۷- مطَرف بن الشخیر
او امام و پیشوایی نمونه بود، وی حدیث را از جمعی از اصحاب روایت کرده و حسن بصری/نیز از وی حدیث نقل کرده است، مطرف فرزند صحابی جلیل القدر عبدالله بن الشخیر است و اگر به این درجۀ رفیع از ایمان و تقوی رسیده است جای تعجب نیست، زیرا در آغوش اصحاب پرورش یافت و فضای حاکم بر وجود مبارک آنها را با تمام وجود استنشاق کرد، و نزدیکترین اصحاب به او پدرش بوده است.
شناخت آفتها و وسوسههای نفس: مطرف میگوید: «میبینم که انسان میان خدا و شیطان قرار گرفته است، اگر در قلب او خیری موجود باشد، به سوی خدا گرایش پیدا میکند، و اگر چنین نباشد، خدا او را به نفس خود واگذار میکند و هرکسی را که به نفس خود واگذار کند هلاک میشود» [۱۲۱].
زیرا نفس همیشه به بدیها دستور میدهد و هرکس که به نفس موکول شود، دچار خسارت عظیمی میگردد.
محاسبه و محاکمۀ نفس: گاه گاهی این سؤال بر قلب انسان خطور میکند که در نزد خداوند از چه منزلتی برخوردار است؟ در حالی که این یک امر غیبی است و کسی نمیتواند برآن آگاهی یابد هرچند که از علم و ایمان فراوانی نیز برخوردار باشد. اما هنگامی که چنین تصوری بر ذهن کسی گذشت، لازم است نفس خود را محاسبه کند تا معلوم شود که تا چه اندازه خود را به آنچه که مورد پسند خدا است مشغول کرده است.
مطرف در مورد پیدایش چنین تصوراتی میگوید: «هرکس دوست دارد بداند نزد خداوند از چه منزلتی برخوردار است باید بنگرد که خداوند چه حقوق و تکالیفی را بر او واجب کرده است» [۱۲۲]. شاید یک نفر عبادات زیادی را انجام دهد و گمان برد بر دیگران برتری دارد و مشمول آیات تهدید نمیشود، بلکه مخاطب آیاتی است که متضمن بشارت به جنت و نعمتها باشد، در این حالت لازم است که هوشیار بود. ما این امر را از امام مطرف میآموزیم. او با یکی از همراهانش در موسم حج ایستاده بود، یکی گفت: «بهترین جایگاه است ولی فرد گناهکاری چون من، قداست و پاکی این جایگاه را از میان برده است». او نیز افزود: «خداوندا! به سبب وجود گناهکاری چون من در این مکان دعای ایشان را مسترد مگردان» [۱۲۳].
باید دانست که این گفته از باب یأس و نومیدی نبود، بلکه از باب خموشی گزیدن و ترک عجب و متهمکردن نفس بود، و این روش نفس را بیشتر به عمل وا میدارد و طریقۀ بسیار مفید و مؤثری برای تربیت نفس است.
ترک عجب و خود بزرگبینی: ترس شدید از خود بزرگبینی و هوشیاری در برابر نفس، مطرف را وادار کرده است که بگوید: «اگر شب را در خواب و استراحت سپری کنم، اما با پشیمانی و توبه از خواب برخیزم، به نزد من بهتر از آن است که شب را با قیام و دعا و استغفار سپری نمایم و کار خود را بزرگ پندارم و دچار خود بزرگبینی شوم» [۱۲۴].
هر عبادتی که عُجب و خودبزرگبینی را به دنبال داشته باشد، غیر از بیخوابی و خستگی، ثمری دیگر نخواهد داشت؛ زیرا چنین کسی به هر مدارجی از ایمان نیز رسیده باشد، از سرایت عُجب به درونش در امان نیست، او با صراحت میگوید: «به هر محفلی که رفتم و در آن آوازۀ نیک خود را شنیدم؛ به نحوی احساس عُجب کردم» [۱۲۵].
وقتی فرزندان اصحابشدر مقابل ستایش ستایشگران احساس عجب کردهاند، ما چگونه خواهیم بود؟ پس بر ما لازم است که بیشتر مواظب نفس خود باشیم قبل از این که روزی فرا رسد که دیگر بازگشتی در کار نخواهد بود. و باید که آن را پاک و مهذب نماییم؛ چون در آن روز به جز صفای قلب، چیزی دیگر پذیرفته نیست.
اهتمام او به ایجاد روابط برادری: اخوت و برادری یکی از راههای اصلاح نفس است، چرا که مؤمن آینۀ برادر خود میباشد. سلف صالح رحمهم الله به ایجاد اخوت دینی بسیار اهتمام داده و از این طریق یکدیگر را در تربیت نفس و برطرفکردن عیبهای آن یاری میدادند؛ همچنین حقوق یکدیگر را به نحو احسن ادا کرده و به ریسمان اخوت چنگ میزدند، اخوتی که در پیمون راه جنت و رسیدن به رضایت خدا بدان نیازمند بودند.
