حجيت فهم سلف و پاسخ به شبهات مخالفين

در آمد

در آمد

در بیان معنی واژه‏ها و مهم‌ترین اسباب این موضع، نخست معنی واژه‏های بحث:

۱- شبهات جمع شبهه و در لغت یعنی التباس و اختلاط، در لسان العرب آمده: «أمور مشتبه یعنی پیچیدگی‏ها» [۱].

و صاحب مختار الصحاح می‏گوید: شبهه یعنی التباس و امور مشتبه یعنی آنچه دارای اشکال و پیچیدگی است. و متشابهات یعنی همگون‏ها و هم مانند [۲].

و فیومی می‏گوید: شبهه در عقیده یعنی مأخذ دارای لبس است و شبهه نامیده شده چون مانند و شبیه حق است [۳].

و در اصطلاح: یعنی آنچه به دل خطور می‏کند و مانع از رسیدن دل به حقیقت می‏شود [۴]، چون حق با باطل برایش مشتبه می‏گردد و برای او روشن نمی‏شود.

شیخ الاسلام ابن تیمیه می‏گوید: و شبه‏ای که بوسیلۀ آن بعضی از مردم گمراه می‏شوند، همان است که حق و باطل در آن مشتبه و به هم آمیخته است [۵]. و می‏گوید: و برای مردم باطل محض مشتبه نمی‏گردد، بلکه حتماً باید با مقداری از حق آمیخته شود تا مردم دچار اشتباه گردند.

پس شبهه یعنی آنچه حق و باطل را درهم می‏آمیزد و گمان برده می‏شود که باطل حق است. و منظور از شبهه در این کتاب یعنی آنچه مخالف آن را دلیلی برای عدم التزام خود به فهم نصوص شرعی در پرتو فهم سلف صالح گمان می‏برد [۶].

۲- منظور از روشنفکران اسلامی، علما و متفکرانی است که اسلام‏گرا نامیده می‏شوند، کسانی تحت تاثیر مکتب فکر تجدد گرایی (عقل گرایی) [۷] قرار گرفته‌اند که به صورت کلی یا جزئی استناد به نصوص شرعی را در سایر امور زندگی نمی‏پذیرند، و اینان عبارتند از سکولاریست‏ها و کسانی‏که چپ اسلامی فامیده می‏شوند.

و آنها شیوه‏ای مرکب و تلفیقی یعنی طرح‏های آنان و دیدگاه‏های مرجعیت اسلامی که به طور کلی آن را قبول دارند و به آن فرا می‏خوانند، در پیش گرفته‌اند، و چون در کل منابع اسلامی را می‏پذیرند به آنها اسلام‏گرا گفته می‏شوند تا از عموم متجددین متمایز گردند.

اما آنها بر این باورند که شریعت با پاره‏ای از داده‏‌های معاصر تعارض دارد و در نتیجه به باور آنها پیشرفت علمی و فرهنگ معاصر می‏طلبد که برای بخشی از نصوص شرعی و تعالیم سنتی دینی در چارچوب مفاهیم فلسفی و علمی رایج تفسیر نو ارائه گردد.

۳- مقصود از سلف:

سلف یعنی گذشته و گذشتگانی‏که رفته‌اند [۸].

پس کلمه سلف در لغت به آباء و اجداد و خویشاوندانی‏که از شما در سن و سال بزرگتر و برترند و گذشته‌اند اطلاق می‏گردد [۹].

و همچنین بر معانی دیگری اطلاق می‏شود ولی اغلب بیشتر به مفهوم تقدم و در زمان گذشته بودن بیان می‏گردد [۱۰].

اما در اصطلاح کلمه سلف دو مفهوم و مدلول دارد:

أ- مدلول زمانی تاریخی:

یعنی کسانیکه در سه قرن برتر نخستین تاریخ اسلام می‏زیسته‌اند و رسول اکرم ج به بهتر بودن آنان گواهی داده است و آنان عبارتند از: صحابه ش، و تابعین، و تابعین آنها کسانیکه بدعت گذاری نکرده‌اند و به نیکی از صحابه پیروی نموده‌اند. چنان که رسول اکرم ج می‏فرماید: «بهترین قرنها قرن من است و سپس کسانیکه بعد از آنها می‏آیند و سپس کسانیکه پس از آنان می‏آیند، سپس قومی خواهد آمد که گواهی دادن هر یک از سوگندش پیشی می‏گیرد و سوگندش از گواهی‌اش سبقت می‏جوید» [۱۱].

