مؤلفههای هویت دینی
آنچه در این نوشتار مورد نظر میباشد هویت دینی برگرفته از نصوص دین (قرآن و سنت) و اندیشهی دینی (تلقی و فهم انسانها از دین) است كه از تحقیق پیرامون نصوص و نتایج تعقل و خردورزی مسلمانان بدست آمده است و باعث شده مسلمانان فرهنگ و تمدنی جدا و ممتاز از سایر جوامع داشته باشند. مؤلفههای تشكیلدهنده و سازندهی هویت دینی در امور زیر خلاصه میشوند:
۱. فرهنگ
فرهنگی در اینجا مورد توجه و نظر ما است كه دین پایهگذار و آورندهی آن است و محققان مسلمان از نظر كاركرد و معنیبخشی آن را چنین تعریف كردهاند:
«راهكار و برنامهای كه دین اسلام برای پرورش روح، جسم و عقل انسان و نحوهی روابط متقابل میان اقشار و گروههای مختلف جامعه تنظیم كرده است» [۸].
ذكر این نكته خالی از فایده نیست كه برخی از اندیشمندان تحت تأثیر فرهنگ غرب معتقد هستند كه دین در هر جامعهای ساخته و پرداختهی فرهنگ افراد آن جامعه است. حتی برخی تحت تأثیر مكاتب فكری غربی وحی اسلامی را معلول فرهنگ اعراب زمان ظهور اسلام، و مولود افكار و اندیشهی حضرت محمد صمیدانند. از اینرو، عقیده دارند دین اسلام در حوزهی اندیشه و تفكرات اعراب بوجود آمده و رشد كرده است و قرآن بازتاب خیالات و افكار محمد صاست! این عده تحت تأثیر اندیشههای ماتریالیستی منكر توانائی دین بر فرهنگ و تمدنسازی هستند و پایهگذاری قویترین فرهنگ بشری را توسط اسلام مردود میدانند. تفصیل این موضوع از حوصلهی این نوشتار خارج است.
لازم به ذكر است كه هیچ واژهای به اندازهی فرهنگ دستخوش تحریف و تبدیل و تحمیل معانی مختلف نگردیده است و هر قوم و ملتی و پیروان هر دینی معنی خاصی از آن ارائه كردهاند. ضمن اینكه هر محقق و پژوهشگری آن را در معنای خاص مورد نظر خود به كار گرفته و میگیرد. لذا ارائهی یک تعریف جامع و همهپذیر از آن محال و غیرممكن است. آنچه در این نوشتار مد نظر میباشد بیان این نكته است كه فرهنگ نشأت گرفته از دین اولین مؤلفهی هویت دینی هر قوم و ملتی به شمار میرود.
۲. مدنیت
مدنیت عبارت از ساختارهای اقتصادی و راهكارهای رشد تكنولوژی، مكانیزمهای توسعه و پیشرفت مادی یک مملكت یا ملت، در ابعاد مختلف زندگی است.
براساس این تعریف، جامعهای كه از نظر مادی و صنعتی پیشرفته، خلاق و توسعهیافته باشد یک «جامعهی مدنی» است هرچند در اصطلاح سیاسی متعارف امروزی معنی و مفهوم جامعهی مدنی بسی گستردهتر از این است. و شامل توسعه در ابعاد سیاسی، فرهنگی، فكری و حقوقی زندگی یک ملت میشود.
علی ای حال؛ مدنیت مؤلفهی دوم هویت است. جامعهشناسان و محققان عقیده دارند «تمدن» از تركیب «فرهنگ و مدنیت» بوجود میآید و تمدن اسلامی محصول فرهنگ و مدنیت اسلامی است. در یک عبارت تمدن هر قوم و ملتی محصول ساختار فرهنگی و چگونگی شرایط مادی آن قوم و ملت است.
براساس این تعریف یک ملت فرهنگی را در صورتی كه از حیث شرایط مادی عقب مانده باشد نمیتوان متمدن نامید. همچنین یک ملت پیشرفته و مدنی اگر از حیث فرهنگی عقبمانده باشد متمدن نیست.
