در آمد
در بیان معنی واژهها و مهمترین اسباب این موضع، نخست معنی واژههای بحث:
۱- شبهات جمع شبهه و در لغت یعنی التباس و اختلاط، در لسان العرب آمده: «أمور مشتبه یعنی پیچیدگیها» [۱].
و صاحب مختار الصحاح میگوید: شبهه یعنی التباس و امور مشتبه یعنی آنچه دارای اشکال و پیچیدگی است. و متشابهات یعنی همگونها و هم مانند [۲].
و فیومی میگوید: شبهه در عقیده یعنی مأخذ دارای لبس است و شبهه نامیده شده چون مانند و شبیه حق است [۳].
و در اصطلاح: یعنی آنچه به دل خطور میکند و مانع از رسیدن دل به حقیقت میشود [۴]، چون حق با باطل برایش مشتبه میگردد و برای او روشن نمیشود.
شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: و شبهای که بوسیلۀ آن بعضی از مردم گمراه میشوند، همان است که حق و باطل در آن مشتبه و به هم آمیخته است [۵]. و میگوید: و برای مردم باطل محض مشتبه نمیگردد، بلکه حتماً باید با مقداری از حق آمیخته شود تا مردم دچار اشتباه گردند.
پس شبهه یعنی آنچه حق و باطل را درهم میآمیزد و گمان برده میشود که باطل حق است. و منظور از شبهه در این کتاب یعنی آنچه مخالف آن را دلیلی برای عدم التزام خود به فهم نصوص شرعی در پرتو فهم سلف صالح گمان میبرد [۶].
۲- منظور از روشنفکران اسلامی، علما و متفکرانی است که اسلامگرا نامیده میشوند، کسانی تحت تاثیر مکتب فکر تجدد گرایی (عقل گرایی) [۷] قرار گرفتهاند که به صورت کلی یا جزئی استناد به نصوص شرعی را در سایر امور زندگی نمیپذیرند، و اینان عبارتند از سکولاریستها و کسانیکه چپ اسلامی فامیده میشوند.
و آنها شیوهای مرکب و تلفیقی یعنی طرحهای آنان و دیدگاههای مرجعیت اسلامی که به طور کلی آن را قبول دارند و به آن فرا میخوانند، در پیش گرفتهاند، و چون در کل منابع اسلامی را میپذیرند به آنها اسلامگرا گفته میشوند تا از عموم متجددین متمایز گردند.
اما آنها بر این باورند که شریعت با پارهای از دادههای معاصر تعارض دارد و در نتیجه به باور آنها پیشرفت علمی و فرهنگ معاصر میطلبد که برای بخشی از نصوص شرعی و تعالیم سنتی دینی در چارچوب مفاهیم فلسفی و علمی رایج تفسیر نو ارائه گردد.
۳- مقصود از سلف:
سلف یعنی گذشته و گذشتگانیکه رفتهاند [۸].
پس کلمه سلف در لغت به آباء و اجداد و خویشاوندانیکه از شما در سن و سال بزرگتر و برترند و گذشتهاند اطلاق میگردد [۹].
و همچنین بر معانی دیگری اطلاق میشود ولی اغلب بیشتر به مفهوم تقدم و در زمان گذشته بودن بیان میگردد [۱۰].
اما در اصطلاح کلمه سلف دو مفهوم و مدلول دارد:
أ- مدلول زمانی تاریخی:
یعنی کسانیکه در سه قرن برتر نخستین تاریخ اسلام میزیستهاند و رسول اکرم ج به بهتر بودن آنان گواهی داده است و آنان عبارتند از: صحابه ش، و تابعین، و تابعین آنها کسانیکه بدعت گذاری نکردهاند و به نیکی از صحابه پیروی نمودهاند. چنان که رسول اکرم ج میفرماید: «بهترین قرنها قرن من است و سپس کسانیکه بعد از آنها میآیند و سپس کسانیکه پس از آنان میآیند، سپس قومی خواهد آمد که گواهی دادن هر یک از سوگندش پیشی میگیرد و سوگندش از گواهیاش سبقت میجوید» [۱۱].