ب- مفهوم و مدلول منهجی:

و این یعنی آنچه پیامبر ج و اصحاب وی بر آن بوده‌اند، و این شامل اعتقادات آنان و عبادات و رفتار و سلوک آنها می‏شود، همان طور که شامل شیوه آنها در استدلال و فراگرفتن نیز می‌شود، چنانکه الله متعال می‏فرماید: ﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِيۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ [يوسف: ۱۰۸].

«(ای پیامبر!) بگو: این راه من است، من با بصیرت (کامل) به سوی الله دعوت می‌کنم، و کسانی که از من پیروی کردند (نیز چنین می‌کنند) و خداوند پاک و منزه است، و من از مشرکان نیستم».

و بر اساس گفتۀ الله أ که می‏فرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ [الأنعام: ۱۵۳]

«و این راه مستقیم من است، پس از آن پیروی کنید و از راه‌های (پراکنده) پیروی نکنید، که شما را از راه خدا دور می کند، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش نموده است، شاید پر هیزگار شوید».

و آنچه در بعضی از روایات حدیث؛ تقسیم شدن امت آمده، نیز به بیان شیوه گروه رستگار پرداخته است، چنانکه رسول اکرم ج فرموده: (آنچه من و اصحاب من بر آن هستیم) [۱۲].

بنابر این رسول اکرم ج گروه رستگار را به آنچه اهل یک زمان مشخص بر آن قرار دارند مرتبط ندانست بلکه گروه رستگار را با شیوه‏ای واضح که نشانه‏های آن مشخص است پیوند داد.

مفهوم تاریخی کلمه سلف بدون تردید در مفهوم منهجی و شیوه‏ای داخل است، و اینرا به آن اضافه می‏کند که هر کس در مسیر آنان گام برداشت و راه آنها را در پیش گرفت، گرچه در زمانی بعد از آنها بیاید از آنها به شمار می‏آید و به آنان نسبت داده می‏شود. پس سلف صالح صحابه -رضوان الله علیهم- هستند، و هر کسیکه راه آنان را در پیش گیرد و بر شیوه و منهاج آنان گام بردارد به آنان نسبت داده می‏شود، تابعین و پیروان شان که در قرن‏های برتر می‏زیسته‌اند به عنوان اولین پیروان سلف به شمار می‏آید و پس از آنها هر کس تا روز قیامت به راه آنان برود سلفی است.

پس این دو مدلول (تاریخی، و منهجی) دو مفهوم و مدلول به هم پیوسته می‏باشند.

از این رو هر کسی‌که در قرن‏های برتر می‌زیسته است از سلف به شمار نمی‌آید مگر آن بر همان راه و روشی باشد که پیامبر ج و یارانش بوده‌اند،

راه و روش قرآن و سنت و کسانیکه بعد از آنها می‏آیند از پیروان سلف به شمار نخواهند آمد، مگر آنکه راه آنان را در فهمیدن قرآن و سنت و عمل به آن در ظاهر و باطن در پیش گیرند.

و این مفهوم منهجی مرادف است با واژۀ اهل السنة والجماعه که آنها کسانی اند که به قرآن و سنت تمسک جسته‌اند. و عبارتند از صحابه و تابعین و پیروان‌شان و کسانی‏که در قول و عمل و اعتقاد راه آنان را در پیش گرفته‌اند [۱۳].

تردیدی نیست که تابعین به صحابه نزدیک‌تر بوده و مراد الله و رسول را از نصوص بهتر می‌فهمیده‌اند، چون آن شاگردان صحابه بودند و علم و دانش را از آنها فرا گرفته و با آنها همراه بوده‌اند و پیروی از صحابه و پذیرفتن اقوال آنها و فتوا دادن به آن اجماع کرده‌اند که هیچکس به این کار اعتراض نداشته است [۱۴].

و مشخص است که هر کسی‏که به سخن متبوع و احوال و امور ظاهری و باطنی آن آگاه‏تر باشد، او به داشتن تخصص در آن از دیگران سزاوارتر است [۱۵].

بنابر این امام شاطبی می‏گوید: تابعین به سیرۀ صحابه و پیامبر پایبند شدند تا اینکه در دین آگاهی پیدا کرده و در علوم شرعی به قلّه رسیدند [۱۶].

از این رو آنچه از قرآن و سنت صحابه و تابعین فهمیده و استنباط کرده‌اند به محوریت و مرجعیت از فهم و استنباط کسانی‏که بعدها آمده‌اند اولی‌تر است [۱۷].

