رجال شیعه در ترازوی قضاوت

سنت رسول اللهصنزد رافضی‌ها و اهل سنت

سنت رسول اللهصنزد رافضی‌ها و اهل سنت

بسم الله الرحمن الرحیم

در نظر ما، سنت عبارت است از آنچه که از گفتار و کردار و بیان پیامبرصبه ثبت رسیده است، بنابراین طبق اعتقاد ما، هیچ انسان معصومی پس از شخص پیامبر وجود ندارد. اما سنت در نظر اهل تشیع عبارت است از آنچه که از پیامبر اکرمصو امامان دوازده‌گانه به ثبت رسیده است، چرا که به زعم اهل تشیع، معصوم بودن امامان را اعلام نموده است و آن‌ها همه معصوم بوده و اصلاً گفتارشان از روی هوا و هوس نیست. در کتاب «الکافی» چنین آمده که این امامان تمامی علومی را که در نزد ملائکه وانبیاء و رسولان است و مربوط به آن‌ها است را می‌دانند، و نیز در همین کتاب، بخشی وجود دارد در مورد اینکه امامان می‌دانند که چه موقع خواهند مُرد و جز با اختیار و خواست خود نمی‌میرند، و بخشی دیگر وجود دارد در مورد اینکه امامان تمامی علوم گذشته و آینده را می‌دانند و چیزی بر آنان پوشیده نیست، و بخشی دیگر در مورد اینکه امامان تمامی کتاب‌ها را با هر زبانی که باشد می‌شناسند و آن را می‌فهمند، و امور و اعتقادات دیگری که تماماً با اسلام و تعالیم آن منافات دارد، و برای اینکه بتوان به شناختی واضح و روشن از عقاید اهل تشیع دست یافت، در اینجا ما به نقل قول یکی از علمای بلند پایه‌ی آن‌ها می‌پردازیم و آن شخص کسی نیست جز «محمد رضا المظفر» که می‌گوید: «به اعتقاد بنده، امام همانند نبی می‌باشد، پس باید امام از تمامی رذایل و اعمال زشت و گناه درونی و بیرونی سهوی و عمدی از زمانی که به دنیا می‌آید تا هنگام مرگ کاملاً مصون باشد، همچنانکه ‌باید از سهو و خطا و فراموشی به دور و مصون باشد».

و محمد رضا المظفر در ادامه می‌گوید که: «هر امامی، علم و آگاهی و شناخت و معرفت به احکام الهی و تمامی دانایی‌ها را از پیامبر اکرمصیا امام پیش از خود تلقی می‌کند، و هر گاه با چیز جدید و تازه‌ای مواجه شود، علم آن چیز جدید را از طریق الهام شدن توسط یک نیروی قدسی که خداوند به او بخشیده، به دست می‌آورد، و هر گاه که چیزی مد نظر او قرار گیرد و بخواهد صورت حقیقی آن امر را بداند، اصلاً دچار اشتباه نمی‌شود و هیچ شبهه‌ای برای او پیش نمی‌آید و در فهم آن‌ها به هیچ دلیل عقلی یا هیچ آموزشی احتیاج پیدا نمی‌کند، هر چند که علم او دچار افزایش یا کاستی شود».

و اما این شیعه‌ی اثنی‌عشری با این گفتارش به ما چیز جدیدی می‌دهد، آنجا که می‌گوید: «همانا قدرت الهامی که در وجود هر امام می‌باشد و موسوم به نیروی قدسی می‌باشد، در بالاترین مراتب خود به کمال می-رسد، پس هر امامی در خالص‌ترین حالت‌های قدسی نفس، کاملاً آمادگی برگرفتن معلومات را در هر زمان و هر حالتی دارد، پس هر گاه بخواهد علم چیزی را به دست آورد، از طریق آن نیروی آسمانی الهام برانگیز، بلافاصله و بدون چیدن هرگونه مقدمه‌ای و بدون آموزش از جانب معلمی، آن را به دست می‌آورد، و همانگونه که تمامی اشیاء و دیدنی‌ها در یک آینه‌ی صاف دیده می‌شوند، تمامی آگاهی‌ها در درون او تجلی می-یابند...».

اما رافضی‌ها در این زمینه بسیار گمراه ترند، همانطور که یکی از موثق‌ترین محدثین آن‌ها محمدبن یعقوب کلینی ـ در اصول کافی (جلد، ص ۱٩۶، چاپ چهارم) از أبو عبدالله÷روایت کرده است که: «هر چه را که علی÷ تایید نموده، تو نیز از آن پیروی کن، و از هر چه که نهی نموده، تو نیز اصلاً انجام نده».

