زندگانی پیامبران

فهرست کتاب

مبحث هفدهم زندگی حضرت سلیمان ÷

مبحث هفدهم زندگی حضرت سلیمان ÷

حضرت سلیمان ÷پسر حضرت داود ÷است و همچنان که خداوند در سوره «ص» می‌فرماید:

﴿وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيۡمَٰنَۚ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ٣٠[ص: ۳۰].

«ما سلیمان را به داود عطا کردیم او بنده بسیار خوبی بود چرا که او توبه‌کار بود».

هنگامی که حضرت داود وفات فرمود حضرت سلیمان جانشین او گردید. همچنان که قرآن می‌فرماید:

﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ وَقَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّيۡرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيۡءٍۖ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡمُبِينُ١٦[النمل: ۱۶].

«و سلیمان وارث داود شد و گفت: ای مردم! [معرفت و آگاهی به] زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته‌اند، و از هر چیزی [که به پیامبران و پادشاهان داده‌اند] به ما عطا کرده‌اند، یقیناً این امتیاز و برتری آشکاری است».

چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّيحَ تَجۡرِي بِأَمۡرِهِۦ رُخَآءً حَيۡثُ أَصَابَ٣٦[ص: ۳۶].

«پس باد را برای او مسخّر و رام کردیم که به فرمان او هر جا که می‌خواست نرم و آرام روان می‌شد».

باد برابر فرمانش به هر کجا که می‌خواست آرام حرکت می‌کرد و همچنین خداوند می‌فرماید: به زیر فرمان سلیمان درآوردیم همه بناها و غواصان دیو را و همچنین گروه جن در اختیار حضرت سلیمان بوده‌اند چنان که خداوند می‌فرماید: ﴿وَمِنَ ٱلۡجِنِّ مَن يَعۡمَلُ بَيۡنَ يَدَيۡهِ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦ[سبأ: ۱۲]. «و گروهی از جن به اذن پروردگارش نزد او کار می‌کردند».

و در ادامه آیه قرآن می‌فرماید: جنیان هر چه سلیمان می‌خواست برایش درست می‌کردند از قبیل پرستشگاه‌های عظیم، مجسمه‌ها، ظرف‌های بزرگ غذاخوری همانند حوض‌ها و دیگ‌های ثابت که از بزرگی قابل جابه‌جایی نبود.

لشکریان سلیمان از جن و انس و پرنده برای او گردآور گشتند و همه آنان به یکدیگر ملحق و در نزد هم نگاشته شدند. آنگاه حرکت کردند تا رسیدند به دره مورچگان، مورچه‌ای گفت: ای مورچگان به لانه‌های خود بروید تا سلیمان و لشکریانشان بدون این که متوجه باشند شما را پایمال نکنند. حضرت سلیمان از سخن آن مورچه تبسم کرد و خندید و گفت: پروردگارا چنان که که پیوسته سپاسگزار نعمت‌هایی باشم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای و مرا توفیق عطا فرما تا کارهای نیکی را انجام دهم که تو از آنها راضی باشی و مرا در پرتو مرحمت خود از زمره بندگان شایسته‌ات گردان. سلیمان ÷از لشکر پرندگان جویای حال آنها شد و گفت:‌ چرا شانه بسر را نمی‌بینم؟ آیا او در میان شماست؟ و او را نمی‌بینم یا اینکه از جمله غائبان است؟ حتماً او را کیفر سختی خواهم داد و یا او را سر می‌برم اگر گناهش بزرگ باشد و یا اینکه باید برای من دلیل روشنی اظهار کند که غیبت وی را موجه سازد.

