حجيت فهم سلف و پاسخ به شبهات مخالفين

پاسخ به شبهه سوم:

پاسخ به شبهه سوم:

در پاسخ به این شبهه به یاری الله می‏گوئیم:

اول: این ادعا که التزام به فهم سلف صالح از نصوص به جمود و تقلید و بسته شدن دروازۀ اجتهاد می‏انجامد، ادعایی باطل و تهمتی آشکار و اشکال بی‏موردی است که نشانگر این است که گویندۀ آن شیوه سلف را نمی‏داند یا خود را به نادانی زده است، چون پیروان این مذهب بوده‌اند که زنجیر‏های جمود و تقلید و پیروی بدون دلیل و تعصّب برای آرای افراد را شکستند و درواز‏ه‏ای اجتهاد را برای مجتهدان باز نمودند، و این دیدگاه آنها برآمده از فهم سلف صالح از نصوص شرعی و از نصوصی است که فرمان می‏دهد که فقط از رسول الله ج اطاعت کنید.

چنانکه الله متعال می‏فرماید: ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ [الحشر: ۷].

و می‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ [الأنفال: ۲۴].

و می‏فرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ [القصص: ۵۰].

و رسول اکرم ج می‌فرماید: «هر کسی بدعتی در دین ایجاد کند مردود است» [۸۶].

و عمر بن خطاب س می‏گوید: «سنت آن است که الله و رسول سنّت قرار داده‌اند، اشتباه رأی و نظریه را برای امت سنت قرار ندهید» [۸۷].

و علی س می‏گوید: «این دل‏ها ظرف هستند، بهترین آن همان است که خیر و نیکی بیشتری در آن جای بگیرد. و مردم سه گروه هستند: عالم ربّانی، و دانش آموزی که راه نجات را می‌آموزد، و افراد نادانی که پیروی هر کسی هستند، و برای روشن شدن راه به سوی نور خدا نرفته‌اند و به پناهگاه محکمی پناه نبرده‌اند» [۸۸].

ابن مسعود س می‏گوید: «هرگز در دینتان از کسی دیگر تقلید نکنید، که اگر ایمان بیاورد مؤمن شوید و اگر کفر بورزد کافر شوید، چون کسیکه کار بد می‌کند نمی‏تواند الگو قرار گیرد» [۸۹].

و همچنین می‏گوید: «دانشمند یا دانش‏آموز باش و اینگونه نباش که با هر کسی کورکورانه همراه شوی».

او را از معنای امّعه پرسیدند: «گفت ما در جاهلیت به کسی می‏گفتیم که به صرف خوراک دعوت می‏شد و او (مدعو) کسی دیگر را هم همراه خود می‌آورد، و امروز چنین کسی در میان شما فردی است که افراد دیگری را وارد دینش می‏کند» [۹۰].

و ابن عباس می‏گوید: «پیروی از لغزش‏های عالم موجب هلاکت خواهد بود. گفتند چگونه؟ گفت: عالم چیزی از رأی خود می‏گوید، سپس کسی را می‏یابد که از خودش به رسول الله آگاهی بیشتری دارد. اما قول رسول الله را نمی‏گیرد، و پیروی از بین می‏رود» [۹۱].

و می‏گوید: «من می‌گویم رسول الله ج چنین فرموده و آنها می‏گویند: ابوبکر و عمر فرموده‌اند، این گروه مردم به نظر من به زودی هلاک خواهند شد» [۹۲].

آنان در این مورد سخنان بی‌شمار گفته‌اند و أئمه در ادوار مختلف راه آنان را در پیش گرفته‌اند، از آن جمله ائمه اربعه که در سخنان زیادی از تقلید خود و دیگران نهی می‏کرده‌اند، حتی امام شافعی –رحمه الله- می‏گوید: «علما بر این اتفاق کرده‌اند که هر کسیکه سنت رسول الله برای او ثابت شود حق ندارد آن را به خاطر سخن کسی دیگر رها کند».

و امام ابو حنیفه می‏گوید: «کسی حق ندارد رأی ما را بگوید مگر آن که بداند از کجا گرفته ایم» [۹۳].