ب- مفهوم و مدلول منهجی:
و این یعنی آنچه پیامبر ج و اصحاب وی بر آن بودهاند، و این شامل اعتقادات آنان و عبادات و رفتار و سلوک آنها میشود، همان طور که شامل شیوه آنها در استدلال و فراگرفتن نیز میشود، چنانکه الله متعال میفرماید: ﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِيۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾ [يوسف: ۱۰۸].
«(ای پیامبر!) بگو: این راه من است، من با بصیرت (کامل) به سوی الله دعوت میکنم، و کسانی که از من پیروی کردند (نیز چنین میکنند) و خداوند پاک و منزه است، و من از مشرکان نیستم».
و بر اساس گفتۀ الله أ که میفرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾ [الأنعام: ۱۵۳]
«و این راه مستقیم من است، پس از آن پیروی کنید و از راههای (پراکنده) پیروی نکنید، که شما را از راه خدا دور می کند، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش نموده است، شاید پر هیزگار شوید».
و آنچه در بعضی از روایات حدیث؛ تقسیم شدن امت آمده، نیز به بیان شیوه گروه رستگار پرداخته است، چنانکه رسول اکرم ج فرموده: (آنچه من و اصحاب من بر آن هستیم) [۱۲].
بنابر این رسول اکرم ج گروه رستگار را به آنچه اهل یک زمان مشخص بر آن قرار دارند مرتبط ندانست بلکه گروه رستگار را با شیوهای واضح که نشانههای آن مشخص است پیوند داد.
مفهوم تاریخی کلمه سلف بدون تردید در مفهوم منهجی و شیوهای داخل است، و اینرا به آن اضافه میکند که هر کس در مسیر آنان گام برداشت و راه آنها را در پیش گرفت، گرچه در زمانی بعد از آنها بیاید از آنها به شمار میآید و به آنان نسبت داده میشود. پس سلف صالح صحابه -رضوان الله علیهم- هستند، و هر کسیکه راه آنان را در پیش گیرد و بر شیوه و منهاج آنان گام بردارد به آنان نسبت داده میشود، تابعین و پیروان شان که در قرنهای برتر میزیستهاند به عنوان اولین پیروان سلف به شمار میآید و پس از آنها هر کس تا روز قیامت به راه آنان برود سلفی است.
پس این دو مدلول (تاریخی، و منهجی) دو مفهوم و مدلول به هم پیوسته میباشند.
از این رو هر کسیکه در قرنهای برتر میزیسته است از سلف به شمار نمیآید مگر آن بر همان راه و روشی باشد که پیامبر ج و یارانش بودهاند،
راه و روش قرآن و سنت و کسانیکه بعد از آنها میآیند از پیروان سلف به شمار نخواهند آمد، مگر آنکه راه آنان را در فهمیدن قرآن و سنت و عمل به آن در ظاهر و باطن در پیش گیرند.
و این مفهوم منهجی مرادف است با واژۀ اهل السنة والجماعه که آنها کسانی اند که به قرآن و سنت تمسک جستهاند. و عبارتند از صحابه و تابعین و پیروانشان و کسانیکه در قول و عمل و اعتقاد راه آنان را در پیش گرفتهاند [۱۳].
تردیدی نیست که تابعین به صحابه نزدیکتر بوده و مراد الله و رسول را از نصوص بهتر میفهمیدهاند، چون آن شاگردان صحابه بودند و علم و دانش را از آنها فرا گرفته و با آنها همراه بودهاند و پیروی از صحابه و پذیرفتن اقوال آنها و فتوا دادن به آن اجماع کردهاند که هیچکس به این کار اعتراض نداشته است [۱۴].
و مشخص است که هر کسیکه به سخن متبوع و احوال و امور ظاهری و باطنی آن آگاهتر باشد، او به داشتن تخصص در آن از دیگران سزاوارتر است [۱۵].
بنابر این امام شاطبی میگوید: تابعین به سیرۀ صحابه و پیامبر پایبند شدند تا اینکه در دین آگاهی پیدا کرده و در علوم شرعی به قلّه رسیدند [۱۶].
از این رو آنچه از قرآن و سنت صحابه و تابعین فهمیده و استنباط کردهاند به محوریت و مرجعیت از فهم و استنباط کسانیکه بعدها آمدهاند اولیتر است [۱۷].
