۶- ابو بصير ليث بن بختری مرادی
عبد الحسین در کتاب المراجعات، او را جزو رجال شیعه و بزرگان آنها که مفتخر به حضور در محضر امام باقر و امام صادق و خدمت نمودن آنان شده است ذکر میکند و البته این طبق گفتههای عبدالحسین است . موثقترین عالم شیعه در زمینه جرح و تعدیل، یعنی ابو عمر الکشی با سند از شعیب بن یعقوب روایت نموده که: از ابوالحسن در مورد مردی سوال نمودم که با زنی شوهردار ازدواج میکند اما نمیداند که آن زن شوهر دارد، که حکم چنین مرد و زنی چیست؟ و او گفت : باید زن را رجم نمود، اما مرد هیچ گناهی ندارد، چرا که از شوهردار بودن زن خبر نداشته است. من این مسأله را نزد ابو بصیر مرادی گفتم: و او گفت: به خدا قسم که جعفر به من گفته که: زن باید رجم شود و مرد را باید شلاق زد، و او در حالیکه با دستش سینهاش را میخواراند، گفت: گمان میکنم که این دوست ما هنوز علمش کامل نشده است. از طریق این روایت میتوان به روشنی فهمید که أبو بصیر، امام أبوالحسن را تکذیب نموده است یا اینکه او امام جعفر را نیز تکذیب نموده است، و به این ترتیب او را تکذیب و متهم ساخته است.
حال بگوئید که دروغگو کیست؟ آیا یکی از این دو امام معصوم دروغگو هستند (پناه بر خدا)، یا أبو بصیر؟!!.
ما این را به عهدهی عبدالحسین میگذاریم تا این موضوع را بعد از این گفتهی أبو بصیر برای خود تفسیر کند که گفته: «گمان میکنم که این دوست ما هنوز علمش کامل نشده است».
و همچنین الکشی با سند از ابن أبی یعفور روایت میکند که: «ما مال فراوانی را آوردیم تا به حج برویم، و ما گروهی بودیم که أبو بصیر مرادی نیز در بین ما بود. بعد ادامه میدهد که: به أبو بصیر گفتم که، تقوای خدا را پیشه کن و با مال و دارایی خودت حج کن چرا که تو دارایی زیادی داری و أبو بصیر گفت: ساکت شو. اگر تمامی دنیا در دست دوست تو قرار گیرد، لباس خود را بر آن خواهد کشید و تمامی آن را از آن خود خواهد نمود».
و منظور از «دوست تو»، طبق تفسیر امام هاشم معروف، امام معصوم میباشد.
و الکشی با سند از حمادبن عثمان روایت میکند که: «من و ابن أبی یعفور و شخصی دیگر با هم به سوی حیره یا مکانهای دیگری به راه افتادیم و در آن حین به یاد دنیا و مال آن افتادیم, و أبو بصیر مرادی گفت: اگر دوست شما آن را به دست آورد، کاملاً تحت تأثیر آن قرار خواهد گرفت. و حماد گفته که: أبو بصیر چرت زد و سگی به سویش آمد و خواست به سویش ادرار کند و بشاشد و من رفتم تا سگ را از او دور کنم، که ابن یعفور گفت: او را به حال خود بگذار و حماد گفت که: این سگ بر او حمله برد تا اینکه در گوش او شاشید.
من میگویم که: ابن أبی یعفور کاملاً نزد شیعه شناخته شده است. او کسی بوده که دور کردن سگ را منع کرده است چرا که در نزر او أبو بصیر کاملاً شایستهی آن چیزی بوده که سگ بر سر او آورده و حتی بیشتر از اینها نیز.
و دوباره الکشی با سند از حماد الناب روایت نموده که: «ابو بصیر بر درگاه أبو عبدالله نشست و منتظر اجازه شد اما أبو عبدالله به او اجازه نداد. ابو بصیر گفت: اگر هدیه و پیشکشی با ما بود، به ما اجازه ورود میداد، و گفت: سگی به سوی او آمد و در صورت أبو بصیر شاشید.» أبو بصیر گفت: اَه، اَه، این چیست؟ همنشین او گفت: این سگی است که در صورت تو شاشیده است.