و امام مالک می‏گوید: «به جز پیامبر سخنان دیگران هم قابل پذیرش و هم قابل رد می‏باشند» [۹۴].

و امام احمد می‏گوید: «از من تقلید نکن و از مالک و شافعی و ثوری تقلید نکن، بلکه دین را از همان منبعی فرا بگیر که آنان فراگرفته‌اند» [۹۵].

ابن حزم می‏گوید: «مالک از تقلید خود نهی می‌کند و همچنین ابو حنیفه و شافعی می‏گویند از ما تقلید نکنید، پس هر کس خودش را گول نزند و گمراهی برای او رقم نخورده باشد حق برایش روشن است» [۹۶].

و دیگر ائمۀ منهج سلفیت همچون طبری و ابن عبدالبر و بغوی و سمعانی و ابن تیمیه و ابن کثیر و ذهبی که بعد از آنها آمده‌اند و به التزام به سلفی‏گری دعوت می‏داده‌اند راه و شیوۀ آنان را در پیش گرفته و در مسیر آنها گام برداشته‌اند.

و در دوران اخیر امام محمد بن عبدالوهاب و شوکانی و صنعانی و نخبگان دعوت سلفی نیز به راه آنها ادامه داده‌اند و آنان به علت ترک تقلید و مبارزه با تعصب مذهبی و گشودن دروازۀ اجتهاد و برای کسانیکه صلاحیت آن را دارند سختی‏های زیادی تحمل کرده‌اند. در قرون اخیر در بسیاری از کشو‏رهای اسلامی اجتهاد نوعی جسارت در حق شریعت و بدعتی در دین شمرده می‏شد، و بزرگ‌ترین تهمت به دعوتگران سلفی مانند شیخ الاسلام ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب و شوکانی همین بود که به علت آن در معرض زندان و شکنجه و طعنه قرار گرفتند.

آری، اینها به فهم سلف صالح در نصوص شرعی پایبند بوده‌اند. آیا درست است که گفته شود: التزام فهم سلف به جمود و تقلید و بسته شدن درواز‏ه‏ای اجتهاد می‏انجامد؟!.

یا اینکه متعصبان مذهبی که از افراد در دین خود تقلید می‏کنند هستند که دروازه‏ای اجتهاد را بسته و تقلید را واجب کرده‌اند و اجتهاد را بدعت و جنایتی که انجام دهندۀ آن را مستحق سزا و تنبیه قرار داده‌اند؟

دوم: اجتهاد ضابطه‌مند در آنچه در مورد آن نص وجود ندارد یک ضرورت شرعی است و همه بر این اجماع دارند که تا جهان است اجتهاد واجب می‏باشد و اجماع بر وجوب آن از صحابه نقل شده و مخالفت اصولی‏های متأخر و متقلدین مذهب اعتباری ندارد، چون رخدادها را نمی‏توان شمرد، از این رو تحت ادله منحصر و محدود قرار نمی‏گیرد، از این رو باید باب اجتهاد و قیاس باز باشد.. [۹۷].

و حکمت از فرض بودن اجتهاد بر مسلمین این است که آزموده شود، چنانکه امام شافعی می‏گوید: «طاعت آنها با اجتهاد مورد آزمایش قرار گرفته چنان طاعت آنان در دیگر فرایض مورد آزمایش قرار گرفته‌اند» [۹۸].

پس اجتهاد برای آنکه حیات امت مسیر طبیعی اش را بر اساس دین و شریعت الهی طی کند لازم و ضروری است، دینی که حرکت و رشد و تجدید در طبیعت آن نهادینه شده، و اجتهاد بزرگترین وسیله برای حفاظت جامعه و پاسداری از عقیده و شریعت و اجرای آن در حوادث جدید است.

همچنین دروغ کسانی را که گویند دین مخصوص زمانی بود که گذشته و شریعت به درد امروزی نمی‏خورد را درهم می‏شکند.