چندان طول نکشید که هدهد برگشت و گفت: من بر چیزی آگاهی یافته‌ام که تو از آن آگاه نیستی. من برای تو از سرزمین سبا یک خبر قطعی و مورد اعتماد آورده‌ام. من دیدم که زنی بر آنان حکومت می‌کند و همه چیز لازم برای زندگی بدو داده شده است و تخت بزرگی دارد و دربار بسیار مجللی. من او و قوم او را دیدم که به جای خدا برای خورشید سجده می‌برند و شیطان اعمالشان را در نظرشان آراسته است و ایشان را از راه راست بدر برده است و آنان به خدا و یکتاپرستی راهیاب نمی‌گردند و پرستش ایشان برای خورشید است. شیطان آنان را از راه بدر برده است تا اینکه برای خداوندی سجده نبرند که نهانی‌های آسمان‌ها و زمین را بیرون می‌دهد و می‌داند آنچه را پنهان می‌دارد و آنچه را که آشکار می‌سازد. جز خدا که صاحب عرش عظیم حکمفرمائی بر کائنات است معبودی نیست پس چرا باید جز او بپرستند؟ سلیمان به هدهد گفت: تحقیق می‌کنم تا ببینم راست گفته‌ای یا از زمره دروغگویان بوده‌ای؟ این نامه مرا ببر و آن را به سویشان بینداز و سپس از ایشان دور شو و در کناری بایست و بنگر که به یکدیگر چه می‌گویند و واکنش آنان چه خواهد بود.

بلقیس گفت: ای سران قوم نامه محترمی به سویم انداخته شده است. این نامه از سوی سلیمان آمده است و سرآغاز آن چنین است: بنام خداوند بخشنده مهربان برای این نامه را فرستادم تا برتری جوئی در برابر من نکنید و تسلیم شده به سوی من آئید. بلقیس با اعضای مجلس مشورت کرد و گفت: این بزرگان و صاحبنظران رأی خود را در این کار مهم برای من ابراز دارید که من هیچ کار مهمی را بدون حضور و نظر شما انجام نداده‌ام. گفتند: ما از هر لحاظ قدرت و قوت داریم و در جنگ تند و سرسخت می‌باشیم. فرمان فرمان تو است، بنگر که چه فرمان می‌دهی.

بلقیس گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به تباهی و ویرانی می‌کشانند و اهل آنجا را خوار و پست می‌گردانند و پیوسته شاهان چنین می‌کنند من برای صلح و سازش و جلوگیری از خرابی‌ها و خونریزی‌ها هیأتی را به پیش آنان می‌فرستم همراه با تحفه‌ای تا ببینم فرستادگان ما از پذیرش ارمغان یا نپذیرفتن آن و چیزهای دیگر چه خبری با خود می‌آورند تا برابر آن عمل کنیم.

هنگامی که رئیس و گوینده فرستادگان به پیش سلیمان رسید و هدیه را تقدیم داشت سلیمان شاکرانه گفت: می‌خواهید مرا از لحاظ دارائی و اموال کمک کنید و با آن فریبم دهید؟ چیزهایی را که خدا به من عطا فرموده است بس ارزشمند و بهتر از چیزهایی است که شما برایم آورده‌اید و من نیازی به این اموال ندارم بلکه این شمائید که نیازمند دارائی و اموال هستید و به هدیه خود شادمان و خوشحال هستید زیرا شما تنها به بودن این دنیا معتقدید و سخت به وسایل زندگی و رفاه آن دل بسته‌اید ولی ما بدین جهان و آن جهان باور داریم و این جا را پلی برای رسیدن به سعادت آنجا می‌دانیم به سوی ایشان بازگرد و بدیشان بگو که ما با لشکرهایی به سراغ آنان می‌آییم که قدرت مقابله با آنها را نداشته باشند و ایشان را از آن شهر و دیار «سبا» به گونه ‌خوار و زار و در عین حقارت بیرون می‌رانیم.

حضرت سلیمان ÷خطاب به حاضران گفت: ای بزرگان کدام یک از شما می‌تواند تخت او را پیش من حاضر آورد؟ قبل از آنکه آنان نزد من بیایند و تسلیم شوند. تا بدین وسیله با قدرت شگرفی رویاروی گردند و دعوت ما را بپذیرند. جنی که نیرومندترین جنیان بود گفت: من آن را برای تو حاضر می‌آورم پیش از این که مجلس به پایان برسد و تو از جای برخیزی و من بر آن کار توانا و امین هستم.