پس صاحب المراجعات این عدم اجازهی امام به أبو بصیر را چگونه تفسیر می-کند؟!!
و این گفتهی أبو بصیر را چگونه تفسیر میکند که گفته: «اگرهدیه ای با ما بود، به ما اجازهی ورود میداد.» پس آیا این است همان خدمتی که أبو بصیر نزد صادق به آن مفتخر شده بود؟.
آیا این دجال از دفاع کردن از چنین انسانی خجالت نمیکشد؟!!.
شاه عبدالعزیز دهلوی/راست گفته وقتی که در مورد أبو بصیر میگوید: که او جزء آن دسته ازراویان شیعه است که جعفر صادق او را از مجلس خود بیرون رانده است، باین وجود اهل تشیع در روایتهایشان به او اعتماد میکنند.
و از شعیب عقرقونی روایت شده که گفته: «من نزد أبو عبدالله÷بودم و أبو بصیر نیز با ما بود. گروهی از مردم اهل جبل نیز بودند که در مورد قربانیهای اهل کتاب از او سوال مینمودند. أبو عبدالله÷به آنان گفت: شما آنچه را که خداوند عزوجل در کتابش گفته، شنیدهاید. آنها گفتند: ما دوست داریم که تو به ما بگویی دقیق حکم آن چیست؟ پس أبو عبدالله به آنان گفت: آن را نخورید. هنگامی که بیرون رفتیم، أبو بصیر گفت: آن را بخور. گناه آن بر گردن من، من خودم از أبو عبدالله و پدرش شنیدم که هر دو به خوردن آن دستور میدادند. پس ما هر دو نزد أبو عبدالله بازگشتیم. أبو بصیر به من گفت: از او بپرس. من نیز به او گفتم: فدایت شوم، رای شما در مورد قربانیهای اهل کتاب چیست؟ و او گفت: آیا تو صبح پیش ما نبودی و نشنیدی که چه گفتم؟ گفتم: بله و او گفت: آن را نخور».
و این مرد جزء آن دسته از راویان شیعهایست که صاحب المراجعات، خوانندگان را نسبت به صداقت او به دچار خوشبینی کرده است و تو اکنون از طریق اعتراف موثقترین منابع شیعه به حقیقت این راویان پی برده-ای.
استاد محبالدین الخطیب/گفته که: «در میان رجال آنها بیشتر از یک نفر با کنیهی أبو بصیر وجود دارد، از جمله عبدالله بن محمد اسدی و لیث بن بختری مرادی و علمای اهل تشیع در زمینهی جرح و تعدیل، گفتهاند که امام جعفر صادق از أبو بصیر لیث بن بختری بسیار متنفر بوده و از او خسته گشته است. و البته یاران امام صادق در برابر أبو بصیر دارای مواضع گوناگونی بودهاند. ابن غضائی شیعی گفته که: به نظر من تهمتهایی که به لیث وارد است در مورد دین او است نه سخنان او، پس به عقیدهی من کاملاً مورد اعتماد است. میگویند که: تهمتهایی که به دین او وارد شده اصلاً موجب تهمت به سخنان او نمیشود».
میگویم: استاد خطیب با هاشم معروف حسینی کاملاً موافق است آنجا که هاشم معروف گفته است: تنها ۴ نفر دارای کنیهی أبو بصیر هستند که عبارتند از: أبو بصیر عبدالله بن محمد أسدی و أبو بصیر علیاء بن دراع و أبو بصیر یحیی بن أبوالقاسم و أبو بصیر لیث بن بختری، و تمامی اینها جزء متهمین هستند، و البته مهمترین آنها أبو بصیر لیث بن بختری است که گروهی او را مورد اعتماد میدانند و گروهی به او تهمت میزنند و فساد عقیده را به او نسبت میدهند. از ابن ابی یعفور نقل شده که گفته: با پول و دارایی خودت به حج برو چرا که تو ثروت فراوانی دارای. اما أبو بصیر به او گفته که: خفه شو. قسم به خدا اگر تمامی دنیا به دست دوست تو بیفتد، ردای خود را بر آن میکشد و چیزی از آن را به کسی نخواهد داد و منظور او امام÷بوده است».