و کلینی در اصول کافی (ج ۱، ص ۱٩٧) از ابو عبدالله÷روایت می‌نماید که: ای سلیمان! هر آنچه را که امیرالمومنین÷تائید نموده و انجام داده، باید آن را انجام داد، و از هر آنچه که نهی نموده، باید از انجام آن خودداری نمود... و گفته که امیرالمومنین فرموده‌اند که: همانا من از طرف خداوند تقسیم کننده‌ی میان بهشت و جهنم می‌باشم و من جداکننده‌ی بزرگ میان حق و باطلم، و من صاحب هستم، و تمام ملائکه و جبرئیل بدین امر اقرار نموده‌اند همانگونه که برای پیامبر اکرمصچنین اقراری نمودند...».

و نیز یکی از شیوخ اهل تشیع به نام محمدبن نعمان ـ ملقب به المفید ـ روایاتی را در این زمینه نقل نموده که برگزیده‌ی این روایات این است که خداوند با علی به مناجات پرداخته و گفتگو نموده است. پناه بر خدا. از تمام این روایات برای ما روشن می‌شود که در نظر اهل تشیع، امامان آن‌ها دارای حق تشریع هستند و روایاتی را به این امامان منسوب نموده‌اند که نشان می‌دهد امامان آن‌ها به خاطر عصمتی که دارند، روایات منقول از آن‌ها در حکم متن قرآن و سنت می‌باشد و دارای چنان جایگاهی است.

بنابراین بر اساس این عقیده‌ی اهل تشیع برای ما معلوم می‌شود که اهل تشیع کاملاً بر ضد این گفته‌ی خداوند عزوجل می‌باشند که می‌فرماید:

﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[المائدة: ۳].

«امروز دینم را بر شما کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کردم و دین اسلام را به عنوان دین برای شما برگزیدم».

این نیروی قدسی و آسمانی که امامان را دارای ویژگی و استعداد آمادگی جهت اخذ معلومات و آگاهی‌های فراوان دیگر می‌کند، چیزی نیست جز ساخته‌های دروغین عقلانیت شیعی به صورت یک عقلانیت تعصبی و خرافی و بی ارزش، چرا که بر اساس نص قرآن، احکام دین کاملاً در متن قرآن تکمیل شده است، پس هر کس ادعا بکند که احکامی در دین اسلام باقی مانده است که چندین سال پس از اتمام نزول قرآن، کسی می‌آید و احکام جدیدی را با خود می‌آورد، چنانچه دیدگاه اهل تشیع در قبال امامانشان چنین است، باید گفت که چنین ادعایی کاملاً با ماهیت اسلام منافات دارد و در تضاد کامل با اعتقادات مسلمانان است.

اما ادعایی که در مورد عصمت امامان دارند، به دو لحاظ باطل می‌باشد:

دلیل اول: این ادعا توسط آیه‌ی تطهیر کاملاً باطل می‌شود، چرا که بر اساس این آیه، تمامی همسران پیامبر جزء معصومین قرار می‌گیرند اگر قرار بر وجود معصوم باشد.

و اگر دلیل خود را در حدیث کساء قرار بدهند، جواب ما این است که: در واقع طبق این حدیث، تنها سه نفر از ۱۲ معصوم شامل افراد کساء می‌شوند، و دلیل اهل تشیع برای شمولیت بقیه‌ی ۱۲ معصوم در چنین معصومیتی چیست؟ و چه چیزی مانع شده که آل جعفر و آل عقیل و آل عباس جزء اصحاب کساء قرار نگیرند؟

و بر اساس این حدیث اصحاب کساء را که معصوم اعلام شده‌اند، در همین ۵ نفر منحصر می‌شود، چگونه به سایر ۱۲ معصوم تعمیم می‌دهند؟ و چرا اصحاب کساء و معصومین شامل امامان زیدیه نشده است؟ و یا چرا شامل اسماعیلی و یا سایر فرقه‌های اهل تشیع که متجاوز از ٧۰ فرقه‌اند، نشده است؟ و آیا اهل تشیع دلیلی دارند بر اینکه تنها شامل این ۵ نفر (حضرت محمدص، علی، فاطمه، حسن و حسینش) می‌باشد و باقی ۱۲ معصوم جزو معصومین اصحاب کساء قرار نمی‌گیرند؟ و در حقیقت جواب این سوال را نتوانسته‌اند بدهند و تا فرا رسیدن قیامت نیز نخواهند توانست که جواب دهند.

