مصیبت نامه ( شعر )

فهرست کتاب

از توهم تا حقیقت

از توهم تا حقیقت

گفت شخصی: عمر بـود کـافـر
هـم حسـود و خشـن هـم مـزور
غــاصـب بـــارگـاه خـلافــت
دشـمـن اهــل و بـیــت نبـوت
قـاتــل فـاطمـه از سـر کیــن
عـاشق تفــرقـه دشمـن دیــن
گفتم: ای دوست یک لحظه خاموش
در تعصب چـرا مـی زنـی جوش؟
زیـــر تبلیـغ مــداح، مـــُردی
زیـر تقلیـد، چـون ره سپُــردی
بـارگـاه خـلافـت، خیـال است
قصر و تخت و محافظ، محال است
حرف تـو کفر و وزر و وبال است
چونکه مبناش، وهم و خیال است
مست مشتــی خیـالات خامی
اطلاعـــات تـــو چنـــد نــامی
گـر عمـر یـا ابـوبکر، بـد بود
نـزد احمد کـه پــاک است رد بود
همنشیـن علـی و مـحمـــد
قاتـل و ظالـم و غــاصب و بــد؟
آفـریـن بـر محمـد از اینکار
همـنشینـان او زشـت و غــدار!
حـاصـل دستـرنـج محمــد
عــده ای آدم ظـالـم و بــــد!
بـَه بَـه از دست پرورده هایت
جملـه شیطان صفت در نهـایت!
حـاصـل سالهـا رنج احمــد
عـــده ای آدم ظـالــم و بـد!
گـر عمـر، قـاتـل فاطمه بُد
ام کلثوم کـی همسـرش شـد؟
کـه شود همسر قاتـل ام کلثوم؟
غـافـلی، غـافـل از لام تـا کـام
کـه دهد دخترش را به قاتل؟
عقـل شیعـه چـرا گشتـه زائل؟
عقـل تو دست مداح احمق
حرف حق، تلخ شد تلخ شد حق
گـر علـی بـود اول خلیفـه
کس نمـی رفـت انـدر سقیفــه
در سقیفه که بودند؟ انصار
در تخلف ز قـرآن، علمــــدار؟
مـدح آنهـا به قرآن نمودار
ناگهان یک شبه مثل کفـــار؟
در سقیفه که بودند؟ انصار
جمله بیمار دل، جمله مکــــار؟
یکصد آیه به تمجید اصحاب
آمده، شیعه خود را زده خـواب
مدح آنها بـه قـرآن، نمودار
جمله بیعت شکن، جمله غـدار؟
جملگی کوردل، جمله بیمـار
جمله شیطان صفت، جمله مکار!
یک شبه ناگهان ضد قرآن؟
ناگهان یک شبه اوج عصیان؟
نیست اندر سقیفه روایــت
نــه اشــاره به یک نیمه آیت
نیسـت آنجا سخن از وراثت
از احــادیث پـوچ، از حماقت
نه سخن از غدیر است و بیعت
نـه ز آیـات قـرآن رحمــت
نـه سخن از روایـات جعـلی
نـه خبـر از احـادیـث فعلی
بود علی مشورت ده به ظالم؟
ایکـه هستـی ابوجهل عالم
نیست علامه، جهاله است این
سینه اش غرق بیماری کین
مستمعهـای تـو پـر جهـالت
خالی از دانش و در ضلالت
عقـل تـو بنـد قـلاده ها شد
بعد از آن مثل گرگی رها شد
دور از واژه‌هــای خــدا شد
تـا دهـانـت به تکفیر وا شد
منطق و مدرکت، فحش و نفرین
خشـم و اندوه بیهوده و کین
نــام خـود در تبـاهی نوشتـی
فکـر کردی که ناف بهشتی
حیف، چون راه تو راه شرک است
وای بر آنکه با شرک پیوست
در تعصب، نفهمـی حقیقــت
کی رها می شوی از ضلالـت؟
جمله اصحاب جاهل، تو عالم
عـادلی تو، همـه خلق، ظالم
مولوی جاهل است یا که سعدی؟
یا که عطار شد شخص بعدی؟
یـا کـه خیـام یـا ابـن سینـا؟
یـا کـه زیـد آن شهیـد مصفا؟
یا سنایی که عارف ترین است؟
یا غزالی که او بهترین است؟
یـا شهاب الـدیـن سهروردی؟
یک نفر را بگو گر تو مردی!
افتخـــار همـــه فخـر رازی
پس بفهمی اگـر اهـل رازی
شیعه شـاه عبــاس هستـی
از اباطیـل علامـه مـستــی
می روی قعر دوزخ، عزیـزم
مـن ز افکـار تـو می گریزم
دشمن روضه ام، دشمن جهل
دشمن مفت خورهای نا اهل
دشمـن منبـر و خود زنی ها
قصـه قهـر خـالـه زنـی ها
دشمن فـرقه بـازی، تعصب
دشمن جهـل، کینه، تقلب
دوست عقل و تحقیق و فکرم
مثل یک روح بی کینه بکرم
دشمن جهل و خشم و دروغـم
آیـه هــای خـدا در فروغم
دشمن اشـک و رنـگ سیـاهم
عـاشق خنــده و نـور ماهم
پیــرو راه پــاک نبـــــی ام
عــاشـق حـرفهای علی ام
چون عمر، ساده و رک و عاشق
چون ابوبکر، صدیق و صادق
چـون علـی عـاشق اتحــادم
دشمـن آدم بیـســـــوادم
چــون علی بـا خوارج بدم من
دشمـن آدم احمـقـم مـــن
خارجی کیست؟ دید تک بعدی
متعصب، همیشه سگ بعدی
خـــارجی کیست؟ آدم احمق
دشمـن انتقــاد و راه حـــق
خارجی کیست؟ دید گنجشکی
عـاشـق رنـگ مکروه مشکی
دشمن شبهه مـردان احمـــق
جاهلان سبک عقل نـــاحق
گـوش اینها به قرآن شده کـر
من چه گـویم ز دادار بهتـر؟
پس رها کن که اینها اسیرند
عاقبـت در جهـالت بمیـرنـد
چـون بمیرنـد بیـدار گـردند
مات و مبهوت زین کار گردند
چون قیامت شود، شرمسارند
سوی دوزخ، همـه رهسپارند
در سرت بـود فکـر شفاعت
قعر دوزخ شدی جای جنت!
کـرد آخوند، گمراه و خوارت
بُـرد آخـر، بـه دارالبــوارت
عقل را چون که تعطیل کردی
مست صـدهـا اباطیل کردی
در پی نفس دون، چون دویدی
جای جنت به دوزخ رسیـدی