۵ـ جابر بن یزید جعفی
جابر از جمله کذابین جعلکنندهی دروغگو بوده که روایتهای شیعه را همین روایتهای جابربن یزید جعفی تأمین میکند و حر عاملی در مورد او میگوید که: «او فرد مورد اعتماد ابن غضائری بوده و بجز او علمای دیگر غیر او علما او را به جهت حدیث بسیار ضعیف میدانند اما بهتر آن است که به عنوان یک فرد مورد اعتماد قرار داده شود...».
گفتم: عبدالحسین در کتاب مراجعات (المراجعه ۱۶ شماره ۱۳ ص ٧۵) از جابر دفاع نموده است و گفته که جابر هفت هزار حدیث را نقل نموده، البته در روایتی گفته شده که پنج هزار حدیث را نقل نموده است، که هیچ یک از این مقدار حدیث ولو یک حدیث را جابر بر زبان نرانده است و عبدالحسین نیز تنها به لحاظ مقدار زیاد روایاتش از او دفاع نموده است. حر عاملی گفته است که: «... جابر هفت هزار حدیث را از باقر÷روایت نموده است و صدو چهل هزار حدیث دیگر را نیز روایت نموده است و ظاهراً هیچ کس به اندازهی جابر به طریق مستقیم و بی واسطه از امامان÷این مقدار زیاد حدیث را روایت ننموده است، پس به همین دلیل جابر دارای منزلت بسیار والائیست نزد این امامان، چرا که طبق گفتهی خود امامان که میگویند، ما باید قدر و منزلت مردان را نزد آنان طبق میزان روایت این مردان از آنان بدانیم و تشخیص دهیم».
من میگویم: پیشتر گفتهی حر عاملی نقل شد که در مورد جابر از قول الکشی آمده بود که جابر مورد مذمت واقع شده و نیز بعضی از علمای شیعه او را به لحاظ حدیث ضعیف میدانند و من اینجا اضافه میکنم که جابر آدم دروغگویی است. الکشی با سند صحیح از زراره بن أعین که بسیار مورد اعتماد و نزد آنان موثق است، روایت نموده که زراره گفته که: «از أبو عبدالله÷در مورد أحادیث روایت شده توسط جابر سوال نمودم».
او گفت: من به غیر از یک بار، دیگر او را نزد پدرم ندیدهام و تنها یک بار هم نزد من آمده است».
من میگویم: پس تکلیف هفت هزار حدیث از امامی که تنها یک بار نزد او رفته و این احادیث را زراره از او نقل نموده، چه میشود؟ و نیز تکلیف صدوچهل هزار حدیث باقیمانده چه میشود؟!!.
و گفتهی سید هاشم معروف را نیز بر اینها اضافه میکنم که گفته: «جابر جعفی در میان رجال حدیث جزء متهمین به حساب میآید.» و نیز در جایی دیگر گفته که: «در سند این روایت، صباح مرنی و جابر جعفی جای دارند که هر دو نفر آنان جزء افراد ضعیف در حدیث میباشند. و در مورد جابر هم تهمت و هم ستایش گفته شده است و اکثراً بر این عقیدهاند که جابر دچار اختلال بوده و بسیاری چیزها را با هم قاطی میکرده است».
هاشم معروف در قسمت زندگینامهی عمر شمر، گفته است که: «مؤمنان او را در میان رجال حدیث به عنوان شخصی ضعیف به حساب میآورند و جعل احادیث را در کتابهای جابر به او نسبت می-دهند».
و نیز «عمر احادیثی را در کتابهای جابر جعفی داخل نموده و این احادیث را به جابر نسبت داده است».
و من میگویم که: این نیز ضعف دیگری است که به تنهایی کافیست تا روایات جابر جعفی را از اعتبار ساقط کند. پس جواب عبدالحسین و امثال او که به سوی پیروی از مذهبی فرا میخوانند که بر پایهی روایات جابر و امثال او بنا شده، در برابر چنین ضعف بزرگی چیست؟!!.
و علمای اهل سنت، عدالت چنین مردی را ساقط میدانند که دروغگوئیش از طریق ﴿وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا﴾[یوسف: ۲۶]. «و شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد». برای ما معلوم و مشخص شد. حافظ ذهبی گفته که: زهیربن معاویه گفته که شنیدم جابر میگوید: من پنجاه هزار حدیث را نزد خود دارم که تا کنون یکی از آنها را نیز بر زبان نراندهام. سپس حدیثی را روایت نمود و گفت: این جزء آن پنجاه هزار حدیث بود.
گفتم: شیعه در مورد او چنین روایتی را نقل نمودهاند که ما در رسالهیمان تحت عنوان «أبو هریره و گروه کینهجویان» این روایت را نقل نمودیم.
