بترس
از نعره های آدم غرق جنون بترس
ازواعظی که رفته پی چندوچون بترس
از آنکه زشتچهرهتر ازدیو شد نترس
ازآن کسیکه زشتشده ازدرون بترس
رنگ سیاه، خون به دلت می کند بدان
از رنگهای تیرهتر از رنگ خون بترس
شیطانی است رسم و ره مفتیان شهر
از دیو جهل و نغمه روحانیون بترس
گیرم که تا کنون سر تو شیره مال شد
بگذشت آنچه بود، عزیزم کنون بترس
زنهار، قصه ها نشود اعتقاد تو
زین قصههای له شده اندرقرون بترس
از دیو جهل و آدم مداح و حرف مفت
از گریه و سیاهی و فریاد و خون بترس