اسلام و نابسامانیهای روشنفکران - جلد سوم

مثبت و منفی

مثبت و منفی

دو خط متقابل هستند در نفس بشریت، و خیلی شبیه و نزدیکند بخطوط التزام بعمل و آزادی، اما همه جا باهم مطابقت ندارند، زیرا التزام بعمل گاهی منفی است، (ایده آل است) و گاهی مثبت است در نتیجۀ تصمیم و اصرار افراد، چنانکه آزادی خواهی (گرچه صفت مثبت بر آن غلبه دارد) گاهی آزادی از هر قید است در ظاهر، یعنی: بسوی منفی گرائیدن است، و بدنبال شهوات روان گردیدن است.

و بهمین ترتیب: همۀ این خطوط در داخل نفس آدمی داخل در حوزۀ یکدیگر و درهم پیچیده‌اند که جدا گشتن یکی از دیگری بسیار مشکل است، و نزدیک بظن این است که جنبه ای منفی از حقیقت جسم سرچشمه میگیرد و جنبه ای مثبت از حقیقت روح، زیرا خود این مشتی خاک تیره منفی است که پیوسته در مقابل قوانین مادی نرمش نشان می‌دهد و سر تعظیم فرود میآورد، (مگر اینکه خدا غیر از این اراده کند) و هرگز نه در خود می‌تواند تغییر بدهد و نه دارای قدرت تفکر است.

و این دمی از شراره روح مثبت است، زیرا آن پاره ای از روح خالق حکیم با تدبیر و صانع با اراده است که پیوسته بسوی انسان مظاهر اراده، ابداع، انشاء، حریت، اختیار، پیشرفت، و سازندگی و فعالیت را روانه می‌سازد، بآن اندازه که خدا برای انسان مقدر فرموده.

و با این حال بازهم در هستی انسان چیزی بحالت (خام) ابتدائی دست نخورده باقی نمانده است، بلکه همه چیز باهم مخلوط است و درهم پیچیده و باهم آمیخته.

هر خطی در ظاهر از اینجا و یا از آنجا سرچشمه میگیرد، اما هنوز حتی یک قدم بر نداشته با خطوط دیگر که از سوی دیگر و جای دیگر سر درآورده‌اند، مخلوط و آمیخته می‌گردد، زیرا در هیچ قسمتی از انسان چیزی یافت نمی‌شود که بتنهائی عمل کند، نه در این خط و نه در آن، بلکه همۀ این خطوط از هر طرف که باشد باهم کار می‌کنند، و مجموع این‌ها با این همکاری تفکیک ناپذیر یک موجود را نشان می‌دهد.

و من از این دو خط مثبت و منفی در کتاب (منهج التربیة الإسلامية) سخنها گفته‌ام که اینک میخوانید، آنجا گفتم: اگر نبود که در اینجا مشغول بحث‌های تربیتی هستیم و کاری با بحث‌های روانی و جسمانی نداریم، حتماً در مقابل این حقیقت شگفت انگیز عالم آفرینش بسیار توقف مکردیم، و آن این است که همه میدانیم که جنین از برخورد دو سلول (از زن و مردی) بوجود می‌آید، و بازهم همه میدانیم که هر یک از این دو سلول در رفتار و حرکت مخالف با دیگری است، زیرا بدیهی است که تخمک زن در مسیرش از تخمدان حرکت می‌کند و بسوی رحم می‌آید، و حال آنکه سلولی که از مرد است در مسیرش از دهانه ای رحم بسوی بافت‌های داخل حرکت می‌کند تا با آن تخمک ملاقات کند و عمل تلقیح انجام بدهد، و بدیهی است که امواج این برخلاف امواج آنست، و در فطرتش فشار و غلبه و چیرگی و برخلاف جریان تخمک زن حرکت کردن نهفته است تا مأموریت خود را کاملاً انجام بدهد، و جنین فشرده و خلاصه ای این دو نیرو است، فشردۀ این دو قدرت مثبت و منفی است باهم در آن واحد، و واقعاً که آن یک حقیقت شگفت انگیز است در عالم آفرینش، و چنان بنظر می‌رسد که آن معنا سرمنشاء این دو استعداد روانی متناقض است، و حال آنکه خدا بآفریدۀ خود داناتر است، زیرا او لطیف است و خبیر و توانا.

بلی، فعلاً آن که جلب نظر می‌کند همین حقیقت است، و صاحب نظران را بخود مشغول ساخته است.