مطرف میگوید: «همنشینی با انسان صالح به مراتب بهتر از تنهایی، و تنهایی بسی بهتر از دوست ناباب است» [۱۲۶].
اگر رفیقی صالح یافت نشود که تو را بر ادامۀ راه یاری دهد، تنهایی بهتر از آن است که با فردی ناشایست همراه شوی و شما را در مبارزۀ با شیطان یاری ندهد. مطرف همیشه میگفت: «دیدار دوستان در نظر من بهتر از دیدار اهل و عیال است، چون اهل و عیال فقط از تو میخواهند که نیازهای مادی آنها را برطرف نمایی، ولی دوستان برای من دعای خیر میکنند و من به دعای خیر ایشان محتاجم» [۱۲۷]. به همین جهت نیاز خود را به برادران دینی اینگونه بیان میکند: «نیاز من به جمع دوستان بیشتر از نیازِ بیوهزن به وجود سرپرست است، چون در میان جمع گناه خود را میشناسم» [۱۲۸].
بنابراین، هدف اساسی از اخوت و برادری همانا تعاون و همکاری در جهت ادامهدادن راه خدا و تربیت و تهذیب جانهای افسار گسیخته است، اخوتی که در این راه آدمی را معاونت نکند و به تربیت نفس کمک ننماید، اخوتی است ظاهری و سطحی و جز هدر دادن وقت چیز دیگری نیست.
تربیت با بهرهگیری از دعا: مطرف نه تنها از دعا به عنوان ابزاری مفید در راستای تربیت نفس استفاده میکرد، بلکه آن را منبع و سرچشمۀ همۀ خیرات میدانست، او میگوید: «در این اندیشه بودم که چه کار نیکی منبع همۀ حسنات است، دیدم اینگونه کارها بسیارند: روزه، نماز، و غیره که همۀ اینها در دست خداست و تو قدرت چیزی را نداری که در دست خدا قرا دارد، مگر این که آن را از وی تقاضا کنی و به تو عطا کند. بنابراین، دعا در برگیرندۀ تمامی خیرات و برکات است، صرف نظر از گفتۀ امام مطرف، یکی دیگر از دلایل «جامع خیراتبودن دعا» این است که دعا بیانگر نهایت ضعف و زبونی بنده، و نیاز او به پروردگاریست که بینهایت قادر و با شکوه و با عظمت است. پیامبر جمیفرماید:
«الدُّعَاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ».
«دعا عین عبادت است».
امام مطرف در مناجاتش این دعا را فراوان زمزمه میکرد: «پروردگارا! به تو پناه میآورم از شر سلطان و از شر قلم او، و به تو پناه میآورم از گفتهای که خشنودی تو در آن است، اما من از گفتن آن، خشنودی غیر تو را بجویم و به تو پناه میبرم از اندیشۀ امری که مرا به نزد تو شرمنده کند، و به تو پناه میبرم از این که دیگران نسبت به آنچه که به من آموختهای سعادتمندتر باشند و آنها از علم و دانش من سعادت بیشتری کسب کنند، و به تو پناه میآورم از این که مایۀ عبرت دیگران گردم و به تو پناه میآورم از این که برای دفع زیان و ضرر به معصیت تو متوسل شوم» [۱۲۹].
به غیر از ذات خدا هیچگونه پناهی نیست، لذا مطرف در آغاز مناجاتش از شر حاکمان و فرمانروایان طاغوت منش به خدا پناه میبرد، پس از آن از دست نیرنگهای درونی مانند ریا و راضیکردن دیگران و نبود خلوص در طاعات، از خداوند پناه میجوید؛ چون اخلاص جوهر اساسی قبول طاعات است. سپس به خدا پناه میبرد از عمل نکردن به دانستههایش و نزول بلا و تزلزل عقیده، و ارتکاب معصیت و عبرت شدن برای دیگران، و در خاتمه از اضطراب و به زانو درآمدن در مقابل نزول حوادث و عدم ثبات و پایداری در برابر ناملایمات به خدا پناه میبرد.
این دعا از زبانی جاری میشود که صاحب آن مدارج تربیت نفس را طی کرده و خوف و خشیت سراسر وجود او را فرا گرفته و با پناهبردن به خداوند به این درجه از اخلاص رسیده باشد.
[۱۲۱] الزهد: ۲۴۲. [۱۲۲] الزهد: ۲۴۲. [۱۲۳] الزهد: ۲۴۴. [۱۲۴] سیر أعلام النبلاء: ۴ / ۱۹۰. [۱۲۵] الزهد: ۲۴۰. [۱۲۶] الزهد: ۲۴۱. [۱۲۷] الزهد: ۲۴۲. [۱۲۸] الزهد: ۲۴۳. [۱۲۹] الزهد: ۲۴۲.