(۴) «الفهرست»، طوسی
این کتاب نیز از آن طوسی است.
و نیز دو کتاب مهم در این زمینه وجود دارد که عبارتند از:
(اول) الرجال از أبو جعفر أحمدبن أبو عبدالله البرقی.
(دوم) الضعفاء از احمدبن حسین بن عبیدالله الغضائری و این کتاب، اکثریت افراد مورد اطمینان و موثق آنان را در قفس اتهام قرار میدهد و یکبار به آنها تهمت دروغ میچسپاند و یکبار تهمت جعل و نیز مبالغه-گویی را به آنها میزد و این باعث شد که در نسبت دادن این کتاب به غضائری دچار شک شوند، با این وجود: هر گاه دوست داشته باشند کسی را موثق بدانند، او را موثق و مورد اطمینان میپندارند و هر گاه تهمت و اتهام را بر کسی روا ندارند، تهمت زدن بر او را رد میکنند.
در نظر آنان حدیث به چهار قسمت تقسیم میشود:
۱) صحیح: حدیثی است که سند آن از طریق نقل شدن توسط یک نفر عادل امامیه در یک سلسله از روایان عادل امامیه در تمامی گروهها در نهایت به یک معصوم منتهی می-شود.
۲) حسن: حدیثی است که سند آن از طریق نقل شدن توسط یک نفر امامیهای مقبول و شایسته در نهایت به یک معصوم منتهی میشود.
نشانهی موثق بودن و حسن بودن نزد اهل تشیع در ۳ مورد است:
۱) متن توسط یکی از معصومین روایت شده باشد.
(ب) متن توسط یکی از عالمان قدیمیشان مثل برقی، ابن قولویه، الکشی، الصدوق، مفید، نجاشی و افرادی از این دسته روایت شده باشد.
(ج) یکی از عالمان و بزرگان متأخرشان مانند شیخ منتجبالدین و ابن شهر آشوب، متن آن را تائید نموده باشند.
(د) اجماع بر صحت این حدیث از جانب گذشتگان.
۲) موثق: طبق گفتهی مامقانی، این حدیث، حدیثی است که سند نسبت دادن این حدیث به یک معصوم از طریق یک نفر فرد مورد اعتماد است که با وجود فساد عقیدهاش به خاطر منتسب بودن به یکی از فرقه-های مخالف فرقهی امامیه، در یک سلسله از افراد عادل امامیه در این روایت قرار گرفته است.
۳) ضعیف: حدیثی است که تمامی شروط سابق جهت صحت حدیث را در بر ندارد و میان سلسلهی راویان آن، یک نفر انسان فاسق یا مجهولالهویه و یا دروغگو و جعلکنندهی حدیث وجود دارد.
و اما دوباره به بررسی کتب رجال در نزد اهل تشیع میپردازیم. اهل تشیع صاحب کتابهایی در مورد رجال حدیث میباشند که این کتابهای جدید در برگیرندهی کتب رجال قدیمی است، مثل کتاب «تنقیح المقال» از شیخ عبدالله المامقانی، که کاملترین کتاب رجال جدید در زمینهی زندگینامهها میباشد و کتاب «مجمع الرجال» از مولی زکیالدین المقهبانی، که شامل کتب اربعه و کتاب الضعفاء غضائری می-باشد.
و کتاب «قاموس الرجال» از محمد تقی تستری، و «جامع الرواه» از محمد علی اردبیلی، و «معجم رجال الحدیث» از أبو القاسم الخوئی.
بعد از بررسیها و کنکاشهای مداوم، برای من ثابت شد که رافضیها در واقع دروغگوترین فرقهی منتسب به اسلام هستند، و حتی عالمان متأخر شیعه نیز این حقیقت را گوشزد نمودهاند. یکی از کتابهای آنها که به دستم رسیده است، عنوان آن «نقض الصواعق المحرقه»است که تألیف امیرمحمد کاظم قزوینی میباشد. این مؤلف گفته که «از رسول خداصحدیثی به تواتر نقل شده که در آن حدیث خطاب به حسین گفته است: این امام است و فرزند امام و پدر امامهای نهگانه که نهمین آنها، قائم آنهاست...».
و بعد از اینکه تمام حدیث را نقل نموده، در صفحهی ۱۵۴ از چاپ دوم این کتاب گفته که: «ابن تیمیه در صفحهی ۲۱۰ از کتاب منهاجش در جلد چهارم آن، به صحت و تواتر این حدیث اعتراف نموده است...».
و ما میگوئیم که: این گفته، یکی از بزرگترین دروغها و افتراهائیست که بر خدا و رسولش نسبت داده شده است. ابن تیمیه نه تنها اعتراف به صحت این حدیث ننموده، بلکه حکم جعلی بودن آن را نیز صادر نموده است و در حقیقت سخن دروغی است که بر پیامبر نسبت داده شده است. در کتاب منهاج السنه ج ۴، ص ۲۱۰، به ۱۲ طریق، این حدیث مردود گشته است. آنجایی که ابن مطهر که یک رافضی است، به گمان خود تصور کرده که این حدیث حتی در دورترین سرزمینهای مسلمانان نیز از سلف تا به خلف نقل شده است، ابن تیمیه/اینگونه جواب او را داده که: «اهل سنت و عالمان آن چندین برابر اهل تشیع میباشند و همه میدانند که تمامی این سخنان، دروغهایی است که به پیامبر نسبت داده شدهاند و هیچ شکی در نسبت این دروغ به پیامبر نیست و اهل تشیع به خاطر چنین نسبت دادن دروغی، مورد لعنت واقع شدهاند».
این است حکم ابن تیمیه نسبت به این حدیث دروغی که به پیامبر نسبت دادهاند، پس آن اعترافی که این رافضی آن را نسبت به ابن تیمیه ادعا نموده، کجاست؟