و هیچ مانعی نیست که حقیقت مثبت و منفی از حقیقت جسم و روح سرچشمه بگیرد. سپس حقیقت این دو سلول (تخمک زن و نطفه مرد) نمایشگر دیگری باشد، برای آن حقیقتی که در داخل خود یک حقیقت مخلوطی از جسم و روح را حمل می‌کند، زیرا آن ریشه ایست برای حقیقت انسان که از یک مشت خاک تیره و یک دمی از روح تشکیل یافته، انسانیکه هرگز فقط از برخورد تخمک زن و نطفه مرد بوجود نمیآید، بلکه با حفظ سمت هر جسمی خصوصیات خود و طبیعت خود را با خود حمل می‌کند، گرچه در ظاهر یکی بر دیگری غلبه می‌کند و بصورت انجام عمل غریزه جنسی درمیآید، و آن یکی ساکت و آرام بصورت جنینی خود باقی می‌ماند و فقط بحقیقت تکوین اشاره می‌کند: خدا داناتر است که چه آفریده است!!

ما که راهی بیقین قاطع نداریم، بلکه ما ظواهر را بررسی می‌کنیم، آن هم باندازه‌ایکه برای ادراک محدود بشری کشف می‌شود، نیروی مثبت و منفی دو رشته استعداد فطری هستند که هر یک برای زندگی بشریت مأموریت مخصوصی انجام می‌دهند، و ما در بحث خود در اینجا از آن صورت فطری سخن می‌گوئیم که سالم و معتدل است و با انحرافات کاری نداریم، انحرافاتیکه بزودی بحث جداگانه ای برای آن باز خواهیم کرد.

همۀ خطوط متقابل و هرچیزی که در نفس و روان بشریت هست قابل انحراف است، بهمین ترتیب که قابل اعتدال است، (و این معنا نیز یکی دیگر از مظاهر روشن این طبیعت دوگونه است در هستی انسان)، و لکن ما هر وقت از مأموریتی بحث می‌کنیم که هر یک از خطوط و هر یک از نیروهای نهفته در نفس بشریت انجام می‌دهند، خودبخود این بحث از صورت صحیح و سالم و معتدل است، برای اینکه اصل در آفرینش انسان اعتدال است نه انحراف، و روی همین میزان است که می‌گوئیم: نیروی منفی نیز مانند نیروی مثبت مأموریت خود را انجام می‌دهد بدون فرق و امتیاز، منفی گری به معنای اطاعت در بست، در زندگی کودکی یک چیز ضروری و اجتناب ناپذیر است تا بتواند برای راهنمائی بزرگ سالان آماده گردد، راهنمائی‌هائی که بدون آن‌ها ممکن نیست اصول عالی گوناگون در نفس و روان کودک نمو کند و پرورش یابد، و اگر جز این باشد سرانجام این کودک بزرگ می‌شود در حالیکه خودستایی و خودپسندی و پذیرش سریع جهش‌های حسی و معنوی بر او غلبه می‌کند، یعنی: بزرگ می‌شود و پرورش مییابد، اما نزدیک بعالم حیوان و دور از عالم انسان.

و همچنین منفی گری بازهم به معنای اطاعت در بست در زندگی انسان بالغ یک چیز ضروری و اجتناب ناپذیر است تا بتواند در اجتماعی که دارای اوضاع منظم و قواعد ثابت و پایدار و اساس محکم است زندگی کند، و اگر جز این باشد بر می‌گردد و یک فرد نافرمان می‌شود که نه از نظامی پیروی می‌کند و نه قانونی را برسمیت می‌شناسد، و سرانجام کارها در اجتماع درهم میریزد و آشفته می‌گردد، و عاقبت بنابودی می‌انجامد.

و بازهم منفی گری بمعنای عشق بکرنش و تسلیم شدن در بست، هم در زندگی کودکی، هم در زندگی انسان بالغ یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است تا قلبش برای دیگران نرم گردد، و نرم که سرانجام آن‌ها را دوست بدارد، و عواطف پاک خود را تسلیم کند که سرانجام یک رشته روابط اجباری میان او و دیگران پدید می‌آید، روابطی که بدون آن‌ها زندگی پایدار نمی‌ماند.

و اما مثبت گرائی به معنای اراده و اقدام و فعالیت و ایجاد و انشاء و توجه که مأموریت خود را در زندگی انجام می‌دهد، بترتیبی که خیلی شبیه (بآزادی خواهی است) که قبل از این اشاره کردیم، اگرچه هم در اصل موضوع و هم در راه انجام وظیفه از آن ممتاز است.

نخستین مأموریت‌های آن این است که نیروی منفی را در حال توازن نگهمیدارد تا بناتوانی ویرانگر و نابودی شخصیت نیانجامد، یعنی: از انحراف باز بدارد.

