گفتار یکم: خدا
دین امروز ما میگوید خدای یکی است ولی در عمل پا را از شرک هم بالاتر نهاده. اسم خدایی را به او داده ولی اختیارات آن را میان امامان و امامزادگان به نسبت شهرت تقسیم کرده. اگر کسی به خدا هرگونه زبان درازی کند، ندیدهایم کسی به جلوگیری برخیزد. خیام و دیگران که آن همه بیادبی به خدا کردهاند، باز هم فیلسوفند و بزرگ و کتابهاشان هم میدانید که کجاها رفته، ولی اگر کسی بگوید گنبدپرستی همان بتپرستی است که آن همه اسلام با آن جنگید، میگویند عقیدهاش فاسد است و فکرش مسموم.
در زیارت جامعۀ کبیره، که به گفتۀ مجلسی بهترین زیارات جامعه است، از جهت متن و سند و فصاحت و معجزات هم برای آن نقل کردهاند، شما میخوانید: «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ، وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ إِلَيْكُم، بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَبِكُمْ يَخْتِمُ اللَّهُ ... وَبِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ مِنَ السَّمَاءِ ... » [۳]. اگر این شرک نیست پس دیگر شرکی در دنیا نخواهد بود. در کتاب کافی، که یکی از آن چهار کتاب معتبر است، مینویسد: «خدا عالم را آفرید و اختیار آن را به محمد و علی و فاطمه واگذاشت»، ولی بعدها ـچنان که میدانیدـ به این شماره افزوده شده، تا امروز که در کمتر شهر و دهی است یک یا چند بتخانه برپا نباشد.
شاید بگویید اینها بتپرستی نیست؛ میگویم پس اول بتپرستی را معنا کنید تا گفتگو تمام شود. قرآن میگوید: «آنان که جز از خدا [را] ولی گرفتهاند، میگویند ما آنها را نمیپرستیم مگر آنکه ما را به خدا نزدیک کنند» [۴]. آنچه از این آیه و آیات بسیار دیگر به دست میآید، [این است که:] شرک عبارت است «از خواستن کار خدایی از غیر خدا با فروتنی در برابر آن»؛ حال اگر شما این معنا را میپذیرید که چه بهتر وگرنه خودتان آن را معنا کنید تا ببینیم آن شرکی که بیست و سه سال اسلام با آن جنگید چیست؟ شما که در مسائل نیشغولی آن طور موشکافی میکنید، چه شد که موضوعی را به این بزرگی ندیده گرفتید؟ قرآن و تاریخ اسلام کم و بیش نود درصدش جنگ با شرک است؛ ولی آن را به یک بار فراموش کردید، و در عوض، مردم را به چیزهایی سرگرم نمودید که کوچکترین دردی را از دنیا و آخرت دوا نمیکند.
من راستی خندهام میگیرد وقتی میبینم این مردم خود را به اسلام میبندند و یا از آن طرفداری میکنند. یک پایۀ مهم اسلام، توحید است؛ شما از همین توحید چه بهرهای دارید؟ اگر یک مادی تمام ادعای توحید کند، خیلی به حقیقت نزدیکتر است؛ زیرا او همۀ عالم را پیرو یک نظام ثابت میداند، ولی شما هزاران سنگ و چوب قبر و صاحب قبر را دست اندرکار میدانید.
قرآن در چند جا میگوید: خود پیغمبر غیب نمیداند؛ در چند جا میگوید: او هم بشری است مانند دیگران، جز اینکه به او وحی میشود؛ و میگوید: او مالک سود و زیان خود نیست [۵]؛ ولی شما برای امامزاده داود هم حاضر نیستید اینها را بپذیرید. ابن مکتوم، از اصحاب خاص پیغمبر، کور بود؛ نه او بینایی خود را از پیغمبر خواست و نه پیغمبر چنین کاری کرد. عقیل، برادر علی، کور بود؛ نه این به برادر خود دخیل بست و نه او عقیل را به چنین حاجتی رسانید؛ ولی شما میگویید تربت امام، «شفای هر درد و امان از هر بلایی است». نه راستی، شما در این سخن اگر شوخی میکنید، که دین خدا و جان مردم شوخیبردار نیست؛ و اگر جدی میگویید، پس چرا معطلید؟ بگویید همۀ این بیمارستانها و داروخانهها و دانشکدههای طب و داروسازی را برچینند. اگر بگویید عقیده لازم است، چارۀ آن هم آسان است؛ شما خودتان که عقیده دارید، این کار را دربارۀ خود بکنید؛ دیگران هم وقتی دیدند، عقیده پیدا خواهند کرد و در نتیجه، هم مردم ایمان میآورند و هم دنیا از چنگ این بیماریها و این خرجها آسوده میشود.