سلام ابن أبی مطیع گفته که: جابر جعفی به من گفته که: «من پنجاه هزار باب از علم را نزد خود دارم که آنها را برای کسی نگفتهام. سلام میگوید که من نزد ایوب آمدم و این سخن را برای او گفتم و او گفت که: اکنون باید گفت که او دروغگوست».
و امام أبو حنیفه/گفته که: در میان تمامی کسانی که دیدهام، کسی را فاضلتر از عطا ندیدهام و کسی را دروغگوتر از جابر ندیدهام. هیچ چیزی را به او نمیگفتم مگر اینکه او حدیثی را در آن مورد برای من روایت مینمود و به گمان خودش چندین و چند هزار حدیث را نزد خود داشت که آن را بر کسی برملا نساخته بود».
و ثعلبه گفته که: جابر جعفی را خواستم، لیث بن أبی سلیم به من گفت: پیش او نرو، او دروغگوست. و نسائی و دیگران نیز گفتهاند که: او مردود و غیر قابل اعتبار است.
و یحیی گفته که: حدیث و سخن او نوشته نمیشود و قابل احترام هم نیست.
و جابربن عبدالحمید گفته: من جائز و حلال نمیدانم که از جابر روایت کنم و دوباره گفته که: او دروغگوئیست که به رجعت ایمان دارد.
و عباس دوری گفته که: جابر دروغگوئیست که هیچ ارزشی ندارد.
و شهاب بن عباد گفته که: شنیدم که أبو الأحوص میگوید: من هر گاه از کنار جابر جعفی عبور میکردم، از خداوند طلب بخشش و خیر مینمودم.
و سفیان گفته که: یک بار سخنی را از جابر جعفی شنیدم که سریع آمدم چرا که ترسیدم به خاطر سخن دروغ و کفرآمیز او، سقف بر ما سقوط کند.
و ابن حیان گفته که: او یک شراب خوار از میان یاران عبدالله بن سبأ بود.
و سفیان گفته که: او به رجعت ایمان داشته است.
و جوزجانی گفته که: او یک آدم دروغگوست که من از احمد در مورد او سوال نمودم و او گفت که: عبدالرحمن او را ترک نمود [۲]و از آن پس راحت شد.
و جابربن یزید جعفی در سرشار نمودن اهل تشیع توسط روایاتی که در مورد خداوند عزوجل تهمت وارد نموده، مشارکت داشته است. کلینی در اصول کافی (ج ۱ ص ۴۱٧ چاپ تهران) با سند از جابر جعفی روایت نموده که گفته: جبرئیل÷ این آیه را اینگونه بر محمد صنازل نمود: «وان کنتم في ریب مما نزلنا علی عبدنا في علي فأتوا بسورة من مثله»«و اگر شما نسبت به آن چیزی که در مورد علی بر بندهیمان محمدصنازل نمودیم، شک دارید، پس سورهای مانند آن را بیاورید».
و کلینی از او در اصول کافی (ج ۱ ص ۴۲۴) روایت نموده که: از أبو جعفر محمد باقر روایت شد که گفته: این آیه به این صورت نازل شده که: «ولو أنهم فعلوا ما یوعظون به في علي لکان خیراً لهم».
«و اگر آنان نسبت به آنچه که در مورد علی بدان توصیه و نصیحت شده، عمل مینمودند، همانا این برای آنان بهتر بود».
و کلینی در جای دیگری (ج ۱ ص ۴۱٧) از طریق جابر جعفی از أبو جعفر÷روایت نموده که گفته: جبرئیل÷این آیه را به این صورت بر محمدصنازل نموده که: «بئس ما أشتروا به أنفسهم أن یکفروا بما أنزل علی الله في علي بغیاً». «چه بد معاملهای برای نفس خود انجام دادهاند کسانی که نسبت به آنچه که بر علی نازل شده بخواهند سرسختانه کفر بورزند».
من میگویم: اما اینان دارای دینی هستند که هر کس آن را کتمان کند و بپوشاند، خداوند او را عزیز و گرامی میدارد و هر کسی آن را فاش سازد، خداوند او را ذلیل خواهد نمود، پس رافضیها نیز در آنچه که ادعای آن را دارند دروغ میگویند و چیزی را ظاهر میسازند که در واقع در درون آنان نیست.
