ادامهی جنایتهای صفویان و قزلباش
شاید خیلیها بپرسند؛ خب! این همه جنایات را به قزلباشان نسبت میدهیم پس مردم بومی کجا بودند که به مبارزه بپردازند؟ همان طور که قبلاً ذکر شد بعد از سقوط خلافت عباسی مغولها را ترکها در سراسر مناطق تحت سیطره خود، تشکیل حکومت داده حکومت ایلخانی در همه جا منتشر بود و کلاً قدرت نظامی در اختیار تاتار و بعد از آنها قزلباشان بود و افراد سودجو نیز به آنها پیوستند، مانند دسته جات بزهکاری که به تبرائیان ملحق شدند، شهرها یکی پس از دیگری و بر همین منوال توسط شاه اسماعیل تصرف میشد و اگر مردمی حاضر به لعن صحابه نمیشدند کشتار به راه میافتاد. همیشه در ابتدا از علما و بزرگان شهر تقاضا میشد که لعن کنند و تا همه بدانند که تصمیم شاه بر انجام جنایات خود جدی است.
به نظر میرسد که قزلباشان با تسخیر تبریز و اردبیل و دیگر شهرهای آذربایجان و انتقام گیری از سنیهای آن سرزمین هدف خود را تکمیل شده میپنداشتند، ولی یک بازی خطرناکی در ایران به راه افتاده بود که میبایست به دست همین عناصر تبهکار به اجرا درمیآمد و چنین به نظر میرسد که در پایان قرن ششم هجری (در آستانه حمله مغول به ایران) نقش سازنده ایران در تمدن خاورمیانه در حال پایان یافتن بود، و ایران از آن پس قدم به قدم از صحنه تصمیم گیری در تمدّن خاورمیانه دور و به سوی یک انزوای دراز مدّت سوق داده میشد. ضربهی مغولان برای پایان دادن همیشگی به نقش ایران کافی نبود. هرچند که این ضربهی شدید، مراکز تمدنی زاینده و پربار ایران همچون بلخ و بخارا و مرو و هرات و نیشابور و ری و اصفهای را ویران کرد، و سیر تند و تیز تمدّن ایرانی را که از قرن دوم هجرت آغاز شده بود را متوقف ساخت؛ ولی در دوران ایلخانی تیموری باز ایران مثل سمندر افسانههای ایرانی از زیر آوارهای ناشی از زلزله مغولان سر بر آورد، و با آهنگی آهسته در راه بازگشت به شکوه دیرینه به حرکت درآمد، و در عهد حسین بایقرا و یعقوب بایندر این حرکت را تندتر کرد. این بار یک عنصر تازه به نام «قزلباش» وارد عرصه ایران ستیزی و اسلام ستیزی شد، تا به دست او ضربهی نهائی را بر پیکر تمدن اسلامی ایرانی وارد سازد، با ورود این عنصر ویرانگر چنان ضربهای بر پیکر ایران وارد آمد که تا امروز نتوانسته است کمرش را راست کند؛ و هنوز درد آن ضربه را با همه وجودش احساس میکند و رنج میکشد و میکوشد که شاید از زمین برخیزد و به راه تمدّن سازی ادامه دهد.