۶- ابومسلم خولانی
او سید و پیشوای تابعین و زاهد زمان خویش بود. در عهد حیات پیامبر گرامی اسلام جاسلام آورده بود و در زمان خلافت ابوبکر صدیقسدر شهر مدینه ساکن شد. او حدیث را از عمر و معاذ و ابیعبیده و ابوذر و عبادهشروایت کرده است، او میگفت: «اگر بهشت و دوزخ را با چشم ببینم بر عبادت من افزون نخواهد شد». دعا و مناجات او پذیرفته بود و این رتبه را از طریق کثرت عبادت به دست آورده بود [۱۱۷].
هوشیاری در برابر وسوسههای نفس: به منظور مصونماندن از آفت تکبر و بزرگمنشی به نفس اجازه نمیداد که بهانهتراشی نماید و خود را تبرئه کند، بلکه روش عناد و مبارزه با نفس را در پیش گرفت و آن را از هوی و هوس و آرزوهای طولانی بازداشت، آرزوهایی که انسان را از هدف دور میسازند، هرکس چنین رفتاری با نفس نکند و هرآنچه را که نفس خواست، اجابت نماید، اسیر و بندۀ آن گشته و به سوی محرمات و نافرمانی خدای متعال گرایش پیدا میکند.
ابومسلم روش تربیت نفس را به یارانش توصیه میکند و میگوید: «نظر شما در بارۀ آنکس چیست که اگر او را مورد تکریم قرار دهم و با نعمتهای گوناگون از او پذیرایی کنم، فردا در پیشگاه خدا مرا بدگویی کند، ولی اگر به او اهانت کرده و وادار به تحمل زحمت و مشقت نمایم، فردا در محضر حق تعالی مرا مدح و ستایش کند؟» گفتند: «آنکس کیست ای ابومسلم!؟» گفت: «به خدا سوگند آن نفس من است» [۱۱۸].
او به خوبی میدانست که غفلت از نفس اگرچه اندک هم باشد، انسان را به ورطۀ هلاکت میاندازد، به همین سبب تابعین همیشه هوشیاری خود را در مقابل وسوسهها و گرایشهای نابهنجار نفس حفظ میکردند. در زمان معاویهسمردم دچار قحطی شدید شدند، ابومسلم/مردم را برای اقامۀ نماز استسقاء «طلب باران» بیرون برد، چون به مصلی رسید، مردم در آنجا جمع شدند، معاویه به ابومسلم گفت: «میبینید که مسلمانان چگونه دچار قحطی گشتهاند، از خداوند طلب باران کن»، گفت: «من با این تقصیر و گناهان فراوانی که دارم چگونه دعا کنم!» سپس برخاست و کلاهش را پایین آورد و دو دستش را بلند کرد و گفت: «آفریدگارا! از تو طلب باران داریم و با کولهباری از گناه به سویت آمده ایم، مرا ناامید مفرما». هنوز محل نماز را ترک نکرده بودند که باران بارید، سپس گفت: «پروردگارا! معاویه مرا به مردم نشان داد و شناساند، اگر هیچ توشۀ نیکی نزد تو دارم، جانم را بگیر». آن روز پنجشنبه بود، ابومسلم/دعایش مستجاب شد و پنجشنبۀ بعد وفات کرد [۱۱۹]، خدایش رحمت کناد.
او از این که شهرت و آوازهاش در میان مردم منتشر شود و بگویند: در اثر دعای ابومسلم بود که خداوند باران نازل کرد، ترسید و ترجیح داد مرگ فرا رسد، ولی چنین چیزی در میان مردم پخش نشود، چون ترس آن را داشت که این شایعه او را در دام عجب و خود بزرگبینی گرفتار کند.
ربطدادن دنیا به آخرت: تابعین هرچه را که مشاهده میکردند به آخرت مرتبط میساختند، زیرا تفکر و احساسات و شعور آنان به آخرت تعلق داشت. نقل است که هرگاه ابومسلم بر خرابهای عبور میکرد، برآن میایستاد و فریاد میزد و میگفت: «ای ویرانه! ساکنان تو کجایند؟ رفتند و اعمالشان باقی ماند، شهوتپرستی برفت و گناهها باقی ماند ای بنی آدم! ترک گناه بسیار از طلب توبه آسانتر است» [۱۲۰].
[۱۱۷] سیر أعلام النبلاء: ۴ / ۷. [۱۱۸] صفة الصفوة: ۴ / ۲۱۲. [۱۱۹] الزهد: ۲۹۲. [۱۲۰] الزهد: ۳۹۳.