و طبق آنچه که در اصول کافی (ج ۱ ص ۴۱۲) آمده، جابر جعفی از امام أبو جعفر÷روایت نموده که: به أبو جعفر گفتم که چرا علی÷، امیرالمومنین نامیده شده است؟ و او گفت که: خداوند او را بدین نام نامیده است و در کتابش چنین آمده است که: «وإذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورکم ذریتهم وأشهدهم علي أنفسهم ألست بربکم ومحمداً رسولي وأن علیاً أمیر المؤمنین»«و آنگاه که خداوند از ظهور بنی آدم، فرزندان آنان را گرفت و از آنان شهادت گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم و آیا محمد فرستادهی من نیست و آیا علی، امیر المؤمنان نیست؟».
و جابر جعفی طبق آنچه که در اصول کافی (ج ۱ ص ۲۲۸) آمده، روایت نموده که: شنیدم أبو جعفر÷میگوید: هر کس ادعا کند که تمامی قرآن را جمعآوری نموده، دروغ گفته است و هیچ کس جز علیبن أبی طالب و امامان بعد از او، قرآن را آن طور که خداوند نازل نموده، جمع و حفظ و نگهداری نکرده است. و این روایت چنانکه آشکار است، در برگیرندهی تهمتی بزرگ نسبت به قرآن است که: «ما أدعی أحد أنه جمع القرآن کما أنزل الا کذاب»«هر کس ادعا بکند که قرآن را همانگونه که نازل شده، جمعآوری نموده، به حقیقت که دروغگویی آشکار است». و این تهمت بزرگی است نسبت به این قرآنی که مسلمانان آن را میخوانند و به این صورت مرتب و مجلّد وجود دارد و آن هم قرآنی که عثمان بن عفانسان را جمعآوری نموده است و معنی این سخن این است که این قرآن حاضر که در دست ماست، تمامی این چیزی نیست که نازل شده است و دقیقاً به همان صورتی نیست که نازل شده است پس در این روایت خوب دقت کن تا این امر برای تو روشن شود و البته این روایت کلینی در اصول کافی (ج ۱ ص ۲۲۸) این امر را واضحتر میسازد، آنجا که از طریق جابر جعفی از أبو جعفر÷روایت نموده که: هیچ کس نمیتواند ادعا کند که تمام قرآن به طور کامل و ظاهر و باطن آن نزد اوست به غیر از أوصیا و امامان».
و معنی این روایت این است که قرآنی که اکنون در دستان ماست، تمام قرآن نازل شده نیست، به دلیل اینکه آن کسی که قرآن را جمعآوری نموده، از أوصیا و معصومین نبوده است. ای صاحب خردان از این سخن پند بگیرید!!.
امام صادقسگفته که: «ما اهل بیت کاملاً راستگوییم و همواره کسانی دروغگو پیدا میشوند که بر ما دروغ ببندند و با دروغهایی که در مورد ما میگویند، سخن صادقانهی ما را نزد مردم از اعتبار ساقط میکنند».
و جابر جعفی نیز یکی از همین دروغگویان است که او همواره تلاشش بر این بوده که رذیلتها را با هم گرد آورد و او که جزء آن دستهای بوده که نمایان شدن فرج کنیز را مباح دانسته است، و این امر را آن شیعهی یعنی محمدبن محمدبن نعمان، معروف به المفید از او روایت نموده است.
پس اهل تشیعی که هیچ اعتمادی به روایات اصحابشندارند، دیگر جوابشان در مورد آنچه که جابر جعفی و زراره بن أعین و سلیم بن قیس روایت میکنند، چیست؟!!.
این انسانهای سادهی نفهم مردم را به سوی مذهب اهل بیت دعوت میکنند و مذهب اهل بیتی که به سوی آن فرا میخوانند، همان مذهبی است که متشکل از روایات این دروغگویان است، و مردم عوام در میان آنان در این مذهب متوجه مناقب و فضایل و خصلتهای خوبی نمیشوند که از طریق کتابهای اهل سنت وارد مذهب آنان شده است، این است فهم آنان نسبت به مذهبشان، و ما میبینیم که پیامبر اکرمصبه علی گفته که: «يا علي! لا يحبك الا مؤمن و لا يبغضك الا منافق»«ای علی! تنها انسان مؤمن تو را دوست خواهد داشت و تنها انسان منافق بر تو کینه خواهد ورزید».
ولی آیا یک انسان عامی شیعه میداند که آن دسته از روایتهایی که کاملاً قبول آنها را دارد و در مورد آن یقین دارد و آن را به اهل بیت منسوب میکند, همه از طریق زراره بن اعین، مردی که کاملاً به منظور تمسخر، ریش امامش را تف کرده است، روایت شدهاند...نه، یک عامی این را نمیداند.
و آیا میداند که مذهبی که از طریق آن خدا را میپرستد، از طریق روایات کسانی به او رسیده است که ادعا دارند قرآن دچار تحریف شده است. بله، این را هم نمیدانند.
[۲] یعنی متروک دانست.