۳. سكولاریسم و اجتماع
رواج یافتن اندیشههای سكولاریستی و حاكم شدن ارزشهای آن بر روابط اجتماعی باعث شد كه شیرازهی زندگی اجتماعی از هم بگسلد و انسانها در روابط میان خود تمامی قیود دینی و اخلاقی را نادیده بگیرند. خانواده كه اولین و بهترین هستههای جامعه بشری است از هم بگسلد و متلاشی شود. زن و شوهر هیچ تعلقی به هم نداشته باشند و فرزندان از قیمومیت پدر و مادر رها شوند. اعتماد و اطمینان میان اقشار مختلف جامعه از بین برود و كسی به كسی اعتماد نكند. پاكدامنی و فضایل اخلاقی جای خود را به فساد اخلاقی و بی بند و باری جنسی بدهد. حیله و تزویر، حسادت و خیانت به جای صفا و صمیمیت و صداقت و اخوت بنشیند.
در روابط میان حكام و مردم، استبداد و استثمار از یک سو و تمرد و سركشی و عصیان از سوی دیگر [یا حداقل خدعه و نیرنگ] حاكم شود. چاپلوسی و نفاق به جای سمع و اطاعت بنشیند. خیانت جای خدمت را پر كند. استكبار تواضع را از صحنه خارج كند. و در یک عبارت كوتاه انسان این موجود مكرم و شریف خداوندی آنچنان در لجنزار شهوات و حیوانیت سقوط كند كه پستتر و گمراهتر از حیوانات گردد.
بدبختی بشریت در این بود كه تمامی این اعمال غیراخلاقی و غیرانسانی در شكل و عنوان علم و تكامل و تمدن ظهور و تجلی پیدا كردند و بی بند و باری و فساد اخلاقی تحت عنوان آزادیهای فردی و شخصی مورد ارزش و احترام واقع شده و حكومتها به دفاع از آن برخاستند.