زندگانی پیامبران

فهرست کتاب

از بعثت (آغاز وحی تا رحلت) پایان وحی

از بعثت (آغاز وحی تا رحلت) پایان وحی

«مکه» شهری است در حجاز که در اطراف آن کوه و تپه‌های متعددی قرار گرفته است، یکی از آن کوه‌ها که به نام «جبل‌النور» یا کوه نور معروف است و غاری به نام «حرا» در بالای آن کوه قرار گرفته است، ارتفاع سقف غار به اندازه‌ای است که انسان بتواند در آن بایستد بدون آن که سرش به سقف غار بخورد. طول غار هم به اندازه‌ای است که انسان می‌تواند در آن دراز بکشد و چون در ورودی غار رو به کعبه است انسان وقتی می‌نشیند می‌تواند خانه کعبه را ببیند. محمد صپیش از بعثت اکثراً از کوه نور بالا می‌رفت و در درون این غار به تفکر و تأمل در اوضاع کاینات می‌نشست و همواره در جستجوی یک حقیقت بود، اما او آن حقیقت را در داستان‌های قوم یهود و کتاب‌های مسیحیان یا خرافات بت‌پرستان جستجو نمی‌کرد، بلکه می‌خواست برای درک حقیقت در خلوت این غار روح خویش را اوج دهد و باتفکر و دقت نظر در جهان و پدیده‌های آن پرده‌های ظلمت و تاریکی را کنار بزند و با اسرار و راز خلقت آشنا شود. می‌اندیشید که جهان هستی چگونه به وجود آمده؟ آیا یک تصادف، این زمین و آسمان‌ها و موجودات را به وجود آورده است؟ محمد صجویای حقیقت بود و روان پاک او با این چیزها قانع نمی‌شد و به خوبی می‌دانست که جهان هستی نظام و قانون کاملی دارد و تصادف کور و بی‌شعور نظم و قانون نمی‌شناسد و نمی‌تواند آفریدگار جهان باشد و باید آفریننده‌ای مدبر و توانا با دست قدرت به همه چیز هستی بخشیده باشد. در اثنای این تفکرات و اندیشه‌ها بود که در سن چهل سالگی در روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان برای اولین بار امین وحی حضرت جبرئیل ÷از جانب پروردگار در غار حرا بر وی نازل شد و گفت: بخوان، پیامبر صگفت: چه بخوانم؟ جبرئیل گفت: بخوان به نام پروردگارت که آفرید، آفرید انسان را از علق «خون بسته شده».

پیامبر صفرمود من سواد ندارم چه بخوانم؟ در این هنگام جبرئیل او را در آغوش کشید و او را با شدت هر چه بیشتر فشار داد و سپس سؤالش را تکرار کرد، باز هم محمد صگفت: چه بخوانم؟ به اتفاق اکثر مؤرخان این عمل در این سؤال و جواب یه بار تکرار شد و سپس با اراده حق تعالی چراغ معرفت در قلب محمد صبر افروخته گردید و آیه‌هایی را که جبرئیل بر او القاء می‌کرد قرائت نمود و آن آیه‌ها در حافظه‌اش نقش بست، بدین گونه صفحه تازه‌تری در زندگی محمد صباز شد و خداوند متعال مشیت و اراده‌اش بر این قرار گرفته بود که با ظهور اسلام و دعوت محمدی ججهان آن روز را که در تاریکی جهل و نادانی و شرک و بت‌پرستی فرو رفته بود به سوی نور و روشنی توحید و یکتاپرستی و صراط مستقیم هدایت فرماید و تقدیر چنین بود که محمد صآینه دین را در فاصله بیست و سه سال جلا دهد.

محمد صتوانست قوانین و شریعت اسلام را به طور کامل و بدون نقص و نارسایی به جهان بشریت ابلاغ نماید و مأموریت خود را در کمال صداقت و امانت و جدیت هر چه تمام‌تر با وجود همه اذیت و آزارهایی که از جانب کفار قریش و مشرکین و منافقین متوجه او بود به انجام برساند و با نیروی لایزال الهی همه موانع و عوامل بازدارنده را از پیش پای خود بر دارد با این که حضرت محمد صو یارانش در شهر مکه با انواع اذیت و آزار مشرکین و بت‌پرستان مواجه شدند با این حال سیزده سال تمام با شرکت و بت‌پرستی مبارزه نمود و مجدانه مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت می‌کرد تا این که پس از سیزده سال به فرمان الهی در ماه ربیع‌الاول به همراهی حضرت ابوبکر صدیق از شهر مکه به مدینه منوره مهاجرت فرمود و در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه به شهر مدینه وارد گردید و مسلمانان مدینه «انصار» مقدم مبارک او را گرامی داشتند. تا پیش از هجرت، مسلمانان تاریخی نداشتند ولی از هجرت ابتدای تاریخ هجری از همین سال هجرت تعیین گردید.

حضرت محمد صپس از ده سال اقامت در شهر مدینه در روز دوشنبه ماه ربیع‌الاول سال یازدهم هجری در سن شصت و سه سالگی چشم از جهان فرو بست و در حجره عایشه لجسد مبارک او را به خاک سپردند.

اگر حضرت محمد صوفات یافت پرتو دین او هرگز خاموش نخواهد شد و نوری که از سرزمین نجد و حجاز بر افروخته شده بود و به اقصی نقاط جهان سرایت کرد تا ابد بر جهان و جهانیان خواهد تابید.

پس از فوت پیامبر صدر میان صحابه شنسبت به محل دفن او اختلاف نظر پدید آمد، عده‌ای گفتند او را در بقیع دفن می‌نماییم و عده‌ای دیگر می‌گفتند او را در شهر مکه در مقبره آباء و اجدادش دفن کنیم، بعضی‌ها می‌گفتند او را در مسجد خودش به خاک بسپارم، هر کس در این خصوص چیزی می‌گفت تا این که حضرت ابوبکر صدیق فرمود: من از پیامبر صشنیده‌ام که فرمود: «ما دفن نبي إلا حيث يموت» یعنی: «هر پیامبری در هر جا فوت کرد باید در همان محل دفن شود». ابن ماجه قزوینی این حدیث را به صورت فوق روایت نمود اما ترمذی این حدیث را چنین نقل کرده است: «ما قبض الله نبياً إلا في‌ الـموضع الذي يحب أن يدفن فيه» خدای تعالی روح پیامبری را قبض نمی‌نماید مگر در محلی که دوست دارد در آنجا دفن شود به همین دلیل پیامبر را در خانه‌اش به خاک سپردند.

والحمدالله أولاً وآخراً

اگر با محنت و تلخی نشستم
ز سایه‌ی اولیا از غم بر