سفارینی / میگوید: «منظور از مذهب سلف یعنی آنچه صحابه کرام -رضوان الله علیهم- و برجستگان تابعین و پیروانشان و ائمهای که امامت و جایگاهشان در دین مورد پذیرش مردم است بر آن بودهاند، نه کسانیکه به بدعت گذاری متهم شده و یا جزو خوارج و روافض و قدریه و مرجئه و جهمیه و معتزله و کرامیه و امثالشان بودهاند [۱۸].
پس هرکس به یکی از این هواپرستیها و بدعتها آلوده باشد از سلفی که مقتدا هستند به شمار نمیآید، حتی اگر در قرنهای برتر صدر اسلام زیسته باشد.
و میتوان اصطلاح سلف را به سه مدلول تقسیم کرد:
۱- مدلول زمانی: که صحابه و تابعین و پیروان شان کسانیکه در سه قرن اول اسلام میزیستهاند، میباشند.
۲- مدلول و مصداق منهجی: و آنها کسانی اند که در تعامل با نصوص از لحاظ علمی و عملی و اعتقادی راه و روش رسول اکرم ج و اصحابش را در پیش گرفتهاند.
۳- مصداق و مدلول مذهبی: و آن تطبیق عملی مدلول منهجی و سلوکی است و آن مطالبی است که سلف از نصوص قرآن در علم و عمل استنباط کردهاند، و شامل مهمترین اقوال و دیدگاه شان در اعتقاد میباشد [۱۹].
۴- فهم سلف: یعنی روایات و افعال صحابه و تابعین و آنچه صحابه و تابعین و پیروانشان از مجموع نصوص شرعی یا آحاد آن در امور علمی و عملی دین استنباط کرده و فهمیدهاند [۲۰].
یعنی باهمهای آنها بر آنچه نظرشان بوده اجماع داشتهاند، و یا اینکه افرادی اقوال و دیدگاههای ارائه کردهاند و کسی از صحابه و تابعین با آن مخالفت نکرده است.
چنانکه آنچه در آن اختلاف کردهاند و آرای متفاوتی داشتهاند یا بعضی در مسئلهای به خطا رفتهاند، این درک و دیدگاه بعضی از سلف به شمار میآید و نمیتوان آن را به عنوان درک و فهم همۀ سلف دانست.
و بنابر این فهم سلف یعنی آنچه سلف از نصوص به عنوان مراد الله و رسول فهمیدهاند.
و مستند آنها در شناخت منظور پروردگار از سخنش، افعال و رهنمودهای پیامبر ج بودهاند که به عنوان مفسّر قرآن، آن را مشاهده میکردهاند [۲۱].
پس هر آنچه رسول اکرم ج به آنها فرمان میداده انجام میدادهاند و هر خبری که میداده آن را تصدیق میکردند و اگر دچار اشکالی میشدند میپرسیدند، که چنین میتوان خلاصه کرد:
أ- اگر نص از امور علمی خبری بوده آن را تصدیق مینموده و به آن ایمان میآوردند و یقین کامل داشتند.
ب- اگر نص از آنها انجام کاری یا ترک کاری را میخواست تا جاییکه میتوانستند دستور را اجرا میکردند.
ج- اگر شارع در مورد کاری سکوت کرده بود، آن را رها میکردند و بوسیله آن به خداوند تقرّب نمیجستند [۲۲] که با این قید از مصالح مرسله بیرون میشدند.
و یا با دو شیوه میتوان به چنین درکی رسید:
۱- فراگیری کامل همه اقوال آنها که در کتابهای روایی و حدیثی و تفسیر و غیره آمده است [۲۳].
۲- نقل کردن از کسانیکه به اقوال آنان آگاهی دارند [۲۴].
دوم: چرا متجددین با التزام به فهم سلف صالح در نصوص شرعی مخالف اند؟
وقتی موضع این گروه در برابر نصوص شرعی را بررسی کنیم و به تلاش مستمر آنها را برای ایجاد راههای بدون رفتی بنگریم که به آنها اجازه بیرون آمدن از التزام به فهم سلف در نصوص شرعی را میدهد تا بتوانند درک و فهمی نو و نرم ارائه کنند که به آنها آزادی تجدید نظر در اجرای بعضی نصوص و یا ترک آن را میدهد چون از دیدگاه آنها با واقعیت زندگی و عصر حاضر سازگاری ندارد.
