عقل و خرد
دیشب به سرم آتش عشقی زحق افتاد
در حالت بیداری، بر تن عرق افتاد
قرآن چو گشودیم، مفاتیح ور افتاد
حق آمد و با آمدن او ورق افتاد
با عقل و خرد، هر که در افتاد ور افتاد
در آن ورق پاک، چنین بود نوشته
در جنب خدا صحبت اغیار چه زشته
هر چند علی جانم در ناف بهشته
آخوند به دوزخ بشود سرخ و برشته
از چنگ توهم، دل خود را بکن آزاد
با عقل و خرد، هر که در افتاد ور افتاد
آخوند تورا مثل خودش احمق وخر کرد
با قصه و افسانه به تاریخ سفر کرد
دزدید تو را ایمان، پس گوش تو کر کرد
در کشور تو فتنه و اندوه و شر افتاد
با عقل و خرد، هر که در افتاد ور افتاد
کام و دهن از نام خدا یافت حلاوت
باغ و چمن از یاد خدا یافت طراوت
با وحدت وتوحید نکن جنگ وعداوت
چون ملت تو تجزیه گردیده و بر باد
با عقل و خرد، هر که در افتاد ور افتاد
حوران بهشتی را با شرک چه کار است؟
خیل ملک ازجمع شیاطین به فرار است!
اعمال شما موجب بیزاری و عار است!
شد بتکده ها از طرف شیعه چه آباد
با عقل و خرد، هر که در افتاد ور افتاد
من دوست تو هستم نه دشمن دینت
باشد که خدا باشد همواره قرینت
تو فحش به من دادی از شدت کینت
این نکته زیبا را از من مبر از یاد
با عقل و خرد، هر که در افتاد ور افتاد