از ماست که بر ماست
یک تن یا یک توده وقتی میتواند به جایی برسد که راهش روشن و مقصدش معیّن باشد؛ ولی مردمی که از یک طرف قانون میگذارند و از طرف دیگر میگویند این قانونها بدعت است، کسانی که از یک طرف میگویند مال دولت و پول بانک حرام است و از طرف دیگر برای گرفتن همان مال بر سر و شانه هم بالا میروند، تودهای که از یک طرف میگویند قانونگذاری فتوا تنها حق مجتهد است و از طرف دیگر میگویند رأی دادن به کسانی که با بودن مجتهد قانون میگذارند واجب است، چنین توده به جایی نخواهد رسید؛ نخواهد رسید تا راه ما همین است وضع ما هم چنین است.
بسیاری از نویسندگان ما برای اینکه مردم را از خود نرنجانند و زمینۀ انتخاب یا فروش روزنامهشان بر هم نخورد، هر نقصی در توده ببینند گناهش را به گردن دولت میاندازند؛ و حال آنکه دولت کسی جز خود مردم نیست. اگر توده راستی چیزی را بخواهد دولت چه کاره است؟ رضاشاه با همۀ نیرو و نفوذش خواست یک چادرِ دستوپاگیر را از ایران بردارد، نتوانست؛ پس چگونه ممکن است دولت کنونی بتواند در برابر اراده تودهـ آن هم اراده اصلاحـ بایستد.
این همه مردم از رشوهخواری ادارات فریاد میزنند، ولی میبینیم همانها هنگامی که به ادارهای میروند، پیش از آنکه کارمند مربوط سخنی بگوید، به زبان بیزبانی میفهمانند که ما برای دادن حق و حساب حاضریم. این همه از وظیفهنشناسی کارمندان گله میکنند، ولی میبینیم اگر رئیسی در خواستن وظیفه از زیردستانش پافشاری کند، او را بدجنس یا مردمآزار یا خشک میخوانند.
ما یک مأمور یا یک رئیس یا فرمانده را وقتی خوب میشماریم که چشم خود را بر هم گذارد و خطای دیگران را ندیده بگیرد؛ یک بازاری را وقتی خوب میدانیم که عرقچینی بر سر و تسبیحی بر دست و جامۀ بلند بر تن داشته باشد و به چیزهای دیگرش کار نداریم؛ یک ملا را وقتی خوب میشماریم که خود را به شاهسیم بزند و با هر چیز تازهای مخالفت کند؛ یک روزنامه را وقتی خوب میدانیم که هرچه میتواند به حق یا ناحق بدگویی کند. ایرانیان، با تعارف و ماستمالی کار درست نمیشود، تا ما چنینیم، وضع ما هم همین است.