مهمترین اسباب چنین دیدگاه و موضعی موارد ذیل است:
۱- پائین آوردن جایگاه نص شرعی و دلالت آن با پافشاری بر توسعه دادن دایره ظنی بودن دلالت نص یا ثبوت آن.
و با تاکید بر اینکه نص دیگر مانند این میتواند مخالف آن باشد، و یا آن بر خلاف ظاهرش تاویل شود و یا حمل بر مجاز گردد.
وقتی تعامل آنها با خود نص شرعی اینگونه است به طریق اولی از ارزش دیدگاه و فهم سلف از نص کاسته خواهد شد و به آن التزامی نخواهد بود.
۳- ندانستن حقیقت شیوۀ سلف و مذهب شان در فهم نصوص یا تجاهل در این مورد، شبهاتیکه طرح میکنند اغلب بر اساس عدم شناخت حقیقت فهم و شیوۀ سلف است، چنانکه آنها مذهب سلف را در نصوص صفات نفهمیدهاند و گمان بردهاند که مذهب سلف تفویض است [۲۵].
۴- محاکمه مذهب سلف و فهم آن به خاطر آرای اشتباه بعضی از منتسبین به آنها، که اشتباه آنها تعمیم داده میشود و وسیله برای عیب جویی فهم سلف، و در نتیجه عدم التزام به آن قرار داده میشود.
۵- غالب بودن حس دفاعی به صورت نامنظم و با روحیه احساس شکست در برابر غرب و تمدن آن، با چنین حس و روحیهای آنان میخواهند شبهاتیکه غرب و پیروانش در مورد اسلام مطرح میکنند را پاسخ گویند، اما اینها میخواهند با تاویلات و آرای خطرناک که مخالف فهم سلف از نصوص شرعی است، به آنها پاسخ بگویند، به خصوص در قضایای سیاسی، جهاد، قضیۀ زن و ولاء و براء. و چون فهم سلف از این نصوص مانعی است بر سر راه آنها به این پناه میبرند که فهم سلف حجت نیست و نیازی به التزام به آن نیست.
۶- واقعگرایی افراطی و گرایش ایجاد همآهنگی، و این نتیجه شکست در برابر وضعیت حاکم است. و تلاش برای تاویل نصوص و ارائه مفهومی جدید از آن که مخالف فهم سلف باشد به گونهای که واقعیت موجود زندگی را همراه با مخالفتهای شرعیاش میپذیرد این تلاش نافرجام برای آن است که به اوضاع موجود مشروعیت بدهند و یا حد اقل از مخالفت آن با احکام شرعی بکاهند و تلاشی برای ایجاد همآهنگی بین طرحهای فکری و فلسفی غربی و بین شریعت اسلامی مانند ایجاد همآهنگی بین دموکراسی و نظام سیاسی در اسلام، و یا حقوق بشر در غرب و حقوق بشر در شریعت اسلامی و امثال آن. بنابر این به جای دعوت به تغییر اوضاع ما به آنچه سعادت دنیا و آخرت ما را تضمین میکند و خداوند از ما میخواهد و به جای آن که ما اوضاع خود را اسلام کنیم میکوشیم که اسلام را با واقعیت تغییر دهیم و پیرایش کنیم و بدون شک این مشکل بزرگی است.
نرقّع دنيانا بتمزیق ديننا
فلا ديننا يبقى ولا ما نرقع
[۲۶]
ما با پاره پاره کردن دین خود دنیای خویش را وصله و پیوند میزنیم پس نه دین مان باقی میماند و نه آنچه پیوند میزنیم.
ممکن است گاهی به علّت موانع بزرگ ناتوانی مسلمین ما نتوانیم اسلام را به طور کلی و فراگیر اجرا کنیم، ولی در چنین حالتی همان طور که الله متعال میفرماید: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ وَٱسۡمَعُواْ وَأَطِيعُواْ وَأَنفِقُواْ خَيۡرٗا لِّأَنفُسِكُمۡۗ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾ [التغابن: ۱۶]
«پس تا (جایی که) میتوانید از الله بترسید، و گوش دهید، و فرمان برید، و انفاق کنید که برای خود شما بهتر است، و کسانی که از بخل و حرص نفس خود مصون بمانند آنانند که رستگارند».