سفارینی / می‏گوید: «منظور از مذهب سلف یعنی آنچه صحابه کرام -رضوان الله علیهم- و برجستگان تابعین و پیروان‌شان و ائمه‏ای که امامت و جایگاه‏شان در دین مورد پذیرش مردم است بر آن بوده‌اند، نه کسانی‏که به بدعت گذاری متهم شده و یا جزو خوارج و روافض و قدریه و مرجئه و جهمیه و معتزله و کرامیه و امثال‏شان بوده‌اند [۱۸].

پس هرکس به یکی از این هواپرستی‏ها و بدعت‏ها آلوده باشد از سلفی که مقتدا هستند به شمار نمی‏آید، حتی اگر در قرن‏های برتر صدر اسلام زیسته باشد.

و می‏توان اصطلاح سلف را به سه مدلول تقسیم کرد:

۱- مدلول زمانی: که صحابه و تابعین و پیروان شان کسانی‏که در سه قرن اول اسلام می‏زیسته‌اند، می‏باشند.

۲- مدلول و مصداق منهجی: و آنها کسانی اند که در تعامل با نصوص از لحاظ علمی و عملی و اعتقادی راه و روش رسول اکرم ج و اصحابش را در پیش گرفته‌اند.

۳- مصداق و مدلول مذهبی: و آن تطبیق عملی مدلول منهجی و سلوکی است و آن مطالبی است که سلف از نصوص قرآن در علم و عمل استنباط کرده‌اند، و شامل مهم‌ترین اقوال و دیدگاه شان در اعتقاد می‏باشد [۱۹].

۴- فهم سلف: یعنی روایات و افعال صحابه و تابعین و آنچه صحابه و تابعین و پیروان‌شان از مجموع نصوص شرعی یا آحاد آن در امور علمی و عملی دین استنباط کرده و فهمیده‌اند [۲۰].

یعنی باهمه‏ای آنها بر آنچه نظرشان بوده اجماع داشته‌اند، و یا اینکه افرادی اقوال و دیدگاه‏های ارائه کرده‌اند و کسی از صحابه و تابعین با آن مخالفت نکرده است.

چنانکه آنچه در آن اختلاف کرده‌اند و آرای متفاوتی داشته‌اند یا بعضی در مسئله‏ای به خطا رفته‌اند، این درک و دیدگاه بعضی از سلف به شمار می‏آید و نمی‏توان آن را به عنوان درک و فهم همۀ سلف دانست.

و بنابر این فهم سلف یعنی آنچه سلف از نصوص به عنوان مراد الله و رسول فهمیده‌اند.

و مستند آنها در شناخت منظور پروردگار از سخنش، افعال و رهنمودهای پیامبر ج بوده‌اند که به عنوان مفسّر قرآن، آن را مشاهده می‏کرده‌اند [۲۱].

پس هر آنچه رسول اکرم ج به آنها فرمان می‏داده انجام می‏داده‌اند و هر خبری که می‏داده آن را تصدیق می‏کردند و اگر دچار اشکالی می‏شدند می‏پرسیدند، که چنین می‏توان خلاصه کرد:

أ‌- اگر نص از امور علمی خبری بوده آن را تصدیق می‏نموده و به آن ایمان می‌آوردند و یقین کامل داشتند.

ب‌- اگر نص از آنها انجام کاری یا ترک کاری را می‏خواست تا جایی‎که می‏توانستند دستور را اجرا می‏کردند.

ج- اگر شارع در مورد کاری سکوت کرده بود، آن را رها می‏کردند و بوسیله آن به خداوند تقرّب نمی‏جستند [۲۲] که با این قید از مصالح مرسله بیرون می‏شدند.

و یا با دو شیوه می‏توان به چنین درکی رسید:

۱- فراگیری کامل همه اقوال آنها که در کتاب‏های روایی و حدیثی و تفسیر و غیره آمده است [۲۳].

۲- نقل کردن از کسانی‏که به اقوال آنان آگاهی دارند [۲۴].

دوم: چرا متجددین با التزام به فهم سلف صالح در نصوص شرعی مخالف اند؟

وقتی موضع این گروه در برابر نصوص شرعی را بررسی کنیم و به تلاش مستمر آنها را برای ایجاد راه‏های بدون رفتی بنگریم که به آنها اجازه بیرون آمدن از التزام به فهم سلف در نصوص شرعی را می‏دهد تا بتوانند درک و فهمی نو و نرم ارائه کنند که به آنها آزادی تجدید نظر در اجرای بعضی نصوص و یا ترک آن را می‏دهد چون از دیدگاه آنها با واقعیت زندگی و عصر حاضر سازگاری ندارد.

