مبحث بیست و یکم زندگی حضرت عیسی ÷
عمران پدر حضرت مریم ÷یک شخصیت خیلی بزرگوار و مشهود و با فضیلت بوده است همسرش که خواهر همسر زکریا بوده است فرزندی نداشت و بسیار آرزوی فرزند داشتن میکرد. روزی پرندهای را دید که جوجهاش را زیر بغل خودش قرار داده بود مشاهده وضعیت این پرنده آرزوی فرزند داشتن را در او زیادتر و حریصتر کرد. برای به جا آوردن این آرزو به مسجد بیتالمقدس رفت و در آنجا بسیار ناله و زاری را سر داد و از خداوند دعا کرد که به او فرزندی عطا فرماید. بعد از گذشت مدتی همسر عمران که «حنه» نام داشت احساس کرد که حامله است. در حالت شادی رو به آسمان کرد و گفت:
﴿إِذۡ قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ عِمۡرَٰنَ رَبِّ إِنِّي نَذَرۡتُ لَكَ مَا فِي بَطۡنِي مُحَرَّرٗا فَتَقَبَّلۡ مِنِّيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٣٥﴾[آل عمران: ۳۵].
«خداوند شنید هنگامی که همسر عمران «حنه» گفت: پروردگارا من آنچه را در شکم دارم خالصانه نذر تو کردم تا کارش تنها خدمت به بیتالمقدس باشد. پس آن را از من بپذیر که تو شنوا و دانایی و گریه و زاری مرا میشنوی و اخلاص و هدف مرا میدانی».
پس هنگامی که او را زائید دید که دختر است و به درگاه پروردگار دست مناجات برداشت و عذر خواهان گفت: خداوندا من او را دختر زائیدم ولی خدا بدان چه او به دنیا آورده بود، آگاهتر بود از خود مریم و بهتر میدانست که پسر مانند دختر نیست و این دختر به مراتب از پسری که آرزوی او بود سودمندتر خواهد بود و گفت: من او را مریم نام نهادم و او و فرزندانش را از وسوسه و گمراهسازی شیطان مطرود از درگاه فضل و کرمت به تو میسپارم و در پناه تو میدارم.
خداوند مریم عليها السلام را به طرز نیکویی پذیرفت، و به طرز شایستهای نهال وجود او را رویانید و پرورش داد و چون پدرش عمران وفات کرد، خداوند زکریا شوهر خاله او را سرپرست او گردانید. هر وقت که زکریا وارد عبادتگاه حضرت مریم میشد غذای تمیز و زیادی را در پیش او مییافت باری به مریم گفت: این از کجا برای تو میآید؟ گفت این از سوی خدا میآید. خداوند به هر کس که بخواهد بیحساب و بیشمار روزی میرساند.