اما محققان مادیگرا، تمدن را مرادف توسعهی شرایط مادی میدانند و براساس آن جوامع غربی توسعهیافته را متمدن میخوانند و تنها توسعهی اقتصادی و رشد تكنولوژی را عامل متمدن بودن میدانند.
گروهی دیگر درست در نقطهی مقابل قرار گرفته و میگویند: تمدن معلول و مولود شرایط فرهنگی است و ربطی به تكنولوژی و توسعهی اقتصادی ندارد. در واقع این دو تعریف هر دو ناكامل و غیرصحیح هستند. زیرا فرهنگ و مدنیت به مثابهی دو بال تمدن هستند و در صورت فقدان یكی از این دو، امكان متمدن بودن یک ملت وجود ندارد.
خلاصه: آنچه در تعاریف كلاسیک غربی آمده؛ كه واژهی جوامع متمدن را برای كشورهای پیشرفته و توسعهیافتهی سرمایهداری [و تا چند سال پیش سوسیالیستی] اطلاق میكردند و میكنند تعریف صحیح و جامع «تمدن» نیست بلكه زادهی اندیشه و فرهنگ مادی غربی است.
سؤال: چگونه مدنیت بعنوان یكی از شاخصهای معرف هویت دینی (اسلامی) تلقی میشود؟
ج: اگر نگاهی به گذشتهی تاریخ پر فراز و نشیب امت اسلامی بیندازیم درمییابیم كه مسلمانان در دوران مجد و عظمت و اقتدار خویش [در تمامی حوزههای زندگی] پایههای مدنیت بشری را بر این كرهی خاكی بنا نهادند و در پرتو بهرهگیری از تعالیم وحی تحولی بس شگرف و عظیم در نحوهی زندگی بشریت بوجود آوردند. دنیای جدیدی ساختند كه از هر حیث با دنیای كهن قبل از ظهور دین اسلام و دنیای بعد از افول تمدن اسلامی فرق دارد. دنیایی كه در آن، میان دین و دنیا، عقل و وحی، مادیات و معنویات، تعادل و تفاهم بوجود آمده بود، از اینرو است كه مدنیت را یكی از شاخصهای هویت دینی به حساب میآوریم.
۳. سنّتهای اصیل
سومین مؤلفهی هویت دینی آن دسته از اصول و مبانی فكری و عقیدتی هستند كه در وحی (قرآن و سنت) تجلّی پیدا میكنند. حفاظت از اصول، احترام برای آنها ویژهی پیروان آیین اسلام نیست بلكه در هر دینی (وحیانی یا عقلانی) اصول و مبانی وجود دارد كه حفاظت از آنها و احترام و تقدیس آنها بر پیروان آن دین، و التزام به مبادی آنها بر اتباع آن لازم و ضروری است.
در دین اسلام اصولی (اعتقادی، عبادی، معاملاتی، اجرای حدود و ...) وجود دارد كه دستكاری و تغییر آنها به هیچ وجه [برای مسلمانان] جایز نیست و هر چه زمان بگذرد و شرایط تغییر كند باز هم این اصول ثابت خواهند ماند. البته در همهی ادیان و مكاتب فكری و اعتقادی و فلسفی، اصول ثابت و غیرمتغیری وجود دارد كه عامل زمان و مكان تغییری در آنها بوجود نمیآورد.
وحی جوهر دین و مهمترین ركن آن است و با گذشت زمان تغییر نمیكند اما نحوهی تفسیر و استنباط احكام جزئی از قواعد كلی آن، همیشه در تغییر است و دانشمندان از كانال «اجتهاد» همواره احكام جدید از نصوص وحی استخراج، و فكر دینی را امروزی میكنند.
