تعريف سكولاريسم
در جهان امروز سخن از سكولاریسم و بحث از سكولاریته كردن روند زندگی و حیات دغدغهی اصلی روشنفكران و تحلیلگران مسائل فكری و اجتماعی شده است تا جایی كه مخالفت با آن معادل و مساوی دشمنی با آزادی، پیشرفت و تكامل و زندگی متمدنانه، و گرفتاری در چنبرهی ارتجاع و محافظهكاری و استبداد تلقی میگردد، نیروهای سكولار خود را پرچمدار آزادی، مساوات، عدالتخواهی و ... قلمداد میكنند و مخالفان خود را به دشمنی با همهی ارزشها و خوبیها و نوآوریها متهم میكنند.
از اینرو، بررسی جوانب مختلفهی اندیشهی سكولاریستی و موشكافی آن و برجسته نمودن نكات مثبت و منفی آن یک ضرورت میباشد.
پژوهشگران، تعاریف گوناگونی از سكولاریسم ارائه كردهاند كه تقریباً مشخصهی مشترک همهی آنها «جدایی دین و آموزههای آن از فرایند سیاست و حكومت است». اما این تعریف، جامع و دقیق نیست چون رسالت سكولاریسم به عنوان یک مكتب فكری شامل و فراگیر، خیلی وسیعتر از این است كه در این امر خلاصه گردد. لذا متعرض برخی از تعاریف ارائه شده از آن میشوم.
در دائرةالمعارف انگلستان، مادهی سكولاریسم (Secularism) آمده است:
سكولاریسم یک حركت اجتماعی است كه رسالت آن مصروف نمودن و بازداشتن انسانها از توجه به آخرت و معطوف كردن تمامی همّ و فكر آنها به دنیا و زندگی دنیوی است. به دلیل بیمیلی شدید مردم اروپا در قرون وسطی به دنیا، و توجه بیش از حد به خدا و آخرت، اندیشهی سكولاریستی به عنوان عكسالعملی در مقابل این جریان انحرافی و در راستای گرایش و میل شدید به دنیا پا به عرصهی وجود نهاد، میل به انسان، جای میل به خدا را گرفت و میل به دنیا به جای میل به آخرت نشست. انسانها در عصر نهضت رنسانس علاقه و توجه شدیدی به پیشرفتهای فرهنگی و مادی و انسانی از خود بروز دادند و خواستار تحقق بخشیدن به خواستههای خود در این جهان به جای آخرت شدند. سكولاریسم در تاریخ جدید به عنوان یک حركت متضاد و معاند با دین مسیحیت مراحل تطور و تكامل را پشت سر نهاد [۱۳].
در دائرةالمعارف اسلامی آمده است:
عَلمانیت (سكولاریسم) مصطلحی است كه در مصر و مشرق عربی به كار گرفته میشود از واژهی انگلیسی Secularism مأخوذ، و به معنای دنیایی و واقعی و جهانی كردن است. سكولاریسم یک نزعهی فلسفی فكری و سیاسی و اجتماعی است كه جهان را مستقل و خودمختار میبیند كه اسباب و عوامل ذاتی به ودیعه نهاده شده در آن، آن را اداره میكنند ... عالم واقع و دنیا مرجع تدبیر اجتماع انسانی و دولت و زندگی هستند و جامعه و زندگی و دولت به مدبری خارج از این عالم و در ورای این طبیعت نیاز ندارند ... انسان نیز خودمختار و مستقل است، شؤون خود را خود اداره میكند، ارزشها و نظام زندگی خود را خود به واسطهی عقل و تجربه میآفریند و نیازی به شریعت آسمانی كه حاكم بر این تدبیر و اراده باشد ندارد [۱۴].
در فرهنگ سوم بینالملل آمده است:
سكولاریسم اندیشه و مكتب فكری، فلسفی است كه براساس و مبدأ عدم دخالت دین در شؤون زندگی بویژه حكومت و سیاست بوجود آمده است. سكولاریسم برپایه اندیشه و سیاست غیردینی محض پایهگذاری شده و نظامی است اخلاقی و اجتماعی مبتنی بر نفی ارزشهای دینی و توجه به اعتبارات و روابط زندگی معاصر، و متكی بر تضامن و تكافل اجتماعی و عدم توجه به مفاهیم و معیارهای دینی [۱۵].
دكتر عبدالكریم سروش بعد از ذكر تعاریف گوناگون سكولاریسم میگوید:
پس سكولاریسم عبارت شد از توجه كردن به این عالم ماده و چشم برتافتن از مراتب دیگر وجود، مراتبی كه ورای این حیات تنگ مادی ما قرار دارد [۱۶].
از تعاریف فوق روشن میشود كه در سكولاریسم، زندگی این جهان و هر چه بیشتر غرق شدن در لذتها و كامجوئیهای آن و چشمپوشی از ثواب و عقاب جهان دیگر كانون توجه دانش و بینش بشری و اندیشهی انسان است. دنیای سكولاریسم یک دنیای مادی، شهوانی و جسمی است و توجهی به روح، نفس و درون و آخرت ندارد. دنیای نفع گرفتن است نه تكلیف ادا كردن، دنیای سود بردن و بهره برگرفتن است نه تحمل رنج و زحمت و عطا كردن، دنیای آسودهطلبی است نه قربانی و فداكاری، دنیای عقل منهای وحی است، دنیای فرار و خروج از تمامی قیدها و محدودیتهای اخلاقی و ایمانی است. در این دنیا، خدا، دین و شرع جایی ندارند. انسان خدای خود و شارع خود است. هیچ احدی بر او حق خدایی و قانونگذاری ندارد. اگر بالفرض خدایی وجود داشته باشد بر عرش خدایی خویش تكیه زده و كاری به كار انسانها ندارد، چون خدای جهان و حاكم آن و قانونگذار آن انسان است نه موجودی غیر از او ...
به قول دكتر سروش «در سكولاریسم دانشها و بینشها، اندیشهها و انگیزهها همگی دنیایی و سكولار هستند» [۱۷]. یعنی انسان برای دنیا دانش جمع میكند و معلومات كسب میكند. جهانبینی انسان دنیایی میشود و از جهان مادی فراتر نمیرود، همچو انسانی فقط در چهارچوب جهان مادی میاندیشد و انگیزههای كار و تلاش انسانی و جهانی میشوند. انسان برای دنیا میخواند، میخورد، میاندیشد، مینویسد، كار میكند، میگوید، میشنود، میجوید، میسازد و ...
اهداف و مقاصد، دنیایی میشوند و از آن فراتر نمیروند. تكلیفی در كار نیست و تكلیفآفرینی وجود ندارد كه انسان در مقابل او مسؤول باشد، همهاش حق است كه میطلبد و میستاند و در برابر هیچ احدی مسؤولیت ندارد و كسی او را بازخواست نمیكند و ...
[۱۳] الإسلام والعلمانیة، دكتر یوسف القرضاوی، ص ۴۹ و مذاهب فكریه معاصره، محمد قطب، ص ۴۴۵. [۱۴] الموسوعة الإسلامیة العامة. [۱۵] الإسلام والعلمانیة، دكتر یوسف القرضاوی، ص ۵۰. [۱۶] سنت و سكولاریسم، ص ۷۹. [۱۷] همان، ص.