پس آیا می‌توان تصور کرد که حامیان شریعت و پاسداران عقیده به چیزی ملتزم باشند که از انجام این وظیفۀ شرعی و لازم برای زندگی مسلمین در پرتو شریعت الهی، جلوگیری می‏کند؟! یا اینکه سلفی‏گری بوده است که باعث شده آنها از یوغ تقلید ر‏ها شوند و دروازۀ اجتهاد را که قرن‏های متعدد بسته و گشودن آن حرام بوده بگشایند. و آن مجددی که به گشودن دروازۀ اجتهاد فرامی‏خواند متهم شده که به شریعت جسارت کرده و دین جدیدی را آورده که نزد مقلدان متعارف نیست.

آیا این تجدید را غیر از سلفی‏ها که در فراگیری علوم و استدلال در علم و عمل به فهم سلف ملتزم بوده‌اند کسی دیگر آورده است.

سوم: و همانطورکه گفتیم سلفی‏ها بوده‌اند که دروازۀ اجتهاد را پس از آن که بسته بوده گشوده‌اند و آنها بوده‌اند که با تقلید و اطاعت کورکورانه و بدون دلیل مبارزه کرده‌اند، اما آنها همین‌طور فقیه را رها نکرده‌اند که هرکسی هرچه دلش بخواهد در مورد کلام خدا بگوید و به نام اجتهاد با دین و شریعت بازی کند، بلکه چارچوب اجتهاد را مشخص کرده‌اند، و این قاعده را مقرر داشته‌اند که در برابر نص کسی حق اجتهاد ندارد [۹۹]. و بیان کرده‌اند که مجتهد کیست و شرایط و ضوابط اجتهاد چه هستند و آنان در این مورد راه اعتدال در پیش گرفته‌اند.

نه آنها با متأخرین اصولی مقلد هم‏آهنگ هستند که شرایط بسیار سختی برای اجتهاد قایل شده که در واقع به صورت غیر مستقیم راه آن را بسته‌اند، و پرواضح است که آنها بر گذاشتن این شرایط دلیلی از قرآن و سنت ندارند که بگوید که بدون این شرایط عمل به قرآن و سنت جایز نیست [۱۰۰].

و بلکه بعضی از اینها تا حالی پیش رفته‌اند که اجتهاد را کاملاً منع کرده و گفتند تا مهدی آخر الزمان نیامده نباید به اجتهاد پرداخت وقتی مهدی بیاید خودش دروازه اجتهاد را خواهد گشود.

صاحب مراقی السعود می‌گوید:

والمجمع الیوم علیه الأربعة
وقفوا غیرها الجمیع منعه
حتی یجيء الفاطم المجدد
دین الهدی لأنه مجدد [۱۰۱]

«آنچه مذاهب اربعه بر آن اجماع کرده‌اند ممنوعیت اجتهاد است. تا اینکه مجدد دین بیاید، چون او مجدد است».

و نه سلفی‏ها با بی‌بندوباری موافق هستند، بی‌بدوباری که منادیان معاصر که ندای بازشدن در اجتهاد برای هر متفکری را سرمی‏دهند تا متفکر بتواند به نام اجتهاد به دلخواه خود مفاهیم تازه‏ای فراتر از مفاهیم سلفی گذشته ارائه دهد.

بلکه شیخ قرضاوی به این باور است که در هر مسئله شرعی که در آن دلیلی قطعی وجود ندارد خواه از مسائل اصلی یا فرعی باشد می‏توان اجتهاد کرد، از این رو می‏گوید در بعضی از احکام که بوسیله‏ای نصوص ظنی مانند احادیث آحاد ثابت شده باید تجدید نظر کرد. او می‏گوید: «و اغلب نصوص قرآن و سنت اینگونه است، ممکن است که مجتهد امروز مفهومی را استنباط کند که گذشتگان در نیافته‌اند» [۱۰۲].