و دومین مأموریت‌های آن این است که هم در داخل نفس و روان انسانیت و هم در میان اجتماع با شر و فساد به مقاومت و مبارزه برخیزد و پایداری نماید، زیرا انسان همه جا و همه وقت و در مقابل هرچیزی منفی باشد، بطور حتم و یقین بیماریهای گوناگون و شر و فساد ویرانگر عالم را فرا خواهد گرفت، بدون اینکه انسان بتواند با آن‌ها به مقاومت برخیزد و یا ویرانیها را آبادی تبدیل نماید، و نفوس افراد در مقابل ظلم و فساد آنقدر رام و رامتر می‌گردد که کار بنابودی و هلاکت می‌انجامد.

و سومین مأموریتش این است که نظام‌های جدیدی ایجاد می‌کند، نظام‌هائی ایجاد می‌کند که بشریت را بسوی پیشرفت بسیج دهد، بدون اینکه از انقلاب و طغیان علیه نظام دلخواه مردم بترسد، بترسد از اینکه وضع دلخواه مردم بهم بخورد و کار بفساد و تباهی بکشد، و همۀ این‌ها یک رشته اموری است که هم برای فرد و هم برای اجتماع و هم برای زندگی ارزش حیاتی دارد.

و این دو خط از هردو جانب با خطوط التزام به مسئولیت و آزادی عمل برخورد می‌کند، گرچه در هر یک از آن‌ها یک نوع تخصصی وجود دارد که آن‌ها را دو استعداد جداگانه و ممتاز نشان می‌دهد، زیرا التزام و احساس مسئولیت چنانکه سابق هم گفتیم: گاهی منفی است و گاهی هم از روی رضا و رغبت و تصمیم است، و آزادی و احساس عدم مسئولیت هم گاهی منفی است، وقتیکه انسان بدون اراده بدنبال شهوات حرکت کند، و گاهی نیز از روی اراده و تصمیم و غوطه خوردن است بصورت مثبت.

و التزام و احساس مسئولیت عبارت است از: عشق و علاقه باتخاذ یک روشن معین و محدود و مکرر، و در مقابل نیروی منفی هم عبارت است از: عشق و علاقه در عدم مقاومت و ناپایداری در برابر نیروی خارجی (یا داخلی) نیروئی که وجود خود را بر نفس آدمی تحمیل می‌کند.

و آزادی از مسئولیت عبارت است از: عشق و علاقه برهائی از هر قید و مسئولیت، و حال آنکه در مقابل آن نیروی مثبت عبارت است از: عشق بیرون تاختن بسوی پیش، پیش رفتن در هر امری.

و همین اندازه امتیاز در میان این خطوط مشابه برای ما کفایت می‌کند، اگرچه بعد از این امتیاز بازهم همۀ این خطوط درهم فرو رفته و باهم بافته، و در کمال پیچیدگی قرار می‌گیرند، نیروی منفی نخستین جهش است از جهش‌های نفس بشریت، زیرا کودک در روزهای اول مسلوب الاراده است، هیچگونه اراده ای از خود ندارد، در برابر هرچیزی که از داخل و یا از خارج برای وی دیکته شود نرم و خاضع است، گرسنه می‌شود پستان بدهانش میگذارند، این یک عمل منفی است از جا بلند می‌کنند، و یا می‌خوابانند یک امر منفی است، زیرا او در این حال مالک هیچ کاری نیست و قدرت بانجام کاری ندارد.

اما پس از اندک زمانی نیروی مثبتی که در نهادش نهفته بود و یا عاجز بود نمو می‌کند و اظهار وجود می‌نماید، مثلاً: گرسنه می‌شود خود بدنبال پستان و یا بدنبال غذا می‌گردد، و هنگامیکه خواسته‌اش بر آورده نشود فریاد میزند از جایش بلند می‌کنند و یا می‌خوابانند، اگر نخواهد مقاومت نشان می‌دهد و به مبارزه بر میخیزد.

و در این مرحله هردو نیرو هم مثبت و هم منفی در منطقه ای محسوسات قرار دارند، و سپس از این پل میگذرند و بساحل دیگر قدم میگذارند.

حالا دیگر همین کودک منفی است در اطاعت از فرمان‌هائی که از طرف بزرگ سالان صادر می‌شود، و مثبت است در تصرف در چیزهائی که فکرش او را رهبری می‌کند، و ما در آخر همین فصل آینده از تهذیب لازم و ضروری برای این دو خط مثبت و منفی و برای همۀ خطوط و نیروهای بشریت سخن خواهیم گفت، و فقط در اینجا این اندازه بس که بگوئیم: مثبت و منفی هم دو خط فطری هستند در آفرینش انسان، و در حال اعتدال یک مأموریت ضروری در زندگی انجام می‌دهند.