دلیل دوم: حقیقت وجودی امامان، خود نافی وجود عصمت برای آنان است، و ما در این زمینه به گفته‌ی یکی از افراد مورد اعتماد آن‌ها یعنی محمدبن یعقوب کلینی استناد می‌کنیم که در کتاب اصول کافی (جلد ۱، ص ۶۵) با استناد به زراره‌بن أعین از ابو جعفر÷روایت می‌کند که ـ یعنی زراره روایت می‌کند که ـ : یکبار از ابو جعفر سوالی پرسیدم، و او جواب مرا داد، سپس مردی آمد همان سوال را أبو جعفر پرسید، و او جوابی بر خلاف جواب من به او داد، و مرد دیگری آمد و همان سوال را از او پرسید و أبو جعفر این بار نیز جوابی مخالف آن جوابی که به من و آن مرد دیگر داد، به او داد، وقتی که آن دو مرد رفتند، گفتم: ای فرزند رسول خداصدو نفر از اهل عراق و از پیروان شما به نزد شما آمدند و سوالی از شما پرسیدند، اما شما به هر کدام از آن‌ها جوابی دادید که مخالف هم بود. أبو جعفر در جواب گفت که: ای زراره! این هم برای ما بهتر است و هم برای آن‌ها و شما».

و در جایی دیگر در اصول کافی (ج ۱ ـ ص ۶۵) با سند از منصوربن حازم روایت می‌کند که: به أبو عبدالله÷ گفتم: چرا هنگامی من سوالی از تو می‌پرسم و شخص دیگری نیز همان سوال را از تو می‌پرسد، جوابی غیر از آنچه که به من داده‌ای، به او می‌دهی؟ و أبو عبدالله گفته که: ما جواب مردم را کم و زیاد می‌دهیم.

و در فروع کافی (ج ۶، ص ۲۰٧ و ۲۰۸) روایتی به دو طریق، یکی از ابان بن تغلب و دیگری از حبلی نقل شده که روایت این است، شنیدم أبو عبدالله می‌گوید : پدرم می‌گفت که در زمان بنی امیه، فتوا داده می‌شد که گوشت باز و شاهین حلال است، اما آن‌ها به خاطر تقیه چنین فتوایی داده‌اند، ولی من تقیه نمی‌کنم و می‌گویم که حرام است.

من در جواب می‌گویم که: این روایت چه تناسبی با روایت کلینی در اصول کافی (ج ۲، ص ۳٧۳) دارد که از خود امام باقر که این امر را در دوره‌ی اموی‌ها حلال می‌کند، روایت می‌کند که رسول خداصفرموده‌اند که: «هر کسی که برای راضی کردن حاکمی فتوای مخالف شرع الله بدهد، به درستی که آن کس از دین خدا خارج می‌شود.»

شیعه یک روایت دیگر دارند که از أبو عبدالله÷روایت شده که: «جز بر روی زمین و یا آنچه که از زمین روئیده به جز پنبه و کتان، سجده مکن.» و در جایی دیگر می‌بینیم که از حسین بن علی بن کیسان روایت شده که می‌گوید: نامه‌ای به أبو الحسن ثالث نوشتم و در آن نامه در مورد سجده بر پنبه یا کتان بجز در حالت‌های تقیه یا ضرورت سوال نمودم و او در جواب نوشت که این امر جایز است.

و من در برابر این دو روایت می‌گویم که: شیعه هر دو روایت را قبول دارد، در حالی که امروزه در مذهب اهل تشیع سجده بر روی پنبه یا کتان جایز نیست در حالی که در روایت دوم این امر مباح اعلام شده است و این بر دو صورت نقل شده است. و نیز از صادق روایت شده که می‌گوید: «سجده بر روی زمین واجب است و در غیر این حالت، سنت است.» و از یاسر خادم روایت نموده‌اند که: یاسر گفته یکبار أبو الحسین÷از کنار من عبور کرد و من بر روی طبر نماز می‌خواندم و بر آن سجده رفتم. پس أبو الحسین به من گفت: «چرا بر روی آن سجده نمی‌کنی، مگر آن از گیاهان زمین نیست؟». می-بینیم که مذهب اهل تشیع کاملاً بر خرافات و تناقضات و دروغ‌ها و امور باطل و هوی و هوس و حیله‌هایی بر علیه اسلام و مسلمانان بنا شده است.