بلکه او معتقد است که بیشتر احکام با نصوص ظنی ثابت شده است، و آنچه با نصوص قطعی ثابت شده است اندک می‏باشد و بلکه بسیار اندک است... و دایره مسایلی که با احکام ظنی ثابت شده دایره بزرگتر و شاید ۹۹% احکام شریعت را دربرمی‏گیرد، و این دایره قابل انعطاف و تجدد و تحول است و اجتهاد وارد آن می‏شود [۱۰۳].

از این رو دکتر محمد عماره قاعدۀ (در برابر نص نباید اجتهاد کرد) را رد می‏کند و بلکه براین باور است که اشتباه و خطر در همین مقوله بوده است [۱۰۴].

بنابراین منهج سلفی‏گری در میان این دو قول افراطی، راه اعتدال و میانه را در پیش گرفته است چنانکه در همه مسایل اعتدال شیوه آنهاست، نه افراط نه تفریط، که هردو ناپسندند.

اجتهاد در عرف آنها یعنی تلاشی که فقیه برای استنباط احکام شرعی از دلایل آن مبذول می‏دارد [۱۰۵].

اجتهاد در احکام شرعی تخصص علمی می‏خواهد که این کار علمای شریعت است که در تحصیل علم شرعی و مهارت یافتن در آن نهایت تلاش خود را کرده‌اند و صلاحیت دارند که مسایل جدید را از دلایل شرعی استنباط کنند. و عموم مردم و فرهنگیان و متفکران و متخصصان در علوم دیگر -اجتماعی و تکنولوژی- باید دنباله رو آنها باشند و از آنها یاری بجویند، چون علمای شریعت در زمینه علم شرعی مانند اطبا در علم طب و مهندسین در هندسه هستند [۱۰۶].

ممکن است فقیه نیاز داشته باشد که رأی بعضی از متخصصان و فنون دیگر را بداند تا نظریه مطابق با وضعیت موجود، چون باید برای حکم کردن بر چیزی صورت مسئله را دانسته باشد. اما اینکه علما گفته‌اند (در برابر نص نباید اجتهاد کرد) این به معنای بسته شدن دروازۀ اجتهاد و اندیشه نیست، بلکه فقها این قاعده را برای حمایت دین وضع کرده‌اند چون دین مسلمین بر پایۀ کتاب و سنت رسول الله ج و آنچه ائمه برآن اجماع کرده‌اند، استوار است. و اینها سه تا اصل معصوم به شمار می‏روند و آنچه امت در آن اختلاف کند آن را به الله و رسول برمی‏گردانند و آنچه دراین اصول آمده حق است و باطلی درآن وجود ندارد، و پیروی از آن واجب می‏باشد و به هیج صورت نمی‏توان آن را ترک گفت وجوب آن کلی است و نمی‏توان چیزی را که این اصول برآن دلالت دارد رها کرد و کسی حق بیرون رفتن از آنچه این اصول برآن دلالت دارند را ندارد.

و یکی از مسلمات دین اسلام این است که هر رأی و نظری‏که مخالف نص باشد باطل است، گرچه اجتهاد نامیده شود و همچنین فتوا دادن و قضاوت به آن جایز نیست. و اگر کسی با نوعی تاویل و تقلید به آن عمل یا حکم کرده باشد همان طورکه این قیّم رحمه الله می‏گوید: به اتفاق سلف چنین کسی قابل نکوش و از علماء شمرده نمی‏شود [۱۰۷].

چهارم: اینکه شارع حکم بین اتباع و تقلید فرق گذاشته، اتّباع را ستوده و تقلید را مذمت کرده است، حافظ ابن عبدالبر می‏گوید: ابو عبدالله بن منداد بصری مالکی می‏گوید: تقلید در شریعت یعنی مراجعه به قولی که گوینده‏اش برای آن دلیلی ندارد، و این در شریعت ممنوع است، و اتباع یعنی آنچه دلیل آن ثابت است. و در جای دیگر می‏گوید: هر کسی که شما از سخنش بدون دلیل پیروی کنید از او تقلید کرده‏ای و هر کسیکه دلیل تو را موظف به پیروی از قول می‏نماید شما پیرو او هستی [۱۰۸].

