یوسف÷:
حسن از پیامبر صروایت میکند که فرمودند: رحمت خدا بر یوسف اگر به آن زندانی نمیگفت: ﴿ٱذۡكُرۡنِي عِندَ رَبِّكَ﴾[يوسف: ۴۲]. «مرا نزد صاحبت (سلطان مصر) یادآورى کن!». این مدت در زندان باقی نمیماند، سپس حسن گریه میکند و میگوید: ما هر گاه مشکلی رخ دهد دست به دامان مردم میشویم [۹].
[۹] کتاب الزهد، «ص ۱۰۳»، تألىف امام احمد، امام ابن تىمىه در تفسىر این آیه ﴿ٱذۡكُرۡنِي عِندَ رَبِّكَ﴾مىگوید: معناى سخن یوسف توکل نداشتن او بخدا نبوده است، چون یوسف گفته است: ﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾، و گفته یوسف: ﴿ٱذۡكُرۡنِي عِندَ رَبِّكَ﴾[یوسف: ۴۲]. «مرا نزد صاحبت (سلطان مصر) یادآورى کن!». مانند قولش: ﴿ٱجۡعَلۡنِي عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٞ٥٥﴾[یوسف: ۵۵]. «مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهم!» است، پس هنگامى که تقاضاى ریاست مىکند بخاطر مصلحت دینى، این خواست ریاستى نىست که از آن نهى شده، و آن گفته منافى توکل نىست، و منظور یوسف از این گفته: ﴿ٱذۡكُرۡنِي عِندَ رَبِّكَ﴾. تنها خبر دادن به پادشاه بوده است تا آگاه شود و حق آشکار گردد، و یوسف از اولىن توکلکنندگان بوده است»، فتاوى ابن تىمىه، ۱۵/۱۱۳-۱۱۴».