کسی که علم و دانش از کتاب داشت گفت: تخت بلقیس را پیش از آنکه چشم برهم‌زنی نزد تو خواهم آورد. هنگامی که سلیمان تخت بلقیس را پیش خود آماده دید گفت: این از لطف و فضل پروردگار من است این همه قدرت و نعمت به من عطا فرموده است تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را به جا می‌آورم یا ناسپاسی می‌کنم. هر کس که سپاسگزاری کند تنها به سود خویش سپاسگزاری می‌کند و هر کس که ناسپاسی کند، پروردگار من بی‌نیاز از سپاس اوست و خداوند صاحب کرم است و سفره کریمانه انعام خود را از شکرگزار و ناشکر قطع نمی‌کند چنانکه سعدی می‌فرماید:

ای کریمی که از خزانه غیب
کبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری

حضرت سلیمان ÷گفت:‌ تخت او را با تغییرات محل برخی از زینت‌آلات و رنگ و روغن ظاهری ناشناخته کنید تا ببینم متوجه می‌شود که تخت او است یا جز کسانی خواهد بود که پی نمی‌برند که این، خود آن تخت است.

هنگامی که بدان جا رسید و تخت خود را با وجود آن همه مسافت و درهای بسته و محافظان کاخ سلطنت، مشاهده کرد و بدان خیره شد، از سوی یکی از همراهان بدو گفته شد آیا تخت تو این گونه نیست؟ و این همان تخت نیست؟ گفت: انگار این همان است. ما پیش از این معجزه هم با مشاهده کار هدهد و شنیدن چیزهایی از قاصدان خود از حقانیت سلیمان ÷آگاهی یافتیم و از زمره منقادان و تسلیم‌شدگان بوده‌ایم و چندان نیازی به این معجزه جدید نبود و معبودهایی که به جای خدا می‌پرستید او را از پرستش خدا باز داشته بود. او هم از قوم کافر خود بود. بعد از مشاهده تخت خود بدو گفته شد داخل کاخ عظیم سلیمان ÷شو. هنگامی که صحنه شیشه‌ای آن را دید گمان برد که آب عمیقی است، زیرا که ماهیان در آن شنا می‌کردند. ساق پاهای خود را برهنه کرد تا از آب عبور کند و جامه‌های درازش‌ تر نشود. سلیمان بدو گفت: حیات قصر از بلور صاف ساخته شده است. بلقیس از دم و دستگاه سلیمان شگفت‌زده شد و سلطنت و قدرت مادی و معنوی خود را در برابر فرمانروایی و توانایی و دارایی سلیمان ناچیز دید. دل خود را متوجه خالق جهان کرد و گفت: من به خود ستم کرده‌ام و گول کفر و غرور شاهی را خورده‌ام و هم اینک پشیمانم و با سلیمان خویشتن را تسلیم پروردگار جهانیان می‌دارم و به پیغمبری او اقرار می‌نمایم و ترا به یگانگی می‌ستایم.

«ما سلیمان ÷را دچار بیماری ساختیم و وی را همچون کالبدی بی‌جان بر تخت سلطنت انداختیم تا به ابهت خود ننازد و به نیروی خویش تکیه نکند و بداند که عظمت و قدرت انسان با کم‌ترین ناخوشی و کوچک‌ترین بیماری متزلزل و چه بسا نابود می‌شود. سلیمان آن گاه که امتحان خدا را دید توبه و استغفار سر داد و به درگاه الله بازگشت».

زمانی که بر سلیمان ÷که سمبول قدرت و عظمت بود مرگ را مقرر داشتیم، جنیان را از مرگ نیاگاهانید مگر موریانه و چوبخواره‌هایی که مدت‌ها بود به عصای سلیمان رخنه کرده بودند و عصاب او را می‌خوردند. هنگامی که سلیمان در میان جنیان بر عصای خود تکیه زده بود و کارهای ایشان را می‌پایید فرو افتاد، فهمیدند که اگر آنان از غیب مطلع می‌بودند و در عذاب خوارکننده بیگاری و اسارت باقی نمی‌ماندند و راه خود را در پیش می‌گرفتند. مسجد بیت‌المقدس به فرمان حضرت سلیمان و به وسیله جنیان ساخته شد.