نیروی قلب یا فؤاد
میدانیم که دیگر حیوانات زمانی که حادثهای را درک میکنند نمیتوانند با استدلالی به اصطلاح منطقی به ماورای آن حادثه برسند و آن حادثه و چیزی را که در پس آن وجود دارد درک کنند. مثلاً آنگونه که انسان از حوادث استفاده میکند برای آنکه به صانع و خالق آن حوادث پی ببرد [۳]حیوانات دیگر قادر به انجام آن نیستند. هیچ حیوانی وقتی حادثهای را درک میکنند هرگز به اینکه ورای آن حادثه چیزی وجود دارد که بین آنها رابطۀ علیت و معلولیت وجود دارد، پی نبرده است.
یعنی در اینجا نیرویی دیگر نیز برای انسان یافت میشود که او را از سایر جانداران جدا میکند و آن نیز این است که انسان آن سنن و قوانینی را که با بصر خود درک میکند، بدانها استدلال میکند و آنها را به عنوان دلیل برای ماورای آن حوادث و برای چیزهایی که با آنها ارتباط دارد و لکن خودشان مشاهده نمیشوند – یعنی نیروی بصر نمیتواند آنها را درک کند - استخدام میکند. مانند آن استدلال که اکنون عنوان کردیم و آن را به صورت مثال بیان میکنیم که انسان قوانین و سننی را در ورای آن حوادث درک کرده است پس از آن، این قوانین و سنن را استدلالی قرار داده است برای اینکه میبایست کسی در پشت این حوادث باشد که اینها را خلق و تنظیم کرده باشد و آنها را به یکدیگر ربط دهد و هر دستهای از آنان را تحت سنت و قانونی قرار دهد.
این نیرویی که محصول کار نیروی اول - یعنی محصول کار نیروی بصر [۴]- را استخدام میکند برای آنکه آنها را به عنوان دلیل و برهانی برای ماورای آن حوادث - که اثبات وجود خالقی برای آنها است - قرار دهد (را نیروی عقل گویند).
این نیرو در انسان وجود دارد که سایر جانداران فاقد آن هستند و انسان را از آنها جدا میکند. مردم این نیرو را «عقل» مینامند اما تعبیر قرآنی آن «قلب» [۵]یا «فؤاد» [۶]نام دارد [٧].
[۳] اکنون در اینجا نمیخواهیم ادعا کنیم که درست یا نادرست است؛ مقصود آنکه یعنی آن نیرو در انسان وجود دارد. [۴] یعنی این علوم و قوانین تجربی. [۵] مانند آیۀ ۳٧ سورۀ مبارکۀ ق که میفرماید: ﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكۡرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ﴾[ق: ۳٧]. معنی: «به راستی در این (سرگذشت پیشینیان) بیدارباش و اندرز بزرگی است برای آن که قلبی (آگاه) داشته باشد». (مترجم) [۶] مانند آیهی: ۱۱ سورۀ مبارکۀ نجم که میفرماید: ﴿مَا كَذَبَ ٱلۡفُؤَادُ مَا رَأَىٰٓ ١١﴾[النجم: ۱۱]. معنی: «دل(محمد) تکذیب نکرد چیزی را که او (با چشم سر) دیده بود». (مترجم) [٧] همانگونه که پیشتر نیز بیان کردیم، زمانی که بر سر این موضوع که چیزی (و نیرویی) در انسان وجود دارد که سایر جانداران فاقد آن هستند اتفاق نظر وجود دارد، برای انتخاب نام (آن نیرو) دیگر مسألهای نیست که از تعبیر قرآنی آن استفاده کنیم.