان گفت: نسبت به پیشنهاد بزرگان قریش چراغ سبز نشان داده و از اصحاب و یاران مستضعفی که در مجلس حضور دارند، کمی فاصله بگیر که ناگهان فرمان الهی آمد و به پیامبر دستور داد که خویشتن را با همان اصحاب فقیر و مستضعف مونس و ملازم سازد، هرچند که نفس به چیز دیگری تمایل داشته باشد. صبر از بارزترین راههای تربیت است؛ زیرا نفس را تا درجۀ لوامه و مطمئنه بالا میبرد و رسیدن به این مراتب در گرو تحمل مشقات و بازداشتن آن از تبعیت از هوی و هدر ندادن وقت است. نقل است که امام بشر حافی/همراه مردی در بیابان راه میرفت، رفیقش تشنه شد و به ایشان گفت: «شما از این چاه آب مینوشی؟» بشر گفت: «از چاه بعدی». هنگامی که به چاه بعدی رسیدند باز سؤال کرد؛ «از این چاه آب مینوشی؟» باز گفت: «از چاه بعدی». خلاصه اینگونه او را از این چاه به آن چاه وعده میداد. سرانجام روی به همراهش کرد و گفت: دنیا هم اینگونه سپری میشود.
امام ابن الجوزی در بارۀ این رویداد میگوید: «هرکس این اصل را درک کند میتواند با ملاطفت نفس را از بسیاری از خواستههایش باز دارد و وعدۀ نیک به آن بدهد تا بر مشقات صبر پیشه کند. همچنانکه بعضی از سلف خطاب به نفس خود میگفتند: به خدا سوگند! این بازداشتنها فقط به منظور دلسوزی و شفقت و گرفتارنشدن به عذاب الهی است.
ترس از عذاب الهی، یکی از عواملی است که اصحاب و تابعین را به صبر و کنترل نفس در مقابل خواسته و خواهشهای آن وادار میکرد، نفسی که هیچگاه مایل نیست از آنچه که دوست دارد منع شود.