۴. عصری شدن
در دین اسلام اضافه بر اصول و مبانی ثابت كه محدود هستند و با گذشت زمان تغییر نمیكنند، متغیرات فراوان و غیرمحدودی وجود دارند كه دینداران به اقتضای شرایط زمانی و مكانی از اصول و قواعد ثابت استخراج و استنباط میكنند. فرایند استخراج جزئیات از اصول كلی در عرف علمای اسلامی اجتهاد نام دارد كه باب آن تا روز قیامت بر دو لنگهاش بر روی افراد واجد شرایط باز است. بعضی از افراد امروزه پدیدهی جواز قرائتهای گوناگون از دین را كه زادهی شرایط فكری و فرهنگی غربی، و محصول نگرش غربیها به دین (مسیحیت) است، معادل «اجتهاد در اسلام» میدانند و براساس آن مدعی جواز قرائتهای مختلف از متن و نصوص دینی میشوند. ولی جواز قرائتهای مختلفه از متون دینی را با اجتهاد مرادف شمردن به هیچ وجه درست نیست چون اجتهاد اسلامی تنها شامل متغیرات و احكام جزئی مستخرج از كلیات و اصول میشود و هیچ مجتهدی در مقابل نص حق اجتهاد ندارد در حالی كه پدیدهی قرائتها از متون دینی، ثوابت و متغیرات دینی را مثل هم دربر میگیرد. حتی برخی از مدعیان آن صریحاً خواستار تغییر نصوص و امروزی كردن آنها هستند. منادیان جواز قرائتهای مختلفه ثوابت و متغیرات را مثل هم مورد نقادی قرار میدهند و اجتهاد در اصول ثابت را به بهانه قرائت نوین جایز میدانند كه تفصیل این مبحث از حوصلهی این مقاله خارج است. علاوه بر این، اجتهاد امری است درون دینی و محصول تعقل و خردورزی اندیشمندان دیندار در متون دینی و نصوص وحی، در حالی كه پدیدهی جواز قرائتها زادهی اندیشه و عقلانیت غربی است و با دینی كه در غرب وجود دارد همخوانی دارد.
به نظر میرسد به جای استعمال قرائتها از دین، استفاده از تركیب «تجدید تفكر دینی» كه ریشهی اسلامی دارد و از حدیث رسول خدا [۹]صاستفاده میشود صحیحتر و جامعتر است.
چنانكه قبلاً توضیح دادیم، در حوزهی دینداری و دینباوری با دو امر مواجه هستیم كه درهمآمیختن آنها به هیچ وجه صحیح نیست. ولی بسیاری از دینداران آنها را قاطی كرده و در تعیین حوزه و حریم هر كدام به اشتباه درافتادهاند و این امر منشأ تفرق و اختلافات فراوانی میان مسلمانان شده است. این دو امر عبارتند از «دین» و «فكر دینی».
منظور از امروزی كردن فكر دینی یعنی آن را با عصر همگام كردن و تطبیق دادن و به اقتضای نیاز زمان و مكان احكام جزئی را از نصوص و قواعد ثابت استخراج كردن. امروزی كردن فكر دینی غیر از نو كردن دین است چون دین را نمیتوان تغییر داد. فرایند امروزی كردن فكر دینی را میتوان «تجدید فكر دینی» یا تلفیق میان «سنت و عصر» یا «عقل و وحی» نام برد. جاودانگی اسلام و شایستگی آن برای همهی زمانها و مكانها ناشی از وجود تجدید و اجتهاد در فكر دینی است. اما وقتی وارد حوزهی دینپژوهی میشویم باید هوشیار باشیم كه به بهانهی حفاظت از اصول گرفتار جمود و انحطاط فكری نشویم و به بهانهی جواز تجدید ثوابت و اصول مقدس را به زیر تیغ تیز نقد نكشیم و مرز این دو را از هم تمییز دهیم و تفكیک كنیم.
[۸] حرب المصطلحات بین الإسلام والغرب، ص ۱۸۲. [۹] اشاره به حدیث: «إِنَّ اللَّهَ یبْعَثُ لِهَذِهِ الأُمَّةِ عَلَى رَأْسِ كُلِّ مِائَةِ سَنَةٍ مَنْ یجَدِّدُ لَهَا دِینَهَا». «خداوند در رأس هر صد سال كسی را برای این امت برمیانگیزد كه امر دینش را تجدید كند».