۶- محاسبۀ نفس
متهمکردن نفس: محاسبۀ نفس شیوههای گوناگونی دارد؛ یکی این که هر از چند گاهی به صورت پراکنده و در زمانهای معینی نفس را به محاسبه بکشانید. دیگر این که جرایم کوچک و بزرگ را از نفس بازخواست کنید؛ به گونهای که فرد مومن خود را بر هر خطا و اشتباهی محاسبه کند. در این صورت نفس تبدیل به نفس لوامهای میشود که خداوند سبحان بدان قسم خورده است. البته باید بدانیم که پیش زمینۀ چنین محاسبهای آگاهی از تحرکات نفس و متهمکردن آن است. این شیوه تنها راه محاسبۀ نفس میباشد. نقل است که عابد پارسا ابوسلیمان دارانی هنگامی که احمد بن الحواری را دید به وی گفت: «من فلان و فلان را قلباً دوست ندارم»، دارانی در جواب او گفت: من هم قلباً آنها را دوست ندارم، ولی شاید از دیدگاه قلب خود به آنان نگریسته ایم، من میترسم در وجود ما خیری نباشد، و خدای ناکرده صالحان را دوست نداشته باشیم» [۳۵].
آری! این کلام هشداری است به دعوتگران این روزگار که از دعوتگران صالح و شایسته به نیکی یاد نمیکنند و در برخورد با آنان از حدود ورع و ادب و راستی خارج میشوند، تنها به این دلیل که با ایشان همفکر نیستند، آنان متوجه صفات زشت و نکوهیدهای نیستند که قلبهایشان را از همه خوبیها تهی کرده است.
دارانی دعوتگران را توصیه میکند که نکند فقط همراهان و همفکران حزبی و تشکیلاتی خود را دوست داشته باشند و انسانهای صالح و شایستهای را که در خارج از دایرۀ حزب آنان قرار دارند، دوست نداشته باشند.
دعوتگران امروزی باید این شجاعت را از امام دارانی یاد بگیرند که قبل از همه خود را باید متهم کرد، تا بتوان نفس را به محاسبه کشید. در غیر این صورت دچار خود بزرگبینی میشوند و نمیتوانند کاستیهای خود را ببینند، در نتیجه زشتیهای ایشان انباشته شده و ناخودآگاه از جادۀ شریعت گمراه میشوند.
دشمن نادان: اگر امام دارانی ابن ابی الحواری را از این مسئله آگاه میسازد، یحیی بن معاذ نیز جمعی از پیروان خود را چنین مورد خطاب قرار میدهد: «یکی از مصادیق سعادت و خوشبختی انسان این است که دشمن دانا داشته باشد؛ ولی دشمن من نادان و جاهل است». پرسیدند: دشمن شما کیست؟ گفت: «نفس که حاضر است بهشت و تمام نعمتهای آن را به یک لحظه شهوت بفروشد» [۳۶]. وسوسههای نفس، زیباییهای ظاهری دنیا و شهوات را پیش چشم انسان آراسته و گناه را در نظر او کم جلوه میدهد. پس مؤمن باید با نفس اماره مبارزه کند؛ نفسی که لذایذ بهشت را به کلی فراموش کرده و لذتهای زودگذر دنیا را درنظر انسان برجسته میکند؛ تا جایی که امام یحیی بن معاذ این چنین میگوید، وگرنه شخصی همچون او هرگز حاضر نیست نعمتهای جاویدان بهشت را به بهای ارضای شهوات بفروشد. زیرا وی به خوبی فهمیده بود که محاسبۀ بدون توجه به کاستیهای آن امکان ندارد.
بیداری همیشگی: تابعین -رحمهم الله- اینگونه در محاسبه و محاکمۀ نفس خود هوشیار بودند، و هیچ روزنهای را برای آن باز نمیگذاشتند تا آنها را از این طریق از صراط مستقیم خارج کند. کنانة بن جبله سلمی در شرح حال تابعی بزرگوار بکر بن عبدالله مزنی نقل میکند: «بکر بن عبدالله گفت: هروقت یکی را بزرگوارتر از خودت دیدی چنان فرض کن که او از ناحیۀ ایمان و عمل صالح از تو بهتر بوده و بدین خاطر است که بر تو سبقت گرفته است. و هرگاه یکی را کوچکتر از خودت دیدی، چنان تصور کن که تو به وسیلۀ گناه و معاصی از وی سبقت گرفتهای و او بهتر از تو است و هرگاه برادرانت تو را گرامی میداشتند، فرض کن که این اکرام و احترام فضل خداوند است و اگر از ایشان قصوری نسبت به خودت دیدی، فرض کن که این جزای گناهیست که خودت مرتکب آن شدهای» [۳۷].
