رجال شیعه در ترازوی قضاوت

۸ـ محمد بن علی بن النعمان الأحول

۸ـ محمد بن علی بن النعمان الأحول

این مرد نزد علمای اهل سنت با نام «شیطان الطاق» شناخته شده است، و هشام بن الحکم که نزد آنان (اهل تشیع) بسیار مورد اعتماد است در رد این گمراه کتابی را نوشته با نام «الرد علی شيطان الطاق».

و محمدبن یعقوب کلینی که در حدیث بسیار مورد اعتماد شیعه می‌باشد، با سند از ابراهیم بن محمد الخزار و محمدبن حسین روایت می‌کند که آن دو گفته‌اند: «ما نزد ابو الحسن رضا÷رفتیم و برای او شرح دادیم که محمد رسول اللهصپروردگارش را در شکل یک جوان تنومند در حدود سی سال دیده است و گفتیم که: هشام بن سالم و صاحب الطاق می‌گویند که: پروردگار در میان مخفیگاه خود است, سپس امام حسن رضا÷گفت: خدایا تو پاک و منزهی، به حقیقت تو را آنچنان که باید نشناخته‌اند و وحدانیت تو را قبول نکرده‌اند به همین خاطر می‌خواهند تو را توصیف کنند...» عبدالحسین در المراجعات از این افراد و در رأس آنان مؤمن الطاق که صاحب الطاق نامیده می‌شود، دفاع نموده است و به گمان او، به آنچه که دشمنان (یعنی اهل سنت) به آنان نسبت می‌دهند، دست نیافته‌ است ببین جسارت و دروغگویی این آدم تا چه اندازه است.

الکشی با سند از فضیل بن عثمان روایت کرده که: «با گروهی از یارانمان نزد أبو عبدالله÷رفتیم. هنگامی که من را کنار خود نشاند، گفت: چه خبر از صاحب الطاق و کارهایش؟ گفتم: نیکو است و گفت: اما آنطور که به من گفته‌اند، او جدل می‌کند و در مورد قدر سخن میراند گفتم: بله، او جدل می‌کند. گفت: اما اگر او بخواهد، او شخصی نادر در میان دشمنانش است اگر عملی با او دشمنی داشته باشد و موافق طبع او نباشد. گفتم: به چه صورت است؟ گفت: او می‌گوید که: سخن خودت را بگو، آیا این سخن امانت می‌باشد؟ اگر بگوید بله، می‌گوید تو به ما دروغ گفتی و اگر بگوید نه، می‌گوید: سخنی را می‌گویی که امامت بر زبان نیاورده است. سپس گفته: آن‌ها سخنی را بر زبان می‌آورند که اگر من آن را قبول کنم و به آن راضی شوم، دچار گمراهی شده‌ام و اگر خود را از آن‌ها تبرئه کنم، بر من مشقت خواهند گرفت, ما کم هستیم و دشمنانمان فراوانند. گفتم: فدایت شوم، آیا این امر را به او برسانم؟ گفت: آن‌ها دچار امری شده-اند که تنها تعصب می‌تواند آنان را از آن بازدارد. گفت: من اصول آن امر را به أبو بصیر ابلاغ نمودم و او گفت: پدر و مادرم به فدایت، تنها تعصب من را از بازگشت از چنین امری باز می‌دارد». و در آخر امام صادق او را از سخن بازداشت.

پس او گفت: می‌ترسم صبر نداشته باشم.