شما خود میگویید برای هیچ کس نباید قبر ساخته شود؛ چنان که در همان کتاب کافی چند حدیث از پیغمبر و امام آمده که وصیت کردهاند قبر ما را چهار انگشت از زمین بالا آورید و در بعضی هم میگوید چهار انگشت بالا آورید و روی آن آب بپاشید که معلوم است این بلندیِ چهار انگشت هم برای این است که پس از ریختن آب و گذشتن زمان، مساوی زمین شود؛ چنان که در جای دیگر هم هست که قبر پیغمبر و صحابه مساوی زمین بود و نیز این حدیث در خیلی جاها آمده که علی گفت: «امر میکنم تو را به چیزی که پیغمبر مرا امر کرده، به اینکه هر قبری دیدی از زمین بلند است، آن را مساوی زمین کن و هر تمثالی دیدی آنرا محو کن». اکنون باید پرسید که شما با داشتن چنین دستورهایی ـکه بعضش در اینجا گفته شدـ چگونه به خود اجازه میدهید این همه گنبد و بارگاه برپا شود؟
میگویند: بزرگان دین کم از سرباز گمنام یا فردوسی نیستند؛ پس چرا دیگران قبر آنها را میسازند؟ میگویم: شما که مقلد دیگران نیستید؛ آنها هرچه میخواهند بکنند؛ شما این همه نهی را که در این باره رسیده چه خواهید کرد؟ و به علاوه، احترام غیر از عبادت است؛ شما قبر را بابالحوائج میخوانید و برای آن زیارت جامعۀ کبیره ـکه سراپا شرک استـ میخوانید شما بر خاک قبر سجده میکنید؛ با این حال، کار خود را با آنان در یک ردیف میآورید؟
میگویید: اگر کسی به حاکم شهری کار داشته باشد، اول باید دربان را ببیند. آیا خدای عالم به قدر یک حاکمی نیست؟ میگویم: اشتباه شما در همین جاست که گمان میکنید خدا مانند شاهی است که خود نمیتواند به کارهایش رسد؛ ناچار وزیر میگیرد؛ و یا مانند آخوند مکتب است که وقتی شاگرد را به فلک بست، خیلی میزند، مگر اینکه دیگری بیاید و میانجیگری کند؛ تَعَالَى اللهُ عَمَّا يَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا.
دین امروز ما میگوید: دوم از اصول دین عدل است؛ ولی مانند گندمنمایانِ جوفروش خدایی را که در عمل به ما نشان میدهد، میبینیم خیلی ستمکار و کارهایش خیلی کودکانه است؛ زیرا این خدا کاهی را به کوهی میبخشد و کوهی را به کاهی؛ این خدا به بها نمیدهد ولی به بهانه میدهد؛ این خدایی است هر دَم خیال، که امروز تصمیم میگیرد و فردا از رأیش برمیگردد. در کافی با سند صحیح رسیده که خدا قیام قائم را سال هفتاد هجری معیّن کرده بود، ولی چون مردم امام حسین را کشتند خدا اهل زمین را غضب کرد و آن را به سال صد و چهل هجری پس انداخت [= به تعویق انداخت] و چون ما این را به شما گفتیم و شما هم به مردم گفتید، دیگر خدا برای این کار وقتی پیش ما نگذاشت. در جای دیگر است که امام جعفر صادق، اسماعیل را جانشین خود کرد؛ پس چون از اسماعیل کاری سر زد که او نپسندید، جانشین خود را موسی کرد، چون از علت این تغییر پرسیدند، گفت: دربارۀ اسماعیل «بَداء» [۶]پیدا شد. راستی اگر خدایی این طور است پس هر بیسروپایی حق دارد ادعای خدایی کند.