نه اینکه خود را گول بزنیم و ناتوانی و کوتاهی خود را پوشش شرعی و دینی بدهیم و ادعا کنیم که شریعت به این کار ما را ملزم نکرده و یا این کار مخالف شریعت نیست، و اینگونه بکوشیم تا مخالفان دین از قبیل متفکران سکولاریست و یا غربیها را خوشنود کنیم، در صورتیکه باید برای انجام کارهایی تلاش کنیم که موجب خوشنودی خداوند متعال میگردد، چنانکه میفرماید:
﴿يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ لِيُرۡضُوكُمۡ وَٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَحَقُّ أَن يُرۡضُوهُ إِن كَانُواْ مُؤۡمِنِينَ﴾ [التوبة: ۶۲]
«(منافقان) برای شما به الله سوگند میکنند تا شما را خوشنود کنند، درحالی که اگر ایمان داشتند شایستهتر (این) است که الله و رسولش را خوشنود سازند».
۷- به علت مطالعه مزمن کتابهای مستشرقین و پیروانشان از متجددان عقلگرا تحت تاثیر شبهات آنان قرار گرفتهاند، و علاوه از این غربگرایی در کشورهای اسلامی توسعه همه جانبه یافته و چیزی عادی شده که به ناچار از آن نظرها پیروی و زندگی کرد.
۸- ضعف التزام به شیوۀ علمی منظّم و وسایل معروف آن، و علت آن امور ذیل است:
أ- ضعف ساختار شرعی نزد اغلب آنها، که به دنبال آن اجتهادات شاذی از بعضی سرزده و دچار خطاهای علمی شدهاند، و در برخی موارد سخنان را به کسانی دیگر غیر از گویندگانشان نسبت میدهند.
ب- هواپرستی که به خطاهای منهجی و تناقضات واضحی در مواضع و اندیشهها منجر شده است.
و این نتیجه قطعی داوری هوای نفس و یا آنچه آنها عقل مینامند میباشد، چنانکه الله أ میفرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [القصص: ۵۰]
«پس اگر (این سخن) تو را نپذیرفتند، بدان که آنها فقط از هوسهای خود پیروی میکنند، و گمراهتر از آن کس که هوای نفس خویش را بدون (هیچ) هدایتی از (سوی) خدا پیروی میکند؛ کیست؟! بیگمان خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند».
بدهی است که التزام به فهم سلف در نصوص مانع از این خواهد شد که فرد به دلخواه خود نصوص را تفسیر کند و در نتیجه به جستجوی وسیله هایی بپردازد که او را در کنار زدن این التزام بدون رد کردن نص به صورت صریح و بیپرده، یاری میدهد.
ج- غالب بودن اصل آسانگیری در احکام شرعی و افراط در دنبال کردن رخصتها و اقوال شاذ در صورتیکه با دادههای عصر حاضر متناسب باشند، بدون از اینکه به قوت دلیل و حجیّت آن نگاه کرده شود.
ترجیح دادن مسئله باید بر اساس قوّت دلیل باشد نه بر اساس امیال و خواهشات مردم و نه به خاطر اینکه دوشادوش وضعیت حاکم بر پیرامون شان حرکت کنند.
د- نقص در به کارگیری واژهها و پایبند نبودن به مصداق متعارف آن نزد علما (عدم استعمال لغت در محل اش)، مانند: مقاصد و مصالح، و اجتهاد، و تجدید، و اعتدال و امثال آن.
هـ- مغالطههای آشکار، و قاط کردن امور عادی (پیچاندن آنها) با پارۀ از مسایل عبادی که در مورد انجام دادن و یا عدم آن نصوص صریحی آمده است.
مانند اینکه امر به گذاشتن ریش و کوتاه بودن لباس، و نقاب زنان، و گوش ندادن به موسیقی را از قبیل عادات جزئی شمردن که تحت تأثیر شرایط زمانی و مکانی خواهد بود، مانند لباس و سواری و شیوه نشستن و امثال آن. [۲۷] در صورتیکه اگر کسی اندکی علم و عقلی داشته باشد بین این دو مورد فرق میکذارد.
بعد از این مقدمه اینک به بیان شبهاتی میپردازیم که به آن دست یافته ام و به یاری خداوند متعال به آن پاسخ خواهم گفت.