مهم‏ترین اسباب چنین دیدگاه و موضعی موارد ذیل است:

۱- پائین آوردن جایگاه نص شرعی و دلالت آن با پافشاری بر توسعه دادن دایره ظنی بودن دلالت نص یا ثبوت آن.

و با تاکید بر اینکه نص دیگر مانند این می‏تواند مخالف آن باشد، و یا آن بر خلاف ظاهرش تاویل شود و یا حمل بر مجاز گردد.

وقتی تعامل آنها با خود نص شرعی اینگونه است به طریق اولی از ارزش دیدگاه و فهم سلف از نص کاسته خواهد شد و به آن التزامی نخواهد بود.

۳- ندانستن حقیقت شیوۀ سلف و مذهب شان در فهم نصوص یا تجاهل در این مورد، شبهاتی‏که طرح می‌کنند اغلب بر اساس عدم شناخت حقیقت فهم و شیوۀ سلف است، چنانکه آنها مذهب سلف را در نصوص صفات نفهمیده‌اند و گمان برده‌اند که مذهب سلف تفویض است [۲۵].

۴- محاکمه مذهب سلف و فهم آن به خاطر آرای اشتباه بعضی از منتسبین به آنها، که اشتباه آنها تعمیم داده می‏شود و وسیله برای عیب جویی فهم سلف، و در نتیجه عدم التزام به آن قرار داده می‏شود.

۵- غالب بودن حس دفاعی به صورت نامنظم و با روحیه احساس شکست در برابر غرب و تمدن آن، با چنین حس و روحیه‏ای آنان می‏خواهند شبهاتی‏که غرب و پیروانش در مورد اسلام مطرح می‌کنند را پاسخ گویند، اما اینها می‏خواهند با تاویلات و آرای خطرناک که مخالف فهم سلف از نصوص شرعی است، به آنها پاسخ بگویند، به خصوص در قضایای سیاسی، جهاد، قضیۀ زن و ولاء و براء. و چون فهم سلف از این نصوص مانعی است بر سر راه آنها به این پناه می‏برند که فهم سلف حجت نیست و نیازی به التزام به آن نیست.

۶- واقع‌گرایی افراطی و گرایش ایجاد هم‏آهنگی، و این نتیجه شکست در برابر وضعیت حاکم است. و تلاش برای تاویل نصوص و ارائه مفهومی جدید از آن که مخالف فهم سلف باشد به گونه‏ای که واقعیت موجود زندگی را همراه با مخالفت‏های شرعی‏اش می‏پذیرد این تلاش نافرجام برای آن است که به اوضاع موجود مشروعیت بدهند و یا حد اقل از مخالفت آن با احکام شرعی بکاهند و تلاشی برای ایجاد هم‏آهنگی بین طرح‌های فکری و فلسفی غربی و بین شریعت اسلامی مانند ایجاد هم‏آهنگی بین دموکراسی و نظام سیاسی در اسلام، و یا حقوق بشر در غرب و حقوق بشر در شریعت اسلامی و امثال آن. بنابر این به جای دعوت به تغییر اوضاع ما به آنچه سعادت دنیا و آخرت ما را تضمین می‏کند و خداوند از ما می‏خواهد و به جای آن که ما اوضاع خود را اسلام کنیم می‏کوشیم که اسلام را با واقعیت تغییر دهیم و پیرایش کنیم و بدون شک این مشکل بزرگی است.

نرقّع دنيانا بتمزیق ديننا
فلا ديننا يبقى ولا ما نرقع [۲۶]

ما با پاره پاره کردن دین خود دنیای خویش را وصله و پیوند می‏زنیم پس نه دین مان باقی می‏ماند و نه آنچه پیوند می‏زنیم.

ممکن است گاهی به علّت موانع بزرگ ناتوانی مسلمین ما نتوانیم اسلام را به طور کلی و فراگیر اجرا کنیم، ولی در چنین حالتی همان طور که الله متعال می‏فرماید: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ وَٱسۡمَعُواْ وَأَطِيعُواْ وَأَنفِقُواْ خَيۡرٗا لِّأَنفُسِكُمۡۗ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ [التغابن: ۱۶]

«پس تا (جایی که) می‌توانید از الله بترسید، و گوش دهید، و فرمان برید، و انفاق کنید که برای خود شما بهتر است، و کسانی که از بخل و حرص نفس خود مصون بمانند آنانند که رستگارند».