این خدا برای یک عزاداری یا زیارت ثواب هزار شهید، و به روایتی، صد هزار شهید، و به روایتی، هزارهزار شهید میدهد. راستی اگر خدا همین طور است که ما شناختیم، چه اندازه بدبخت بودند شهیدان بدر و احد که نفهمیدند دستگاه این خدا بچهبازی است و بیجهت جان شیرین خود را فدا کردند؛ و چه اندازه خوشبختیم ما که چنین خدایی را شناختیم، و در نتیجه، آسوده میخوریم و میخوابیم و با یک زیارت، ثواب هزار شهید بدر را میبریم. آفرین به این تردستی که حقهبازان دنیا باید پیش شما «ای والله» بگویند؛ زیرا آنها تنها چشمبندی میکنند؛ و[لی] شما هم چشمبندی میکنید و هم عقل بندی.
موضوع دیگری که در این گفتار باید روشن شود، استخاره و غیبگویی است که برای ما گرفتاری بزرگی شده. حال میپرسیم که: آیا استخاره ما را به واقع راهنمایی میکند یا نه؟ اگر بگویید میکند، دروغ است؛ زیرا ما اگر با خدا چنین راهی داشتیم که بفهمیم کالا را چه وقت باید خرید و یا فروخت و یا چه وقت باید به دشمن حمله کرد و چه وقت باید دست نگه داشت، پس میتوانیم به این وسیله بر همۀ دنیا سیادتِ مالی و سیاسی پیدا کنیم؛ مثلاً: موسیلینی (حامی اسلام) به جای اینکه چند سال جنگ کند و پس از آن همه خسارتهای جانی و مالی بفهمد شکست میخورد، یک چنگ میانداخت به تسبیح و یا قرآن و همان نتیجه را بیآن همه خسارت به دست میآورد. از این نزدیکتر، در جنگ قفقاز که با دستور و شرکت خود علما بود و به شکست ایران تمام شد، خوب بود اول استخاره میکردند و این همه زیان و ننگ برای ایران بالا نمیآوردند.
و اگر بگویید که استخاره واقع را نشان نمیدهد، پس چرا مردم را فریب میدهد؟ چرا با نام خدا و جان و مال مردم بازی میکنید؟ دختری را برای همسری جوانی میپسندند؛ پس از گفتگو بنا میشود با خدا مشورت کنند؛ دانهها جفت میآید؛ در نتیجه، این دو نفر باید مدتها طاق بمانند تا چه وقت برای هر یک همسر مناسب دیگری پیدا شود؛ آن یکی پولی تهیه کرده و خانهای را با پول و زندگی خود مناسب دیده، ولی استخاره بد میآید؛ این از خانه محروم میشود و آن از پول. خدا میداند از همین استخاره چه خسارتهای سنگینی به ما رسیده و اینان با همان زرنگیِ مخصوص به خود، بر روی همه روپوش گذاشتهاند.
اما غیبگویی یا هر کار دیگری مانند آن، اگر از راه دین است که هیچ کس به خدا نزدیکتر از پیمبران نیست و شما میبینید که پیغمبر اسلام در چند جای قرآن خود را از این کار برکنار میداند؛ و اگر از راه علم و آیین طبیعت است که هیچ کس مانند اروپاییان در این زمینه پیش نرفته و شما میبینید که آنها چنین ادعایی ندارند.
ولی ما از اینها چشم میپوشیم و میگوییم هیچ دلیلی بهتر از وقوع نیست. شما اگر غیبگویی و به طور کلی هر کاری که از آیین طبیعت بیرون است نزد خود یا هر کسی دیگر سراغ دارید، بیایید به خرج من، دانشمندانی را بخوانید و مجلسی برپا کنید تا در برابر آنان این کار خود را نشان دهید و ما هم آن را به همه جا اعلام میکنیم تا آنان که ایران و هندوستان را مهد خرافات میخوانند، بدانند که اینجا جای مردان خداست.