[۱] لسان العرب. ماده ش ب هـ۱۳/۵۰۳. [۲]مختار الصحاح ۱/۳۵۴. [۳]المصباح المنیر ص۴۳۳. [۴]مفتاح دار السعادة ۳۹۴. تحقیق عبد الرحمن قائد ضمن مجموعات شیخ بکر ابو زید. [۵]التدمریة ص۱۰۴. [۶]مجموع الفتاوی ۸/۳۷. [۷] مکتب عقلگرایی معاصر به سه گروه تقسیم میشود: کسانیکه به طور کلّی وحی را انکار میکنند، و آنها سکولاریستها هستند، کسانیکه عماد الدین خلیل در مورد آنان میگوید: آنان بر این باورند که هر برنامه از برنامههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و تربیتی زندگی بشر باید از عقل انسانی سرچشمه بگیرد، یعنی بدور از دین و اهل آن، تهافت العلمانیة، ص۵۳. تقدس وحی را به صورت مستقیم انکار نمیکنند و ظاهرا به آن احترام میگذراند اما آن بدون محتوا و بدون آنکه نقشی داشته باشد میخواهند، و اموری ارائه میدهند که وحی را باطل میکند و آنرا به گونه ای مینماید که هیچ ارزش و اثری ندارد، و محمد ارکون و جابری و امثالشان از این طیف نمایندگی میکنند. گروه سوم عقل گراهای اسلامی تجدد خواه هستند که موضوع این پژوهش میباشد. [۸] معجم مقاییس اللغة لابن فارس۳۹۵. ماده (سلف). [۹] القاموس المحیط ۳۱۵۳، و لسان العرب ۹۱۵۹، ماده (سلف) و ن ک النهایة في غریب الحدیث والآثار ۳۹۰. [۱۰]تهذیب اللغة،۴۳۲،۴۳،۱۲. و ن ک فهم السلف للنصوص الشرعیة. ص۲۰. [۱۱]بخاری کتاب الرقاق. ح: ۶۰۶۵. [۱۲]ترمذی ح۵۱۸۲۶. حاکم در المستدرک ۱۱۲۸۱۲۹. و آجری در الشریعة ۲۳، ۱۱۷۹. و آلبانی در الصحیحة ح۲۰۳، آن را صحیح شمرده است. [۱۳] ن ک فهم السلف الصالح للنصوص الشرعیة ص۲۹. [۱۴] جمال الإصابة في أقوال الصحابة علائی. ص۷۷. تحقیق: سلیمان اشقر. [۱۵] مجموع الفتاوی ۴/۹۱. [۱۶]الموافقات ۱/۹۵. [۱۷] ن ک الصراعق المرسلة ۵۹،۲. و إعلام الموقعین ۱۱۸،۴. [۱۸] لوامع الأنوار البهیة ۲۰،۱. [۱۹] زنیدی در کتاب السلفیة و قضایا العصر، ص۳۳. به این تقسیم اشاره کرده است. [۲۰] فهم السلف الصالح للنصوص الشرعیة ص۳۴. [۲۱] إعلام الموقعین ۴/۱۵۳. [۲۲] جامع العلوم و الحکم ص ۷۵. [۲۳] فهم السلف ص۶۴. [۲۴] بیان تلبیس الجهمیة ۸۵۳۷. [۲۵] ن. ک: عقيدة المسلم غزالي ۴۵۵، ۴۷، ودستور الوحدة الثقافية ص۸۶. وسر تأخر العرب والمسلمين ص۵۶، وفصول في العقيدة بين السلف والخلف، قرضاوی ص۸۴،۶۵،۶۵. والمرجعية العليا في الإسلام، قرضاوي ۳۰۳، ۳۰۹. ن. ک. كتاب التراث في ضوء العقل، د.محمد عمارة ص۸۳ و۱۳. وقراءة النص الديني بين التأويل الغربي والإسلامي. ص۳۳. ن. ک.: أدب الاختلاف في الإسلام، د. طه العلواني ص۳۹. وأعمال العقل، د.لؤي الصافي ص۱۱۳. [۲۶]ديوان عدي بن زيد العابدي. ص۲۰۰. [۲۷]الثقافة الإسلامية بين الاصالة والمعاصرة. قرضاوي. ص۵۸-۵۹.