نه اینکه خود را گول بزنیم و ناتوانی و کوتاهی خود را پوشش شرعی و دینی بدهیم و ادعا کنیم که شریعت به این کار ما را ملزم نکرده و یا این کار مخالف شریعت نیست، و اینگونه بکوشیم تا مخالفان دین از قبیل متفکران سکولاریست و یا غربی‌ها را خوشنود کنیم، در صورتی‏که باید برای انجام کار‌هایی تلاش کنیم که موجب خوشنودی خداوند متعال می‏گردد، چنانکه می‏فرماید:

﴿يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ لِيُرۡضُوكُمۡ وَٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَحَقُّ أَن يُرۡضُوهُ إِن كَانُواْ مُؤۡمِنِينَ [التوبة: ۶۲]

«(منافقان) برای شما به الله سوگند می‌کنند تا شما را خوشنود کنند، درحالی که اگر ایمان داشتند شایسته‌تر (این) است که الله و رسولش را خوشنود سازند».

۷- به علت مطالعه مزمن کتاب‏های مستشرقین و پیروان‌شان از متجددان عقل‏گرا تحت تاثیر شبهات آنان قرار گرفته‌اند، و علاوه از این غرب‏گرایی در کشورهای اسلامی توسعه همه جانبه یافته و چیزی عادی شده که به ناچار از آن نظرها پیروی و زندگی کرد.

۸- ضعف التزام به شیوۀ علمی منظّم و وسایل معروف آن، و علت آن امور ذیل است:

أ‌- ضعف ساختار شرعی نزد اغلب آنها، که به دنبال آن اجتهادات شاذی از بعضی سرزده و دچار خطاهای علمی شده‌اند، و در برخی موارد سخنان را به کسانی دیگر غیر از گویندگان‌شان نسبت می‏دهند.

ب‌- هواپرستی که به خطاهای منهجی و تناقضات واضحی در مواضع و اندیشه‏ها منجر شده است.

و این نتیجه قطعی داوری هوای نفس و یا آنچه آنها عقل می‏نامند می‏باشد، چنانکه الله أ می‏فرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ [القصص: ۵۰]

«پس اگر (این سخن) تو را نپذیرفتند، بدان که آنها فقط از هوسهای خود پیروی می‌کنند، و گمراه‌تر از آن کس که هوای نفس خویش را بدون (هیچ) هدایتی از (سوی) خدا پیروی می‌کند؛ کیست؟! بی‌گمان خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمی‌کند».

بدهی است که التزام به فهم سلف در نصوص مانع از این خواهد شد که فرد به دلخواه خود نصوص را تفسیر کند و در نتیجه به جستجوی وسیله هایی بپردازد که او را در کنار زدن این التزام بدون رد کردن نص به صورت صریح و بی‏پرده، یاری می‏دهد.

ج- غالب بودن اصل آسان‏گیری در احکام شرعی و افراط در دنبال کردن رخصت‏ها و اقوال شاذ در صورتی‏که با داده‏های عصر حاضر متناسب باشند، بدون از اینکه به قوت دلیل و حجیّت آن نگاه کرده شود.

ترجیح دادن مسئله باید بر اساس قوّت دلیل باشد نه بر اساس امیال و خواهشات مردم و نه به خاطر اینکه دوشادوش وضعیت حاکم بر پیرامون شان حرکت کنند.

د- نقص در به کارگیری واژه‏ها و پایبند نبودن به مصداق متعارف آن نزد علما (عدم استعمال لغت در محل اش)، مانند: مقاصد و مصالح، و اجتهاد، و تجدید، و اعتدال و امثال آن.

هـ- مغالطه‏های آشکار، و قاط کردن امور عادی (پیچاندن آنها) با پارۀ از مسایل عبادی که در مورد انجام دادن و یا عدم آن نصوص صریحی آمده است.

مانند اینکه امر به گذاشتن ریش و کوتاه بودن لباس، و نقاب زنان، و گوش ندادن به موسیقی را از قبیل عادات جزئی شمردن که تحت تأثیر شرایط زمانی و مکانی خواهد بود، مانند لباس و سواری و شیوه نشستن و امثال آن. [۲۷] در صورتیکه اگر کسی اندکی علم و عقلی داشته باشد بین این دو مورد فرق می‏کذارد.