میگویید:
هر که را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و زبانش دوختند
میگویم: این چگونه اسراری است که تنها به مردمان زودباور و بیسواد حق دارید بگویید و نشان دهید، ولی پای مردمان دقیق و کنجکاو که به میان میآید، آنگاه جزء اسرار میشود؛ اگر سرّ است، به هیچ کسی نباید گفت و اگر نیست، باری یک بار آن را در چنین مجلسی آشکار کنید.
داوریِ خرد یا نتیجۀ سخن: آدمی دنبال هر چیزی رود، میخواهد مقصود خود را در نزدیکترین راه به دست آورد. از این رو، وقتی به این جهان نگاه کرد و به جستجوی پدیدآورندۀ آن افتاد، خیلی میل داشت او را در همین عالم مادی بیابد؛ از این رو، دستهای مادی شدند و دستهای بتپرست؛ با این فرق که دستۀ اول راه را درست رفتند ولی در نتیجه خطا کردند، اما بتپرستان از اول راه را خطا رفتند، تا پیمبران آمدند و مردم را به منظور اصلی راهنمایی کردند؛ ولی چیزی نگذشت که باز به یاد هندوستان افتادند و گفتند: ما که نمیتوانیم خدای پیمبران را نه چشم و نه به دست و نه در خیال بیاوریم، و از طرفی سخن آنها را هم نمیتوان نشنیده گرفت، پس میگوییم خدای پیمبران مال آنها و خود آنها هم مال ما، تا بتوانیم دور قبرشان پنجره گذاریم و در پنجه بگیریم. باری، اگر نشد خود را به آن رسانیم، میتوانیم آنها را در ذهن خود حاضر کنیم.
ولی باید دانست که اگر آدمی بتواند همه چیز را به میل خود درآورد، اختیار خداسازی به دست او نیست. شما خیلی میل دارید که با نذر کردن شمع و گوسفند و ساختن گنبد و بارگاه به حاجتهای خود برسید، ولی خدا گیتی را بر روی نظم ثابت و کاملی گذاشته و هیچ ممکن نیست با این کارهای کودکانه آن را تغییر داد.
از این رو باید گفت هر که ادعای کار خدایی، یعنی هر کس کاری کند که از توانایی بشر بیرون است، دروغگو و بدتر از کلاهبردار و راهزن است و باید او را در برابر چشم عموم اعدام کرد تا دیگر کسی هوس نکند نام خدا را وسیلۀ نان خوردن یا به دست آوردن مقام قرار دهد؛ و اگر این را نتوانستید، باری، یک تودۀ رشید باید چنین کسان را خوار شمارد، و اگر این را هم نکرد، خود آن توده به حکم طبیعت، که آن هم حکم خداست، محکوم است به اعدام و دیر یا زود نابود خواهد شد.
[۳] ترجمه کامل این بخش از دعا بدین شرح است: [ای ائمه،] پدرم و مادرم و جانم و خانوادهام و مالم فداى شما. هر که خدا را خواست به وسیله شما آغاز کرد، و هر که او را یکتا و بىهمتا شناخت از ناحیه شما آن را پذیرفت، و هر که آهنگ او کرد به وسیله شما توجیه شد. اى سروران من، ثناى شما را به شمارش نمىآورم، و با زبان مدح، به کنه عظمت شما و از طریق وصف به قدر و منزلت شما نمیرسم، و شما نور اخیار، و هادیان ابرار، و حجتهاى خداى جبارید. خدا به شما آغاز کرده است، و به شما پایان مىبخشد، و به یمن وجود شما باران را فرو میبارد، و آسمان را از سقوط به زمین بدون اذنش باز میدارد. (ویراستار) [۴] ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾[الزمر: ۳]. [۵] ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا﴾[الأعراف: ۱۸۸]. [۶] عقیده بداء که از عقاید شیعه است، میگوید تقدیر خدا در نتیجه رفتار انسانها تغییر میکند و گاهی خدای متعال به دلیل عملکرد بندگانش، از تقدیر حتمیای که برای انسان درنظر گرفته منصرف و پشیمان میشود. (ویراستار)