این است معصومیت امامانشان که اهل سنت را به اعتقاد بدان فرا خوانند و از اهل سنت می‌خواهند که به مذهب آن‌ها اعتراف کنند. و اما کلینی که بسیار نزد آنان مورد اعتماد است در فروع کافی (ج ٧، ص ۸٧ و ۸۸) با سند، از عبدالله بن محرز روایت می‌کند که: از أبو عبدالله÷در مورد مردی که وصیت می‌کند برای من و آنگاه می‌میرد و دختری بعد از خودش بر جای می‌ماند، سوال نمودم، و او در جواب گفت که: «نصف آن را دخترش بده و نیمه‌ی باقیمانده را برای موالی بگذارد. یکبار دیگر نزد او رفتم و او گفت که یاران ما گفته‌اند که موالی هیچ بهره‌ و نصیبی از این ارث ندارند و من تنها به خاطر تقیه نسبت به تو چنین چیزی را گفتم و او گفته که: نه به خدا قسم، من تقیه‌ی تو را ننمودم، بلکه فقط ترسیدم که تو برای گرفتن آن نصف مواخذه نشوی و اگر ترسی نداری، آن نصف باقیمانده را به دخترش بده، و خداوند از تو خواهد گذشت». و در فروع کافی ( ج ٧ ص ۸۶) از طریق سلمة بن محرز، داستانی شبیه همین داستان نقل شده است.

أبو محمد حسن بن موسی نوبختی در فرق الشیعه (ص ۵۲، چاپ سال ۱٩۳۱) از عمربن رباح روایت می‌کند که: عمربن رباح از جعفر÷در مورد مسأله‌ای سوالی پرسید، و او جواب او را داد. سپس نزد او آمد و دوباره این سوال را از او پرسید ولی این بار جوابی بر خلاف جواب قبلی به او داد، پس به أبو جعفر گفت: این بر خلاف جوابی است که سال گذشته در جواب این مسأله به من دادی. و أبو جعفر گفت که: جواب ما در سال گذشته به خاطر تقیه اینگونه بود. پس عمربن رباح در مورد صداقت أبو جعفر و امامت او مشکوک شد و با یکی از یاران أبو جعفر به نام محمدبن قیس روبرو شد و به او گفت: من از أبو جعفر در مورد مسأله‌ای سوال نمودم، و او جوابی به من داد که سال بعد در قبال همین مسأله جواب دیگری به من داد که بر خلاف جواب سال پیش بود و وقتی من به او گفتم چرا چنین کردی؟ گفت که من این کار را به خاطر تقیه انجام دادم. در حالیکه خداوند شاهد است که من هنگامی که نزد او آمدم و این سوال را از او پرسیدم، کاملاً آماده‌ی پیروی نمودن از فتوای او بودم و اینکه حتماً فتوای او را به کار بندم، اما می‌بینم که او به من می‌گوید که به خاطر تقیه آن را به تو گفتم و این حال و وضع من است. پس محمدبن قیس به او گفت: شاید هنگامی که تو از او سوال نموده‌ای، در مجلسی که تو حضور داشته‌ای کسی بوده که او تقیه‌ی آن شخص را نموده است. اما او گفت که: در هیچ کدام از دو باری که نزد او رفتم کسی غیر از من نزد او نبود اما هر بار جوابش از روی پنهان کاری بود و او جواب سال قبلش را حفظ نکرده بود تا جوابی مثل آن را به من بدهد، پس او از امامت خارج گشته است. و گفت که: کسی که برای من فتوای باطل بدهد، امام من نیست).

از طریق این مناقشه به این نتیجه می‌رسیم که عصمت هر کس جز پیامبران امری باطل است و در این امت کسی غیر از پیامبر برگزیده‌مان محمدصکه قرآن بر عصمت او گواهی داده، معصوم نیست و گواهی قرآن بر او در این آیه است که می‌فرماید:

﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى٣ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى٤[النجم: ٣-٤].

«پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید و آنچه که می‌گوید چیزی نیست جز وحی‌ای که بر او نازل شده».

و هر کس چیزی غیر از این را ادعا نماید، همانا گمراه گشته و دیگران را گمراه می‌نماید و چیزی را که در اسلام وجود ندارد در آن داخل نموده است.