بعد از این مقدمه اینک به بیان شبهاتی می‏پردازیم که به آن دست یافته ام و به یاری خداوند متعال به آن پاسخ خواهم گفت.

[۱] لسان العرب. ماده ش ب هـ۱۳/۵۰۳. [۲]مختار الصحاح ۱/۳۵۴. [۳]المصباح المنیر ص۴۳۳. [۴]مفتاح دار السعادة ۳۹۴. تحقیق عبد الرحمن قائد ضمن مجموعات شیخ بکر ابو زید. [۵]التدمریة ص۱۰۴. [۶]مجموع الفتاوی ۸/۳۷. [۷] مکتب عقل‏گرایی معاصر به سه گروه تقسیم می‏شود: کسانیکه به طور کلّی وحی را انکار می‏کنند، و آنها سکولاریست‏ها هستند، کسانیکه عماد الدین خلیل در مورد آنان می‏گوید: آنان بر این باورند که هر برنامه از برنامه‏های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و تربیتی زندگی بشر باید از عقل انسانی سرچشمه بگیرد، یعنی بدور از دین و اهل آن، تهافت العلمانیة، ص۵۳. تقدس وحی را به صورت مستقیم انکار نمی‏کنند و ظاهرا به آن احترام می‏گذراند اما آن بدون محتوا و بدون آنکه نقشی داشته باشد می‏خواهند، و اموری ارائه می‏دهند که وحی را باطل می‏کند و آنرا به گونه ای مینماید که هیچ ارزش و اثری ندارد، و محمد ارکون و جابری و امثال‏شان از این طیف نمایندگی می‏کنند. گروه سوم عقل گراهای اسلامی تجدد خواه هستند که موضوع این پژوهش می‎باشد. [۸] معجم مقاییس اللغة لابن فارس۳۹۵. ماده (سلف). [۹] القاموس المحیط ۳۱۵۳، و لسان العرب ۹۱۵۹، ماده (سلف) و ن ک النهایة في غریب الحدیث والآثار ۳۹۰. [۱۰]تهذیب اللغة،۴۳۲،۴۳،۱۲. و ن ک فهم السلف للنصوص الشرعیة. ص۲۰. [۱۱]بخاری کتاب الرقاق. ح: ۶۰۶۵. [۱۲]ترمذی ح۵۱۸۲۶. حاکم در المستدرک ۱۱۲۸۱۲۹. و آجری در الشریعة ۲۳، ۱۱۷۹. و آلبانی در الصحیحة ح۲۰۳، آن را صحیح شمرده است. [۱۳] ن ک فهم السلف الصالح للنصوص الشرعیة ص۲۹. [۱۴] جمال الإصابة في أقوال الصحابة علائی. ص۷۷. تحقیق: سلیمان اشقر. [۱۵] مجموع الفتاوی ۴/۹۱. [۱۶]الموافقات ۱/۹۵. [۱۷] ن ک الصراعق المرسلة ۵۹،۲. و إعلام الموقعین ۱۱۸،۴. [۱۸] لوامع الأنوار البهیة ۲۰،۱. [۱۹] زنیدی در کتاب السلفیة و قضایا العصر، ص۳۳. به این تقسیم اشاره کرده است. [۲۰] فهم السلف الصالح للنصوص الشرعیة ص۳۴. [۲۱] إعلام الموقعین ۴/۱۵۳. [۲۲] جامع العلوم و الحکم ص ۷۵. [۲۳] فهم السلف ص۶۴. [۲۴] بیان تلبیس الجهمیة ۸۵۳۷. [۲۵] ن. ک: عقيدة المسلم غزالي ۴۵۵، ۴۷، ودستور الوحدة الثقافية ص۸۶. وسر تأخر العرب والمسلمين ص۵۶، وفصول في العقيدة بين السلف والخلف، قرضاوی ص۸۴،۶۵،۶۵. والمرجعية العليا في الإسلام، قرضاوي ۳۰۳، ۳۰۹. ن. ک. كتاب التراث في ضوء العقل، د.محمد عمارة ص۸۳ و۱۳. وقراءة النص الديني بين التأويل الغربي والإسلامي. ص۳۳. ن. ک.: أدب الاختلاف في الإسلام، د. طه العلواني ص۳۹. وأعمال العقل، د.لؤي الصافي ص۱۱۳. [۲۶]ديوان عدي بن زيد العابدي. ص۲۰۰. [۲۷]الثقافة الإسلامية بين الاصالة والمعاصرة. قرضاوي. ص۵۸-۵۹.