و خداوند متعال اتّباع را ستوده و می‏فرماید: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيم [آل عمران: ۳۱]. «بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد، و خداوند آمرزنده مهربان است».

و می‏فرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّٱلۡأُمِّيِّٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ [الأعراف: ۱۵۸]. «بگو: اى مردم، من پيامبر خدا به سوى همه شما هستم، همان [خدايى‌] كه فرمانروايى آسمان‏ها و زمين از آن اوست. هيچ معبودى جز او نيست؛ كه زنده مى‌كند و مى‌ميراند. پس به خدا و فرستاده او -كه پيامبر درس‌نخوانده‌اى است كه به خدا و كلمات او ايمان دارد- بگرويد و او را پيروى كنيد، اميد كه هدايت شويد».

و همچنین خداوند متعال پیروی از سلف را ستوده است که در ضمن شامل پیروی از فهم آنها از نصوص شرعی می‏شود، خداوند متعال می‏فرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُٱلۡعَظِيمُ [التوبة: ۱۰۰].

در آیه پیشگامان ستوده شده‌اند و بیان شده که آنها سزاوارند که به عنوان پیشوا و مقتدا انتخاب شوند...

و پیروان آنان نیز ستوده شده‌اند و رضامندی خداوند از کسانیکه از آنها پیروی می‏کنند دلیلی است براینکه پیروی از آنها درست است و اشتباه نیست.. و همین‏طور وقتیکه پیروی کردن از آنها موجب خوشنودی الله نخواهد بود.

و همچنین خداوند بعضی از شیوه‏های پیروی را مذمت کرده و چنین پیروی یکی از انواع تقلید است که مذموم می‏باشد.

چنانکه خداوند متعال می‏فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا [النساء: ۱۱۵].

پس تقلیدی که سلف از آن نهی کرده و دوری جسته‌اند به سه نوع است:

۱- روی‏گردانی از آنچه خداوند نازل فرموده و توجه نکردن به آن و بسنده کردن به تقلید پدران و نیاکان.

۲- تقلیدکردن ازکسی که مقلّد نمی‏داند که آیا صلاحیت داردکه به قول او استناد شود.

۳- بعد از ثابت شدن حجت و دلیل بر خلاف قول کسیکه از او تقلید می‏شود، بازهم از او تقلید کردن.

خداوند متعال در جاه‏های متعددی از قرآن کریم این سه نوع تقلید را مذمّت کرده است، چنانکه می‏فرماید: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ [البقرة: ۱۷۰].

و می‏فرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣۞قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُكُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَيۡهِ ءَابَآءَكُمۡۖ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ [الزخرف: ۲۳-۲۴].

و می‏فرماید: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ قَالُواْ حَسۡبُنَا مَا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَهۡتَدُونَ [المائدة: ۱۰۴].

در قرآن در جاهای زیادی کسانیکه از وحی اعراض کرده و به تقلید از پدران و نیاکان تن داده‌اند مورد ذم و نکوهش قرار گرفته‌اند.. و سلف و ائمه اربعه بر مذمت و حرمت چنین تقلیدی اتفاق نظر دارند [۱۰۹].

و مردم عامی از این مستثنی هستند چون عوام باید از علمای خود تقلید کنند چون دلیل را نمی‏دانند، ابن عبدالبر می‏گوید: علما در اینکه عوام از علمای خود تقلید کنند اختلافی ندارند، چنانکه خداوند می‏فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِمۡۖ فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ [النحل: ۴۳] [۱۱۰]. که مراد ازآن عوام می‏باشد، و بعضی این را نوعی از انواع اتباع شمرده‌اند نه تقلید، چون آنها تقلید خود را بر اساس دلیل انجام داده انند، و دلیل‏اش این آیه و امثال آن است.

منظور این است که پیروی از سلف در فهمی که از نصوص شرعی داشته‌اند، اتباع مشروعی است که نصوص شرعی و اجماع در آن دلالت می‏کند، و تقلید مذموم نیست.