آری! آنان اینگونه نفس خود را در همۀ حال کنترل میکردند و فرصت عرض اندام و نفسکشیدن به آن نمیدادند؛ زیرا در این حالات زمینه برای خود بزرگبینی نفس فراهم میشود، ولی نسل هوشیارِ تابعین هیچگونه صحنهای را برای مانور دادن نفس باقی نمیگذاشتند.
نوعی دیگر از محاسبه: کسی گمان نکند که نفس را فقط به خاطر ارتکاب معاصی باید محاسبه کرد، بلکه این محاسبه حتی شامل طاعات هم میشود. و آن زمانی است که بیم آن وجود داشته باشد که عبادات تأثیر بدی بر استقامت و استواری انسان بر راه خدا برجای بگذارد و وی را گرفتار غرور و خودبزرگبینی و عجب کند. ابراهیم بن اشعث نقل میکند که فضیل بن عیاض خطاب به من گفت: چه تضمینی وجود دارد که به سبب همان عمل نیکی که انجام دادهای مرتکب نافرمانی خدا نشده باشی و آن عمل موجب مسدودشدن دروازۀ رحمت خدا به روی تو نشده باشد؟ در حالی که بیمحابا میخندی، در چنین حالتی سرنوشت خود را چگونه میبینی؟» [۳۸].
هرچند با توبه و استغفار درگاه رحمت به روی بنده وی بسته نمیماند ولی این گفتۀ فضیل از حساسیت و هوشیاری شدید آن نسل در برابر نفس حکایت میکند که مبادا نفس سرکش، آنان را به سوی آتش سوزان دوزخ بکشاند.
رهبران و طلایهداران آن نسل، حتی یک لحظه با نفس خود تساهل نداشتهاند، چون ایشان خوب میدانستند که هرگونه تساهلی تربیت نفس را دشوارتر میکند. به همین دلیل است که رابعۀ عدوی از بستر خواب برمیخیزد و خطاب به نفس میگوید: «ای نفس! چقدر میخوابی؟ و کی از خواب برمیخیزی؟ میترسم چندان بخوابی که فقط شیپور روز قیامت تو را از این خواب گران بیدار کند» [۳۹].
رابعۀ عدوی رحمها الله نفس خود را فقط به خاطر گناه و معاصی سرزنش نمیکرد، بلکه او نفس خود را محاسبه میکرد تا عمل بیشتر و عبادت بهتر انجام دهد. وی همچنین نفس خود را محاسبه میکرد که مبادا به خاطر انجام طاعات فراوان دچار غرور شود.
مثالی برای نفس: امام و پیشوای تابعی، ابراهیم تیمی نفس را با استفاده از روش «تمثیل» که جدا از سایر روشها است، به محاسبه میکشاند. او یک بار فرض را بر این مینهاد که از بهشت و نعمتهای آن برخوردار است و بار دیگر تصور میکرد که به آتش جهنم و عذاب سخت آن دچار شده است، لذا میگوید: ابتدا تصور کردم که در بهشتم و از میوهها و سرچشمههای گوارای آن میخورم و مینوشم و با حورعین آن سرگرم بزمم، سپس خود را چنان تصور میکنم که در دوزخم و از زقوم میخورم و از خونابه مینوشم، و دست و پایم با غل و زنجیر بسته شده است. به نفس میگویم: ای نفس! از من چه میخواهی؟ در جواب میگوید: میخواهم به دنیا بازگردم و عمل نیکو انجام دهم. میگویم حالا در جایی هستی که آرزوی آن میکردی. پس عمل نیکو انجام بده» [۴۰].
این نوع محاسبه، آن تابعی بزرگوار را واداشت تا بر عبادت خود بیفزاید و چون به سجده میرفت، آنقدر صمیمانه آن را طولانی میکرد که گنجشکها به گمان این که تنۀ خشکیده درخت است برآن مینشستند و بر او نوک میزدند [۴۱].
وی با این همه عبادت، دائماً در هراس بود و نفس خود را محاسبه میکرد که مبادا گفتارش مطابق رفتارش نباشد؛ تا جائی که میگفت: «هرگاه گفتههایم را با اعمالم مطابقت میدهم میترسم رفتارم، گفتارم را تکذیب کند» [۴۲].
با استفاده از این محاسبه است که عمل استمرار مییابد و برآن افزوده میشود، و نفس از انحراف و لغزش در امان میماند.
[۳۵] صفة الصفوة: ۴ / ۲۳۲. [۳۶] صفة الصفوة: ۴ / ۹۴. [۳۷] صفة الصفوة: ۳ / ۲۴۸. [۳۸] صفة الصفوة: ۲ / ۲۴۱. [۳۹] صفة الصفوة: ۴ / ۳۰. [۴۰] صفة الصفوة: ۴ / ۳۰. [۴۱] محاسبة النفس تألیف ابن أبی الدنیا ص ۲۶، دارالکتب العلمیة. [۴۲] سیر أعلام النبلاء: ۵ / ۶۱.