افعی مذهب
افعی مذهب بهروی گنج دینافتاده است
در میان مسلمین غوغا و کین افتاده است
از برای قصه هایی زشت و سرتا پا دروغ
اختلافی پوچ اندر مسلمین افتاده است
بیرق بدعت شده بر دستهای ما بلند
دین ز نادانی ما روی زمین افتاده است
دردل بی نور ما میل خرافات است وبس
در سر بی مغز ما تنها همین افتاده است
اقتصاد ما فلج از مشرکین بی خدا
تا گذار تاجران برخاک چین افتاده است
مثل خون زهرخرافات است در رگها روان
گرچهجای مُهرها روی جبین افتاده است
ادعای فضل و دانشمندی و ایمان کند
احمقی که روزی از ماء معین افتاده است
آب دانش شست خاک جهلودیدم فاجعه
افعی مذهب بهروی گنج دین افتاده است