۴- صاحبان این دیدگاه متجددانه که به اهل سنت طعنه می‏زنند که از سلف پیروی می‏کنند و به فهم آنان ملتزم می‏باشند و این را تقلید مذموم می‏شمارند، می‏بینیم که بسیاری از آنها همان کاری را می‏کند که دیگران را به آن متهم می‏نماید، چنانکه نام‏های زیادی را خیلی تکرار می‏کنند و در شیوۀ بدعت آمیز خود به آنها استناد در تعامل با نصوص شرعی از آنها تقلید می‏نماید، کسانی مانند جوینی و غزالی و رازی و ابن رشید و افغانی و محمد عبده ... و امثال‏شان [۱۱۱]. و در مقابل می‏بینیم که کمتر به صحابه و تابعین و ائمه معروف استشهاد می‏نمایند.

[۸۶] بخاری، ۲۶۹۷، و ابن ماجه باب۲، ح۱۴. [۸۷] جامع بیان العلم وفضله ۲/۱۳۶. [۸۸] جامع بیان العلم ۲/۱۱۲، ابن عبدالبر می‌گوید: سند آن معروف است. [۸۹] جامع بیان العلم ۲/۱۱۴. [۹۰] جامع بیان العلم ۲/۱۱۲. [۹۱] جامع بیان العلم، ۲/۱۱۲. [۹۲]احمد ۱/۳۳۷. و اسحاق ابن راهویه چنان که در المطالب العالیة ۱/۳۶۰ آمده است، و خطیب در الفقیه و المتفقه ۱/۱۴۵ و جامع بیان العلم ابن عبدالبر ۲/۲۳۹- ۲۴ با اسانید صحیح. [۹۳] الانتقاء، ابن عبدالبر، ص۱۴۵، اعلام الموقعین، ۲/۲۰۱. [۹۴]ارشاد السالک، ۱/۲۲۷. [۹۵] مجموع الفتاوی ۲۰/۲۱۱، ۲۱۲. و إعلام الموقعين ۲/۲۰۱. [۹۶] الاحکام. ۶/۲۹۴. [۹۷] الموافقات. شاطبی. ۱/۱۰۴. [۹۸] الرسالة، ص۲۲، ش۵۹. [۹۹]ن ک المستصفی. ۲/۳۵۴، الإحکام آمدی ۴/۱۶۴، مجموع الفتاوی ۳۳/۱۴۳، و إعلام الموقعین ۳/۳۸۹، و إرشاد الفحول ۲۵/۲۲۱. [۱۰۰] ن ک المستصفی ۲/۳۵۴، و الإحکام آمدی ۶/۱۶۴، و مجموع الفتاوی ۳۳/۱۴۳. [۱۰۱] منبع مذکور. ص۸۰. و ن. ک. السلفیة و قضایا العصر، زنیدی، ص۲۲۷- ۲۳۰. [۱۰۲] الاجتهاد في الشریعة الإسلامیة، ص۵۶ و ص ۱۷۰. [۱۰۳] حواله سابق. ص۱۰۷- ۱۰۸. [۱۰۴] معالم المنهج الاسلامی. ص۱۰۰-۱۰۳ و۱۲۴. [۱۰۵] السلفية وقضايا العصر ص۲۲۵. [۱۰۶] ن ک السلفية وقضايا العصر م۲۲۸. [۱۰۷] ن. ک. إعلام الموقعين ۱/۶۱، ۶۷. وموقف الاتجاه العقلاني الإسلامي المعاصر من النص الشرعي ص ۴۰۶. [۱۰۸]جامع بیان العلم و فضله. ۲/۱۱۷. [۱۰۹] إعلام الموقعين ۲/۱۸۷-۱۸۸. [۱۱۰]جامع بیان العلم ۲/۱۱۵. [۱۱۱]ن ک: المرجعیة العلیا للقرآن والسنة. قرضاوی. ص۱۲۲-۱۲۳. والسلطة في الاسلام. د.عبدالجهاد یاسین. ص۳۰۷-۱۰۶. و ن ک: موقف الاتجاه العقلانی المعاصر من النص الشرعی. ص۳۷۷.